دو دهه پیش بود. همان شب زلزله رخ داد. شب سرنوشتها و تقدیرها. صدام حسین را به سمت چوبهدار برد. رژیم بعث را روانه آوار کرد. دیوار «دروازه شرقی» فرو ریخت و اخگرهای انقلاب ایران توانست به منطقه سرازیر شود. شبی که نقشه عراق و نقشههای دیگر را تکان داد. «القاعده» چهره مینماید و کوچک میشود. «داعش» پیدا میشود و ناپدید میگردد. پیروزها بر سر سهمها در حکومتی شکننده که در آن دولتها بدون تایید سردار قاسم سلیمانی تشکیل نمیشوند، مبارزه خواهند کرد.
آن روزها، در بغداد به من یورش بردند. باور میکنی یا نمیکنی. نام فردی که در دفتر آقای رئیس نشسته، جلال طالبانی، یکی از رهبران کرد است. و نام فردی که در دفتر نخست وزیری نشسته، ایاد علاوی است، مردی که به طور معجزه آسایی از تبر السید الرئیس جان سالم به در برد که در خانهاش در لندن برسرش ریخت و او را مجبور به درمان کرد که حدود یک سال به طول انجامید. پس از علاوی، این دفتر که اختیارات به آن منتقل شد، توسط فردی به نام نوری المالکی که از حزب «الدعوه» و انتظاری طولانی و تلخ در دمشق آمده بود، اشغال میشود. در اربیل فردی به نام مسعود بارزانی بر اساس قانون اساسی جدید که عراق فدرال را تعیین میکند، زیر پرچم عراق و اقلیم مینشیند. و نام مرد نشسته بر کرسیهای «شورای حکومتی» احمد چلبی یا عبدالعزیز الحکیم است. و در مقر وزارت امور خارجه یک مخالف کهنهکار کُرد به نام هوشیار زیباری خواهد درخشید.
هیچ کس جرات تصور چنین صحنههایی را نداشت. رهبران اپوزیسیون در بسیاری از پایتختها پراکنده شده بودند: تهران، دمشق، عمان، بیروت و لندن، جدای از پناهگاه امن در شمال کُردی. آنها با رؤیای سخت خود بسیار منتظر ماندند. منتظر ساعت سقوط صدام حسین بودند و سن به آنها یورش برد و چین و چروک به دیدار صورتشان آمد. صدام همچون سرنوشت نمود. جنگها او را ریشه کن نکردند، کودتاها به نتیجه نرسیدند و قیامها ثمری نداشتند.
درست دو دهه پیش، شب سرنوشتها و تقدیرها بود. هزاران موشک بارید. جنگ شروع شد. آن شب موکب بازگشته از ترکیه در تاریکی مطلق به پیش میرفت. مذاکرات با ترکها در باره جنگ قریب الوقوع جان فرسا بود، چرا که آنکارا شرط مشارکت در ائتلاف بینالمللی را اعزام نیرو به کرکوک و موصل میداند. ناگهان «بی بی سی» خبر شروع جنگ را پخش کرد. سکوت بر طالبانی خیمه انداخت و شریکش در خودرو برهم صالح بود که بعداً ریاست جمهوری را به دست میگیرد. رئیس جمهوری کنونی، عبداللطیف رشید و هوشیار و تعدادی از مخالفان در آنجا حضور داشتند. آن شب رؤیای چلبی برآورده شد که مدتها راهروهای کنگره را طی کرده بود تا آمریکا را برای سرنگونی صدام متقاعد کند. شبی در بغداد به من گفت: «نرخ گذارها را فراموش کن. اگر آمریکاییها نمیآمدند، عراقیها تا زمان مرگ صدام زیر دست او زندگی میکردند و شاید بعد از او زیر دست یکی از دو پسرش زندگی میکردند. این نوع رژیم را فقط ابرقدرتی مثل آمریکا میتواند ریشه کن کند». چلبی گفت که در ماه ژانویه از ایران با پای پیاده وارد کردستان عراق شده است. کنعان مکیه نویسنده، سرلشکر وفیق السامرایی و دکتر لطیف رشید، رئیس جمهوری کنونی، وی را در سفر به تهران همراهی میکردند. گفت، هیئت با کمال خرازی وزیر امور خارجه، هاشمی رفسنجانی «رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام» و ژنرال قاسم سلیمانی دیدار کرد و مقامات ایرانی برای آنها مراسم بدرقه رسمی تدارک دیدند.
شب تقدیرها، نقشها، خطوط چهره و سرنوشتها را تغییر داد. عراقی متولد شد که شبیه عراق قبلی نیست. موازنههای تاریخی متزلزل شدند. رینگ به روی بوکسورهای جدید باز شد و برخی از آنها تشنه قدرت و حریص در به کار بستن آن به نظر میرسیدند. شب سرنوشتها همچنین راه را برای دو دهه تعدی به هیبت حکومت و اموال عمومی باز کرد.
شب سرنوشتها و تقدیرها... چوبه دار و حرص بوکسورها

شب سرنوشتها و تقدیرها... چوبه دار و حرص بوکسورها

لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة