جوهره جهاد؛ صلح‌آمیز و بدون خشونت

شماره جدید مجله «اسلام در قرن بیست و یکم»

جوهره جهاد؛ صلح‌آمیز و بدون خشونت
TT

جوهره جهاد؛ صلح‌آمیز و بدون خشونت

جوهره جهاد؛ صلح‌آمیز و بدون خشونت

این مجله معتبر پاریسی آخرین شماره خود را به موضوع « جهاد در اسلام» اختصاص داده است. گروهی از محققین زن و مرد در آن مشارکت دارند. سرمقاله این شماره را رئیس جامعه اسلام در قرن بیست و یکم، پروفسور الجزایری تبار، دکتر صادق بلوصیف، نوشته است. در سرمقاله‌اش برای شماره جدید آمده: کلمه جهاد خیلی‌ها را می‌ترساند و باعث ترس و توهمات زیادی در دل آنها می‌شود. حقیقت ماجرا چیست؟ واقعیت جهاد کدام است؟ آیا کلمه جنگ جهاد، جنگی درگیرانه و نظامی است؟ آیا جهاد «برخورد تمدن‌ها»ی زودهنگام است؟ پرسش‌های بسیار و پیاپی وجود دارند و انسان مجبور است پیش بکشد و حتی بسیاری از خود می‌پرسند، خواه مسلمان یا غیرمسلمان باشند. اما همه فراموش می‌کنند که جهاد در اسلام به معنای مبارزه با نفس، ایستادگی در برابر انحرافات آن، اصلاح کجی و عادت دادن آن به فضیلت و اخلاق شریف است. این بزرگترین جهاد اسلام است. اما هیچ کس در مورد آن صحبت نمی‌کند. همه گرفتار جهاد کوچک‌اند: یعنی جهاد جنگی نظامی. ما همه سرگرم جهاد بیرونی هستیم و جهاد باطنی را فراموش می‌کنیم: یعنی مبارزه با نفس که به شر می‌انجامد.
سپس سردبیر سرمقاله خود را چنین به پایان می‌رساند: بنابراین، خواهید دید که ما از مفهوم اصلی جهاد اکبر، یعنی همان طور که گفتیم، مبارزه با نفس و تمایلات شیطانی، بسیار دور شده‌ایم؛ به منظور اصلاح، بهبود و تربیت آنها براساس فضایل. این چیزی است که اسلام به هر مسلمانی توصیه می‌کند. این همان چیزی است که اسلام، دین صلح، همزیستی و آشنایی به ما می‌آموزد. در سخنان حکیم آمده: « يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُم مِّن ذَكَرٍ وَأُنثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوباً وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ خَبِيرٌ: ای مردم ما شما را از مرد و زن آفریدیم و شما را قوم و قبیله قراردادیم تا با هم آشنا شوید و برترین شما پرهیزگارترین شماست خداوند دانا و آگاه است» (الحجرات: 13). جوهر اسلام بزرگ را که تحریف کردند در اینجا نهفته است و باید روزی تاوان این تحریف را بپردازند.
محقق معروف اسامه حسن سخن خود را با پژوهشی طولانی آغاز کرده که عنوانی قابل توجه دارد: «چگونه می‌توان اسلام را از اسلام گرایی رها کرد؟» مقصود این است که چگونه می‌توان از رویکردهای «داعش» و «القاعده» و دیگر گرایش‌های جهادی متعصبانه و خونبار رها کرد. این محقق اسلامی مقاله خود را با عبارتی به پایان می‌رساند که همه را شگفت زده می‌کند و آن اینکه جهاد در ذات و اساس خود مفهومی صلح آمیز و بدون خشونت است.
با این حال، همچنان درست است که بگوییم جهاد از معنای واقعی خود تحریف شده و به دست افراط گرایان داعشی به انفجارهای خونین وحشتناک تبدیل شده و دیگر به هیچ وجه صلح آمیز نیست. به همین دلیل است که اسلام باید از اسلام گرایی رهایی یابد. در اصل اسلام دین رحمت، شفقت و بخشش است. اما در سال‌های اخیر گرایش‌های متعصبانه بر اسلام چیره شده و آن را به نفع خود در انحصار خود درآورده‌اند و گویی تنها نماینده آن بوده و در عین حال آن را تحریف می‌کنند. به همین دلیل باید از چنگال‌شان رها شود.
پژوهش دوم در این شماره اما به سخن در باره مبارزان جهاد فرانسه، در مورد خاستگاه جامعه شناختی و اجتماعی آنها، در مورد ایدئولوژی آنها، در مورد مسیرهای شخصی یا فردی آنها و غیره اختصاص یافته است. این مقاله توسط محقق مشهور تونسی تبار، حکیم القروی، علاوه بر محقق بنیامین هدیا نوشته شده است.
این شماره با پژوهش سوم به پایان می‌رسد که توسط استاد و روانکاو مشهور حوریه عبدالواحد نوشته شده است. حوریه در این مقاله در مورد چگونگی تبدیل کودکان «داعشی» به قاتلانی مسلح و وحشتناک صحبت می‌کند، در حالی که آنها کودکان بی گناه بودند. به عبارت دیگر آنها را از قربانی به جلاد تبدیل کردند.

