جودیت باتلر؛ وجدان زبانی و وابستگی یهودی

یکی از برجسته‌ترین منتقدان اسرائیل در آمریکا و همدل با آرمان فلسطین

جودیت باتلر؛ وجدان زبانی و وابستگی یهودی
TT

جودیت باتلر؛ وجدان زبانی و وابستگی یهودی

جودیت باتلر؛ وجدان زبانی و وابستگی یهودی

جودیت باتلر منتقد، متفکر و استاد دانشگاه برکلی کالیفرنیا است. او یکی از مشهورترین محققان آمریکایی در زمینه جنسیت (مسائل مردانگی و زنانگی و هر آنچه میان آنهاست) و رابطه آن با فرهنگ به عنوان یک کل، فلسفه و علوم انسانی است. او با نوشته‌هایش همچنین در نتیجه هویت جنسی یا جنسیتی خود به عنوان یک « لزبین» به شهرت گسترده‌ای دست یافت و از هویت خود و سایر هویت‌های خارج از ارزش‌های سنتی دفاع کرد.
در مدخل باتلر در دایرة‌المعارف اینترنتی ویکی‌پدیا آمده است:« آثار آنها اغلب تدریس می‌شود و در مواد درسی پیرامون فیلم‌هایی که بر مطالعات جنسیتی تمرکز دارند مورد بحث قرار می‌گیرند». ضمیر در (آثار آنها) در این عبارت معمولاً به تعدادی از افراد اشاره دارد، اما اشاره در واقع به تعدادی از افراد نیست بلکه به خود باتلر است، باتلر به تنهایی، مفرد/ جمع نه مذکر و نه مؤنث. وقتی گفتم «او» و ضمیر مؤنث را در کلماتی مانند «نوشتن او» و «هویتش» به کار بردم، تعریف باتلر را در مدخلی که در بالا از ویکی‌پدیا نقل شد نقض کردم. در مدخل برای اشاره به او از( they) «آنها»استفاده شده و به جای آنکه بگوید «کتابی نوشت» می‌گوید «کتابی نوشتند» و به جای «او سخنرانی کرد» «آنها سخنرانی کردند». این روند جدید ارجاعات در میان پیشرفت‌های شگفت‌انگیز زبان انگلیسی و شاید دیگر زبان‌های اروپایی رایج است. این تحولات با استفاده محققان در یک یا دو دهه گذشته از ضمیر«او»( Heانگلیسی ) برای ارجاع به نویسنده، خواه مرد یا زن، به منظور یکسان‌سازی مرجع جنسیت به منظور اجتناب از استفاده از ضمیر مؤنثی که جنبش فمینیستی ظاهراً به دلیل بار معنایی آن که افراد آن گرایش آن را کوچک کننده مقام زن می‌دانند، مخالف آن است. در همین زمینه، در جهان آنگلوساکسون، به ویژه آمریکا، شروع به معرفی بازیگر زن به عنوان بازیگر مرد کردند، بنابراین بازیگر زن تبدیل به actor شد و نه actress.
داشتم مطالبی را که در مورد باتلر در ویکی‌پدیا نوشته شده بود می‌خواندم و ادامه دادن برایم دشوار بود، حتی از شدت استفاده از ضمیر جمع به صورت نامناسب و مغایر با ابتدایی‌ترین قواعد زبان، زده شدم، اما این ایدئولوژی و تاثیر فرهنگی آن است. نکته قابل توجه اینکه لغت نامه‌های انتقادی انگلیسی به خود باتلر با ضمیر سنتی «او» اشاره می‌کنند، از جمله فرهنگ لغت پنگوئن: «فرهنگ نظریه انتقادی» که در سال 2000 منتشر شد. شاید نسخه‌های بعدی آن فرهنگ لغت ضمیر او را نیز تغییر داده باشند.
این موضوع، که ممکن است در مورد متفکری مانند باتلر کمتر مهم به نظر برسد، در واقع برای او بسیار مهم است، زیرا یکی از موضوعات اصلی اوست، و اگر کسی از او به عنوان زنانه یاد کند، حتی اگر او یک زن می‌بود، ناراضی می‌شد. با این حال باتلر فراتر از جنسیت و ضمایر اهمیت دارد. این اهمیت همان چیزی است که من را بر آن داشت تا آثار او را دنبال کنم، زیرا به تحقیق در مورد موضوع محوری دیگری در ارتباط با کار او ادامه می‌دادم. این موضوع مربوط به تعلقات یهودی اوست. پدر و مادر او مهاجران یهودی از مجارستان و روسیه بودند و اگرچه او از دیانت یهودی یا غیرمذهبی به دور است، اما این وابستگی برای او اهمیت زیادی دارد.
من آن وابستگی را به ‌عنوان ادامه آنچه در کتابم « المكون اليهودي في الحضارة الغربية: مؤلفه‌ یهودی در تمدن غرب» (2007) آغاز کرده بودم دنبال می‌کردم. جستجوی من درباره باتلر بود زیرا او از نسل جدیدی از متفکران و اثرگذاران مهم در توسعه اندیشه و فرهنگ در غرب به طور کلی است و بنابراین در توسعه اندیشه در بسیاری از نقاط دیگر جهان، به ویژه در میان کسانی که درگیر مطالعات فمینیستی و جنسیتی و نظریه همجنس‌گرایی (نظریه کوئیر) هستند، تأثیرگذار است.
جودیت باتلر که از اینکه کسی از او به عنوان زنانه یاد کند می‌رنجد، همچنین از کسی که هویت یهودی او را نادیده می‌گیرد خشمگین می‌شود، نه تنها به این دلیل که به آن اهمیت می‌دهد، بلکه به این دلیل که بسیاری از اهمیت فکری و سیاسی خود را بر این هویت بنا کرده و با مشکلات زیادی مواجه شده است. به خاطر آن اگرچه هویت برای او بسیار مشکل آفرین است، اما به شدت مطرح باقی می‌ماند، و فکر می‌کنم اگر بداند که محققان غیرغربی، به‌ویژه در جهان عرب، به نادیده گرفتن این هویت نزدیک‌ترند، شگفت‌زده می‌شود. به این دلیل که محققان عرب عادت کرده‌اند زمانی که وابستگی یهودی به متفکران، نویسندگان یا هنرمندان غربی مرتبط باشد، آن را به حاشیه برانند. برای بسیاری از این محققان، مارکس، دریدا، گلدمن، هانا آرنت، باومن و خود باتلر چیزی جز متفکران غربی اعم از آلمانی، فرانسوی یا آمریکایی نیستند. آنها فقط همین هستند و به ندرت یا بسیار کم به یهودی بودن آنها اشاره می‌شود. در دایره‌المعارف‌ها و لغت‌نامه‌های فلسفی و نقدی غربی برعکس است. در این ارجاعات، هویت یهودی ظاهر می‌شود، شاید به این دلیل که مردم در غرب از این می‌ترسند که به حاشیه راندن وابستگی یهودی، آنها را دچار اتهام یهودی ستیزی کند، یعنی به رسمیت نشناختن یک یهودی به عنوان یهودی یا یهودی تبار. ( البته منظور از یهودیت در اینجا وابستگی مذهبی نیست، بلکه قومیت است، یعنی قومیت آمیخته با فرهنگی و اجتماعی، همانطور که در تعریف رایج قومیت وجود دارد).
در جهان عرب ما، توجه معکوس مطرح می‌شود: به حاشیه راندن وابستگی یهودیان به بهانه‌های مختلف، از جمله اینکه می‌گویند این وابستگی برای شناخت آن نویسندگان مهم نیست، یا به این دلیل که اشاره به آن باعث رنجش کسانی می‌شود که برای خوانندگان یهودی توصیف می‌شوند. یا به این دلیل که اندیشه فراتر از هرگونه وابستگی اجتماعی یا فرهنگی است یا دیگر توجیهات. با این حال، همان منتقدان و محققان عرب از یادآوری این نکته ابایی ندارند که ادوارد سعید یک عرب فلسطینی تبار است، نه فقط یک آمریکایی، و خود سعید - گاهی، اما نه همیشه - مشتاق است که این وابستگی را، بسته به زمینه، یادآوری کند.
وابستگی یهودی برای باتلر به همان اندازه برای دیگران مهم است و دغدغه او در انتقاد از اندیشه صهیونیستی و سیاست‌های اسرائیل یکی از برجسته‌ترین شاخص‌های این اهمیت است. باتلر یکی از برجسته‌ترین منتقدان اسرائیل در ایالات متحده آمریکا و یکی از مشهورترین طرفداران آرمان فلسطین در آنجا است. کتاب سال 2014 او« جدایی راه‌ها»، با عنوان فرعی « هویت یهودی و نقد صهیونیسم» است.
این کتاب شامل هشت فصل است که در هر فصل به بحث درباره دیدگاه‌های متفکر یا نویسنده‌ای پرداخته می‌شود که آثارش شامل پرداختن به مسئله هویت و بحرانی بودن آن و همچنین نقد صهیونیسم یا به ویژه اسرائیل است. در برخی از این پرداختن‌ها، درنگی در مورد رابطه بین وابستگی یهودی و فلسطینی وجود دارد. بیشتر نویسندگان یهودیان اروپایی هستند: لویناس فیلسوف فرانسوی، پریمو لوی نویسنده ایتالیایی، والتر بنجامین آلمانی و هانا آرنت. همه کسانی که از آنها به عنوان یهودی یاد می‌شود. با این حال، ادوارد سعید و محمود درویش که به عنوان فلسطینی حضور دارند، درکنار آنها می‌آیند.
موضوع اصلی در فصول کتاب معنای وابستگی یهودی است و وابستگی عربی فلسطینی تا آنجا مطرح می‌شود که به آن وابستگی در نتیجه وجود اسرائیل و رنج فلسطینیان براثر آن وجود مربوط می‌شود. باتلر در انتقاد خود از اسرائیل می‌گوید: « هیچ چیز بیشتر از ایجاد روش‌های کنترل شهرک‌نشینانه از راه خشونت، الگوهایی که مردم تحت کنترل را از حقوق اولیه خود برای تعیین سرنوشت محروم می‌کنند، خطر به کارگیری تجاوز را تقویت نمی‌کند». باتلر در درجه اول نگران دفاع از دیدگاه خود است، که می‌گوید وابستگی یهودی لزوماً به معنای تعلق به اسرائیل یا پذیرش ایدئولوژی صهیونیستی نیست. اندیشمند یهودی آمریکا می‌گوید، اسرائیل و پشت آن ایدئولوژی صهیونیستی به دنبال یکی کردن دو وابستگی به شیوه‌ای غیرقابل قبول هستند و در این زمینه ارزش‌هایی را مورد بحث قرار می‌دهد که صهیونیست‌ها از مدت‌ها قبل به عنوان ارزش‌های اصلی یهودی مانند عدالت و برابری بر آنها تاکید کرده‌اند. باتلر شکنندگی این گزاره را تأیید می‌کند و حتی تأکید می‌کند که آنچه اسرائیل از نظر ارزش‌ها و مفاهیمی مانند « دیاسپورا/پراکندگی و تشتت» از آن دفاع می‌کند، باید توجیهی برای توقف خصومت وحشیانه‌ای باشد که علیه فلسطینیان پراکنده و متشتت انجام می‌دهد. اما تردیدی وجود ندارد که حضور ادوارد سعید به عنوان یک متفکر فلسطینی و نه صرفاً آمریکایی، در کنار شاعر بزرگ فلسطینی مانند محمود درویش، به خودی خود برای برهم زدن اندیشه صهیونیستی و بنیان‌های حضور اسرائیل در خاک فلسطین کافی است.