منطق بنیادگرایی اسلامی
اکنون به سخنان دبیر تحریریه، ایوا جنادان، پژوهشگر متخصص و مسلط به علوم و معارف اسلامی می‌پردازیم. در مورد مسئله جهاد به ما چه می‌گوید؟ وی در مورد نظریه جهاد چنین می‌گوید: برای درک صحیح آموزه جهاد باید نظر فقهای بزرگ در قرون وسطی را در نظر گرفت که جهان را به دو بخش تقسیم کردند: دارالاسلام: سرای اسلام/ و دارالحرب: سراى جنگ كه به آن سراى كفر هم گفته مى‌شود. این تقسیم دوبخشی یا دوگانه بر این فرض استوار است که اسلام روزی به تمام جهان گسترش خواهد یافت و شریعت آن جایگزین همه قوانین خواهد شد و اگر اسلامی نباشد هیچ قاعده قانونی راضی کننده خداوند بر روی زمین وجود نخواهد داشت. این بدان معناست که سرزمین اسلام به معنای دینی و سیاسی کلمه باز است و مرز ندارد. اما فقها در انتظار گسترش اسلام به تمام جهان، ناچار شدند کره زمین را به دو قسمت کنند: سرزمین اسلام و طهارت/ و سرزمین جنگ و کفر. جنگ بین این دو بخش باید تا پیروزی کامل و نهایی اسلام بر بقیه ادیان و مذاهب ادامه یابد. سپس این محقق می‌افزاید: از این منظر فقهای قرون وسطی به جهاد جنگ خشن مشروعیت الهی دادند.
اکنون به نوشته ارزشمندی می‌پردازیم که توسط محقق انگلیسی، اما سعودی تبار، دکتر اسامه حسن نوشته شده است. این محقق برای کسانی که او را نمی‌شناسند مسیری واقعاً شگفت‌انگیز و غیرمنتظره داشته است. او قبل از اینکه به یک مسلمان روشنفکر تبدیل شود یک جهادگر اصولگرا بود! لازم به ذکر است که در اوایل جوانی و حداقل به مدت بیست سال از مبارزان جنبشی و پیرو خط سلفی تندرو بود. حتی زمانی که هنوز دانشجوی دانشگاه کمبریج بود، در عملیات جهادی علیه نیروهای کمونیستی در افغانستان (1991-1990) شرکت کرد. با این حال، پس از بمب‌گذاری‌های تروریستی که در سال 2005 در متروی لندن رخ داد، او موضع خود را به شدت تغییر داد و شروع به مبارزه با افراط گرایی و تعصب مذهبی کرد. حتی به خط اصلاحات نورانی اسلامی وارد شد و آن را در محیط‌ها و محافل اسلامی تبلیغ کرد. چیز دیگری که در مورد او نمی‌دانیم این است که حداقل 40 سال امام مسجد بوده است. سیراب از قرآن کریم، حدیث نبوی و بقیه متون مقدس اسلامی است. بسیاری از این متون را به زبان شکسپیر ترجمه کرد. او همچنین در تألیف یک کتاب گروهی با عنوان «اهل کتاب: یهودیان، مسیحیان و مسلمانان چگونه متون مقدس خود را درک می‌کنند» (2019) همکاری کرد. در پایان، لازم به ذکر است که او تحلیلگر ارشد فکری، سیاسی و استراتژیک «موسسه تونی بلر برای تغییرات جهانی» است. این پژوهشگر خبره و آگاه از امور و دغدغه‌های جریان‌های اصولگرا چه می‌گوید؟ او چنین به ما می‌گوید: منطق بنیادگرایی اسلامی بر چهار اصل استوار است: اول این که مسلمانان سراسر جهان امت اسلامی را به عنوان یک ملت واحد جهانی تشکیل می‌دهند که در مقابل همه ملت‌های غیر مسلمان دیگر ایستاده است. آنها بر یک مفهوم اساسی متکی هستند که رایج و گسترده شده است: وفاداری و برائت. به این معنا که وفاداری هر مسلمان فقط به نفع اسلام و سایر مسلمانان است. در نتیجه، برائت از تمامی کسانی که غیر مسلمان‌اند و پیروان سایر ادیان، فلسفه‌ها و عقاید دیگر. در مورد اصل دوم، قائل به ضرورت تشکیل یک حکومت خلافت اسلامی است که شامل همه مسلمانان روی زمین باشد و مرزهای فعلی بین کشورهای اسلامی مانند سعودی، مصر، مغرب و غیره را به رسمیت نشناسد. از نظر آنها همه اینها مرزهای ساختگی‌اند. اصل سوم می‌گوید، اجرای شریعت به عنوان تنها قانون حکومت خلافت اسلامی ضروری است. باید اعمال شود، از جمله مجازات‌های بدنی مانند قطع دست سارق، شلاق زدن شراب‌خوار، سنگسار زن خطاکار و غیره. آنها تفسیر بنیادگرایانه خود از شریعت را برهمه رعایای مملکت اسلامی اعمال می‌کنند، حتی اگر این تفسیر آشکارا با مفاهیم مدرن حقوق بشر در تضاد باشد. اصل چهارم می‌گوید، باید با جهاد قلمرو حکومت اسلامی را بیش از پیش گسترش داد. و منظورشان فقط جهاد جنگی خونین است؛ زیرا آنها جهاد اکبر را که قبلاً در مورد آن صحبت کردیم نمی‌شناسند یا آن را نادیده می‌گیرند. در این معنا، بنیادگرایان اسلامی از جهاد به عنوان ابزاری مؤثر و مرگبار برای ایجاد رعب و وحشت در دیگران و گسترش قلمرو دولت اسلامی استفاده می‌کنند.

فتوای ماردین
این محقق آگاه به ما می‌گوید که بیش از دوازده عالم بزرگ اسلام در شهر ماردین ترکیه گرد هم آمدند و اجرای افراطی فتوای معروفی را که ابن تیمیه هفت قرن پیش در همین شهر صادر کرده بود، محکوم کردند. جهادگران خون‌بار فتوای شیخ الاسلام را تحریف کرده‌اند که به معنای واقعی کلمه می‌فرماید: «با مسلمان برحسب آنچه سزاوار آن است رفتار می‌شود و با کسی که خارج از شرع اسلام است، مطابق حقش رفتار می‌شود». و اکنون این عبارت در دست افراط گرایان مدرن چنین شده است: با غیرمسلمانان باید آن گونه که شایسته آنهاست «جنگ» کرد! به این ترتیب، فتوای ابن تیمیه را با جایگزین کردن کلمه «محاربه» یا «مقاتله/ جنگیدن» به جای «معامله»، تخریب یا دست کم تحریف کردند. سپس محقق به ما می‌گوید که گروه‌های تکفیری از دهه شصت قرن گذشته از این فتوای تحریف شده به عنوان ابزاری مؤثر و کشنده برای توجیه حملات خونبار خود به دیگران استفاده می‌کنند. آنها همچنین علیه رژیم‌های عربی و اسلامی موجود به بهانه اینکه از اسلام مرتد هستند، استفاده کردند و از این رو سرنگونی آنها و ترور رهبران آنها شرعاً جایز است زیرا آنها دیگر از نظر آنها مسلمان نیستند! بدین ترتیب افراط گرایی جهادگران خونین به اوج خود رسید... اما خوشبختانه فتوای جدید ماردین اوضاع را به حالت عادی بازگرداند و به معنای واقعی کلمه می‌گوید:« فتوای شیخ الاسلام ابن تیمیه در ماردین به هیچ وجه نمی‌تواند دست‌آویز یا سندی برای تکفیر مسلمانان و قیام علیه حاکمان آنها باشد، بلکه فتوایی است که همه آن را حرام می‌دانند». سپس فتوای جدید ماردین می‌افزاید و می‌گوید که تمام جهان باید به سرزمین صلح، مدارا و همزیستی بین ادیان، اقوام و مذاهب مختلف بدون استثنا تبدیل شود. و همه اینها با اصل آیه شریفه فوق الذکر« ای مردم ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم…» و غیره سازگار است. این را سند برادری انسانی که در ابوظبی توسط پاپ رم و شیخ الازهر با حضور شیخ محمد بن زاید (در 4 فوریه 2019) امضا شد، اعلام می‌کند. همچنین در سند مکه مکرمه با امضای بیش از 1200 تن ازعلمای بزرگ اسلامی (در 30 می 2019) اعلام شد. این امر تحت رهبری خردمندانه خادم حرمین شریفین و شاهزاده محمد بن سلمان، که یک رهبر بزرگ رنسانس و روشنگری عرب است، اتفاق افتاد.
اما افراط گرایان تاریک اندیش چه کردند؟ آنها این گشایش بزرگ فکری و مذهبی را که در ماردین، ابوظبی و ریاض رخ داد، رد کردند. در میان مخالفان یکی از ایدئولوگ‌های «القاعده» انور العولقی بود که مدعی شد فتوای ماردین فتوای نظم نوین جهانی است. او و بقیه رهبران افراط گرایی القاعده - داعش نیز ایده گفت‌وگوی بین ادیان را رد کردند. گفتند اسلام از ما می‌خواهد که بی‌امان با همه ادیان و مذاهب دیگر مبارزه کنیم. بنابراین متوجه می‌شویم که در این برهه حساس تاریخی از تاریخ اسلام در برابر دو تفسیر متناقض از آن یا دو مفهوم متضاد قرار داریم: یک مفهوم باز / و یک مفهوم بسته، یک مفهوم با مدارا / و یک مفهوم متعصب، یک مفهوم روشنگری / و یک مفهوم تاریک اندیش. به ناچار نورها حتی پس از مدتی بر تاریکی پیروز خواهند شد.
 