چگونه سینمای لبنان از جنگ‌ها و بحران‌هایش سخن گفت؟

ماجرای ۲۳
ماجرای ۲۳
TT

چگونه سینمای لبنان از جنگ‌ها و بحران‌هایش سخن گفت؟

ماجرای ۲۳
ماجرای ۲۳

در حالی که هواپیماهای اسرائیلی مناطق مختلف لبنان را بمباران می‌کنند و شهرها و روستاها را ویران می‌سازند، نمی‌توان این دوره حساس که لبنان در آن به سر می‌برد را از دوره‌ها و مراحل دیگر جدا کرد؛ دوره‌هایی که این کشور در زنجیر، از حدود نیم قرن پیش به آن دچار بوده است. البته اگر از مراحل دشوار دیگری که قبل از آن رخ داده و به شدت کنونی نبوده، چشم‌پوشی کنیم.

فیلم‌های اولیه

جنگ داخلی لبنان در سال 1975 آغاز شد و پس از چند ماه شدت گرفت، به طوری که به مدت 16 سال به یک سبک زندگی تبدیل شد. طبیعی بود که سینما این جنگ را از زوایای مختلف به تصویر بکشد؛ چه به صورت مستند و چه درام‌هایی که در دو سوی خطوط جبهه رخ می‌دادند. اکثر این فیلم‌ها بر اندوه و مصیبت متمرکز بودند و نشان می‌دادند که چگونه مردم یک کشور واحد از نظر سیاسی دچار تفرقه شده و دست به سلاح متوسل بردند تا ثابت کنند که دیگری باید نابود شود.
کارگردان جورج شمشوم فیلم مستند بلندی به نام «لبنان لماذا: لبنان چرا» ساخت. خود عنوان فیلم اندوه بزرگی را به همراه دارد، بزرگ‌تر از سئوالی که مطرح می‌شود. این فیلم در نسخه اولیه‌اش به‌طور بی‌طرفانه‌ای به ثبت وقایع از دو سوی خط تماس پرداخت.