«نقابی به رنگ آسمان» برنده جایزه بوکر عربی

«نقابی به رنگ آسمان» برنده جایزه بوکر عربی
TT

«نقابی به رنگ آسمان» برنده جایزه بوکر عربی

«نقابی به رنگ آسمان» برنده جایزه بوکر عربی

منصفانه نیست که در ستایش یک رمان، به دلیل همدردی با نویسنده آن، وقتی تجربه دردناکی دارد، اغراق کنیم، همان‌طور که برای یک نویسنده بااستعداد عادلانه نیست که حق خود را نادیده بگیرد تا نگویند موقعیت استثنایی او دلیل تقدیر از او بود.
رمان «قناع بلون السماء: نقابی به رنگ آسمان» است و نویسنده آن باسم خندقجی فلسطینی که روز یکشنبه به عنوان برنده هفدهمین دوره جایزه بین‌المللی ادبیات داستانی عربی (بوکر) معرفی شد.
شما نمی‌توانید رمان «نقابی به رنگ آسمان»، انتشارات دارالادب، اثر باسم خندقجی را که بیست سال است در زندان‌های اسرائیل به سرمی‌برد بخوانید بدون این که از این جوان که پس از عمری اسارت رمانی می‌نویسد شگفت‌زده نشوید؛ رمانی که در آن بین شهرها و کوچه‌ها حرکت می‌کند و می‌بافد، نقشه می‌کشد، داستان‌های عاشقانه تجربه می‌کند، سعی می‌کند بفهمد دشمنش به چه می‌اندیشد و بدون نفرت، بدون پرخاشگری با او تعامل می‌کند، گویی که دارد خودش را تا حد رد ذهنیت از او سبک می‌کند. زندانی بدون امید به آزادی، محکوم به سه حبس ابد چگونه می‌تواند شرایط بازداشت و مصیبت محرومیت از نور زندگی را بخشی از داستان خود قرار ندهد؟ خندقجی در رمانش به سختی به این موضوع دست می‌زند، مگر گهگاه، گویی در آزادی کامل خود زندگی می‌کند که کمرنگ نشده و تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد، بلکه بازی روایی مناسبی را یافته است تا از فلسطینی بودن خود فرار کند و برای مدتی در پوست یک اسرائیلی زندگی کند.
«نقابی به رنگ آسمان» داستان نور الشهدی، جوان فلسطینی فارغ‌التحصیل از مؤسسه عالی باستان‌شناسی اسلامی در دانشگاه قدس را روایت می‌کند. رمان با ضبط یک پیام صوتی برای دوستش مراد که در زندان به سر می‌برد، آغاز می‌شود که در آن از تمایل خود برای نوشتن درباره مریم مجدلیه به او می‌گوید. این تنها اشاره به اسارت و زندان‌ها و فرصتی است که به او این مجال را می‌دهد تا از آنچه در روح زندانی یا عزیزانش می‌گذرد بنویسد. علاقه نور به قهرمان رمان و همچنین تمایل شدیدش برای نوشتن در مورد مریم مجدلیه، در واقع بخش مهمی از رمان «نقابی به رنگ آسمان» را به خود اختصاص می‌دهد که ما را به تکنیک نوشتن رمان در درون رمان می‌رساند. به خصوص که دوستش مراد که در زندان در حال تهیه پایان نامه تحقیقاتی خود است، از او می‌خواهد که منابعی را برای او بیاورد... درست مانند خود باسم خندقجی که در ملاقات با برادرش از او خواست این کار را برایش بکند، با ارجاعاتی برای نوشتن رمانی که در دست داریم.
اما موضوع اصلی از آنجا شروع می‌شود که نور، قهرمان داستان، یک شناسنامه اسرائیلی را در داخل پالتوی قدیمی‌ای که خریده است، با نام اور شابیرا پیدا می‌کند. او با استفاده از پوست سفید و شباهت به چهره‌های اشکنازی که باعث می‌شود به راحتی در مکان‌هایی تردد کند که برای فلسطینی‌ها ممنوع است. نور از این راه می‌تواند بخشی از حقوق از دست رفته خود را به دلیل اشغالگری و تبعیض به دست آورد. زبان عبری که او خوب می‌داند هم برای او «غنیمت جنگی» می‌شود، و از آن برای دفع هر سوء ظنی که ممکن است در کمینش باشد، استفاده می‌کند. در این شرایط، او می‌بیند که می‌تواند آزادانه حرکت کند و در خیابان‌های قدس، تل‌آویو و همچنین رام‌الله، هر کجا که بخواهد، پرسه بزند، بدون اینکه کسی مانع او شود. او به مراد می‌گوید: «نقاب و نامی پیدا کردم که از طریق آن می‌توانم مخفیانه به اعماق دنیای استعماری بروم... آیا این چیزی است که دوست شما فرانتس فانون درباره پوست‌های سیاه و ماسک‌های سفید می‌گوید؟» اینکه او به یک شخصیت تبدیل شده یا بیشتر شبیه «جیمز باند» شده است.
نور پس از اقامتی کوتاه در خانه شیخ مرسی در قدس و یک زندگینامه جعلی به نام اور شابیرا، با پیوستن به ماموریت کاوش به سرپرستی پروفسور برایان که شامل افراد مختلف از ملیت‌های مختلف از جمله اسرائیل شرقی می‌شود، بخشی از آرزوی خود را برآورده می‌کند. یکی هم آیالان، یهودی میزراحیم که اصالتاً حلبی است و با وجود اینکه مدام او را به دلیل اصالت اشکنازی به بدبینی متهم می‌کند. یکی از اعضای این تیم کاوش، سما اسماعیل از داخل فلسطین، مشخصاً از حیفاست که اولین بار که صدایش را می‌شنود، مجذوبش می‌شود و به لطف حس هویت بالایش، حس عالی تعلق را در او بیدار می‌کند.
در شهرک میشمار حامک که بر روی ویرانه‌های روستای فلسطینی ابو شوشه ساخته شده و جنگلی در آنجا ایجاد کرده‌اند تا همه آثار قبلی دفن شود، بخشی از وقایع در حال وقوع است. نور در آنجا عاشق سما می‌شود، سپس نقاب از چهره واقعی خود برمی‌دارد، اما سما او را باور نمی‌کند و از اینکه چگونه می‌تواند هویتی را که او از آن دور شده و با آن جنگیده به خود بگیرد، شگفت‌زده می‌شود.