جنگ‌های عشق

رفیق حجار فقید، در اوایل دهه 1980، فیلمی به نام «الملجأ: پناهگاه» ساخت تا تأثیرات جنگ بر بی‌گناهان مسلمان و مسیحی را توصیف کند. این فیلم نیز با نگاه بی‌طرفانه‌اش، هدف انسانی را دنبال می‌کرد.
بعد از آن، تعداد فیلم‌هایی که به جنگ می‌پرداختند، حتی پس از پایان آن سال‌های تلخ، افزایش یافت. از مهم‌ترین آثار آن دوره، فیلم «زنار النار: کمربند آتش» به کارگردانی بهیج حجیج بود که داستان یک معلم مدرسه را روایت می‌کرد که با دو بحران شدید مواجه است؛ یکی شخصی و عاطفی و دیگری بحران جنگ.
بحران جنگ همچنین از زاویه نگاه یک دختر که در یک خانواده مسیحی زندگی می‌کند، در فیلم اول دانیال عربید به نام «معارك حب: جنگ‌های عشق» بازتاب یافته است. می مصری در فیلم‌های «يوميات بيروت: خاطرات بیروت»، «أحلام المنفى: رویاهای تبعید» و «أطفال شاتيلا: کودکان شاتیلا»، وضعیت لبنان را از طریق تراژدی فلسطینیان و حملات اسرائیل به تصویر کشیده است. در حقیقت، این حملات در طول نیم قرن به ندرت از وقایع داخلی لبنان جدا بوده‌اند، از جمله ترور شخصیت‌های لبنانی و فلسطینی در دهه 1960 و پس از آن.

کمربند آتش

میان بغدادی و علويه

پیش از این فیلم‌ها، دو کارگردان لبنانی، برهان علوية و مارون بغدادی، درباره لبنان به عنوان یک بحران زیستی و جنگی فیلم ساخته بودند. هر دو کارگردان اکنون از دنیا رفته‌اند؛ اولی در تبعید و دومی در سفری به بیروت پس از بازگشت از فرانسه، جایی که به صنعت سینمای آن کشور پیوسته بود.
در فیلم «بیروت اللقاء: بیروت دیدار» به کارگردانی برهان علوية (1982)، داستان یک دیدار ناتمام بین یک مسلمان و یک مسیحی روایت می‌شود. شرایط مانع از این دیدار، همان جنگ دیوانه‌واری است که جریان دارد. نگاه فیلم به جنگ، شکست‌های روانی و عاطفی را نشان می‌دهد.
مارون بغدادی نیز دو فیلم در این موضوع ساخت؛ «بیروت یا بیروت» (1975) و «حروب صغیرة: جنگ‌های کوچک» (1982). فیلم اول واکنش درونی بغدادی به ساختار طایفه‌ای و اجتماعی لبنان را نشان می‌دهد. در فیلم دوم «جنگ‌های کوچک»، بغدادی همین مسائل را به میدان جنگ داخلی لبنان منتقل می‌کند.

فیلم‌های پس از جنگ

از فیلم‌هایی که به پیامدهای پس از جنگ پرداختند، می‌توان به فیلم «قضیه 23: ماجرای ۲۳» به کارگردانی زیاد دویری (2017) اشاره کرد. داستان فیلم سال‌ها پس از جنگ اتفاق می‌افتد، اما برخی از نشانه‌های جنگ همچنان پابرجاست. در دفاعیات تونی، بحثی مطرح می‌شود مبنی بر اینکه با فلسطینی‌ها در لبنان بهتر از خود لبنانی‌ها در کشورشان رفتار می‌شود. اما دادگاه به نفع فلسطینی حکم کرد، به‌ویژه که او رسماً با مؤسسه دولتی قرارداد داشت تا کارهایی که به او محول شده بود را انجام دهد.
این تنها یکی از حساب‌های باز سیاسی است که تا به امروز وضعیت سیاسی لبنان از آن‌ها پر است، اما این تنها موضوع نیست. به عنوان مثال، مسئله ربوده‌شدگان و مفقودین موضوع چندین فیلم بوده که به این زخم عمیق پرداخته‌اند. شاید گذر زمان این زخم را برای برخی دفن کرده باشد، اما افرادی که از غیبت اعضای خانواده‌شان رنج برده‌اند، هنوز آن‌ها را به یاد دارند و از این درد رنج می‌برند.
بهترین تصویری که از این موضوع ارائه شده، در فیلم «طرس... صعود به مرئی» ساخته غسان حلوانی (2019) آمده است. این فیلم مستندی است که به شکلی هنری و موضوعی، به‌صورت منحصر به‌ فردی در دیوار حافظه نقب می‌زند.

در اصل، این‌ها نمونه‌هایی از بسیاری از فیلم‌هایی هستند که جنگ داخلی لبنان را همراهی کرده‌اند و سپس آن را دنبال کرده یا چیزهای جدیدی از آن استنباط کرده‌اند و به وضعیت جدید کنونی رسیده‌اند، که خود نیز به نوبه خود فیلم‌های دیگری تولید خواهد کرد.