اما وقتی حوادث قدس اوج می‌گیرند و نور در پیش چشم سما خود خودش به نظر می‌رسد، این دو احساس می‌کنند که دارند به یکدیگر نزدیک‌تر می‌شوند به گونه‌ای که اجازه نمی‌دهد از هم دور شوند.
جزئیات زیادی در اثر وجود دارد و باسم خندقجی به این موضوع علاقه زیادی دارد. اما او ممکن است در روایت داستان مجدلیه و مسائل مربوط به ایمان مسیحی کندو کاو کند، تا زمانی که بیش از آنچه خواننده یک رمان می‌تواند تحمل کند، طول بکشد. نور، در پایان، مشتاق است آنچه را که از داستان مجدلیه پنهان است، آشکار کند. صاحبان مأموریتی که او به آن ملحق شده در جستجوی چیزهای کاملاً متفاوت دیگری هستند.
تحقیق یکی از ارکان داستان است. نور در جستجوی خود، هویتش، ادعاهای موجود در روایت اسرائیلی، آنچه در ذهن اور می‌گذرد و تفاوتش با نور، حتی با وجود یک نام در دو زبان مختلف، جستجو می‌کند. او به دنبال حقایق تاریخی است، به دنبال تأثیراتی است که در آن تخصص دارد و دوستش مراد در جستجوی علوم سیاسی و همه به دنبال چیزی هستند که زندگی او را روشن‌تر کند.
این رمان به گذشته، به تاریخ می‌رود، اما ما را به زمان حال، به فضایی که در دوران همه‌گیری «کووید» حاکم بود و وقایع دردناکی که با تلاش برای یهودی‌سازی محله شیخ جراح همراه بود، به «حماس» برمی‌گرداند؛ که تهدید و تهدید می‌کند، به دلیل حملاتی که اسرائیل در قدس انجام داد.
شاید همه جزئیات در چشم خواننده در مقابل قطعات قدرتمندی که ما را وارد حلقه درونی نور می‌کند، در حالی که پوستین اور را می‌پوشد، با او گفتگو می‌کند، با او درگیر می‌شود و درگیری عمیق و خشونت آمیزی را تجربه می‌کند، حاشیه‌ای می‌شود. در واقع، اینها لذت‌ بخش‌ترین و هیجان انگیزترین تصاویر هستند، زیرا متوجه می‌شویم که او می‌تواند شخصیت اور را بدون هیچ پیش فرضی به خود بگیرد. بردباری و تکبر زیاد و توانایی پوشیدن نقاب دیگری، حتی اگر دشمنی باشد که دستبند به دستت می‌بندد، تو را محدود می‌کند و نصف عمرت را پشت دیوار تباه می‌کند.
سبک روایی روان، اما ترفندهای روایی آن را از سادگی بیرون می‌کشد و به طرح‌های متوالی می‌برد، گویی نور با نقابش امتحانی را یکی پس از دیگری پشت سر می‌گذارد و پایانی باز برای ما باقی می‌گذارد. این نتیجه گیری است که به قوت خود باقی می‌ماند و به خندقجی این فرصت را می‌دهد تا تترالوژی موعود خود را تکمیل کند. بنابراین، «قناع بلون السماء» تنها اولین قسمت از مجموعه‌ای می‌شود که اتفاقات آن در ادامه خواهد آمد. این تمایل به ساخت رویدادهای پیچیده را توضیح می‌دهد که به باز شدن درهای بسیاری در آینده کمک می‌کند. هر جزئیاتی می‌تواند گذری به مکانی جدید باشد که نویسنده با مهارت روایی خود ما را به آن جا می‌برد.
باسم خندقجی که هنوز در زندان‌های اشغالی زندانی است، به انحاء مختلف در روزنامه‌های عبری مورد حمله قرار می‌گیرد، تنها به این دلیل که موفق به انتشار رمانش شده و موفق بوده است. مقامات اشغالگر در تلاش هستند تا تخلفاتی را به او نسبت دهند تا او را مجبور کنند هزینه برنده شدن را بپردازد. خندقجی که در 2 نوامبر 2004 دستگیر شد، دو مجموعه شعر و بیش از دویست مقاله منتشر کرده همه برخاسته از درد، و چنان می‌نویسد که گویی زندگی انسان‌های آزاده‌ای دارد. شاید زمانی بیشتر لازم باشد تا بفهمیم که او در رمانش چه نوشته است، آنجا که خطاب به دوستش مراد که در اسارت بود می‌گوید: «مراد چقدر به کوچکترین زندانت حسادت می‌کنم، چرا که این واقعیت آهنین تو با ویژگی‌های روشن ساخته شده. معادله‌ای ساده و در عین حال بی رحم: زندان، زندانی، زندانبان... اما اینجا «در زندان بزرگتر، هیچ چیز روشن نیست».