-شما عشق فیلسوف ابن رشد را به ما منتقل کردی دکتر!
این سخن دختر دانشجو در دانشگاه مرکزی پایتخت قلبم را به وجد آورد؛ این اتفاق پس از سخنرانی هفتگیام در باره ادبیات جهانی و تطبیقی درباره تأثیر کتابهای ابن رشد و ترجمههایش در روشنگری و عقلانی کردن ذهن انسان اتفاق افتاد. کدام یک از فیلسوفان پیش از او با آن همه شجاعت و جسارت و با آن صراحت از زنان دفاع کرد؟
اما چرا هر وقت میخواهم درباره فیلسوف و دانشمند عرب، ابیالولید ابن رشد( 1126-1198) بنویسم که در میان همه فلاسفه محبوب من است، یا هر وقت میروم درباره او سخنرانی کنم یا در انجمنی در این باره گفتوگو (کسی که در رویکرد روشنگری و برداشت عقلانی فلسفی خود پیش از عصر خود بوده است، صاحب اولین مقام دفاع از زن در تاریخ فلسفه از بدو پیدایش آن و اعلام برابری زن و مرد) و هر زمان که بخواهم درباره او صحبت کنم، گاهی احساس شعف میکنم، و گاهی احساس گناه عمیق... چرا؟
آیا از سر احساس شفقت از وضعیت کنونی ملتش است که من به آن تعلق دارم، که حاکمانش نعمت عقل را در فرزندش لگد زدند که از نهرهای تازه آگاهی و معرفت مشت مشت میگرفت؛ کتابها و دلش را سوزاندند، تبعیدش کردند، او را آزار دادند، به او توهین کردند و سعی کردند او را از تاریخ حذف کنند، اما اشتباه کردند؟
آیا برای این است یا برای حسادت به ملل دیگر که در میان تاریکی زندگی میکردند و باقیمانده کتابها و عقلانیت او را به عنوان بنیاد و تکیه گاه خود گرفتند، از فردریک دوم در ایتالیا تا پادشاه لوئیس یازدهم در فرانسه تا به امروز و از آن یک دکترین فکری به وجود آوردند که آن را «خردگرایی لاتین» نامیدند و درها را به روی نور گشودند، ستونهای تمدن را بنا کردند و نظریههای سیاسی و اجتماعی خود را توسعه دادند...؟
یا به این دلیل که اولین مدافع کرامت، حقوق، آزادی و انسانیت زنان بود در زمانی که امکان ابراز عقاید جسورانه با نام مستعار در «اینستاگرام» وجود نداشت؟
شاید برای این و آن، اما بیشتر حدس من این است که دلیل آن احساس نهفته در من است که من شاخهای هستم از اولین درختی که ابن رشد از سیبهای آن خورد تا وارد بهشت شود، سپس از آن خورد تا در آتش زمین سوزانده شود؛ جهنم آدمیان، درخت موحدان است که من به آن تعلق دارم. آری، هر چه بر ابن رشد- محبوب من در میان همه فلاسفه- خوب یا بد، در زمان موحدان، زمان سلسله عبدالمؤمن بن علی الکومی 1094-1163 اتفاق افتاد که مورخان به اتفاق آراء قبول دارند در ناحیه شهر ندرومه که خود شهر اجداد من است به دنیا آمد و در آن به دنیا آمدند و در آن زندگی کردند و در آن جان دادند. شهری که عبدالمؤمن از آن مراقبت کرد، ساخت و برپا کرد، در غرب الجزایر و نزدیک به شهر تلمسان واقع شده است. این شهر ناد تلمسان است، نادرومه شهری تاریخی و مملو از خانوادههایی است با اصالت اندلسی و موری که پس از سقوط اندلس به عنوان پناهنده و مجهز به وسایل سبک و گرانقیمت به آن آمدند. شهری ریشهدار، همه چیز در آن هنوز نشانههای علم، شعر، موسیقی، بافت، تاریخ و شهرسازی اندلس را در خود میتاباند و هنوز هم به آخرین منبری که قدمت آن به دوران مرابطان برمیگردد، میبالد که درصدر مسجد آن به نام «الجامع الکبیر/مسجد بزرگ» نشسته است که در آن و در دوران کودکی آیاتی از قرآن کریم را به کمک شیخ سلیمان یکی از چهرهها و شخصیتهایش حفظ کردم. ندرومه یا همان طور که مورخان تلاش میکنند نام آن را تفسیر کنند: «نّد روما/قرینه رم!» که «به آب نگاه کرد» است!
دو شخصیت ابن رشد انسان و ابن رشد دانشمند متناقض و متضاد نبودند، زیرا رسالههای فکری او منعکس کننده رفتار واقعی او بود و از این جهت که با آنچه فیلسوفان، شاعران و فقهای معاصر اندلسی خود انجام میدادند در تضاد بود، بنابراین بعد از همسرش سارا ازدواج نکرد و در طول زندگی خود با مراقبت از فرزندانشان به او وفادار ماند.
و اگر ارسطو در «کتاب سیاست» زنان را به عنوان « پرندهای زیبا که قفسها میکشند» توصیف کرده بود، ابن رشد از او پیشی گرفت و از نظریههای افلاطون نویسنده کتاب «جمهوری» فراتر رفت. هر کس با نظر صریح خود با تکیه بر عقل، عامل اصلی پیشرفت بشریت با زنان و مردانش و حقانیت زن در تحصیل و اشتغال و آنچه او از زندگی عمومی و عدم مشارکتش در مدیریت امور جامعه حذف کرد، چیزی جز تضعیف توان اجتماعی آن نیست.
فیلسوف قرطبه(کوردوبا) بر توانایی ذهن زنان در خلق ایده و توانایی طبیعی آنها برای فیلسوف، متفکر، موسیقیدان، جنگجو در ارتش و حاکمان اقتدار عالی تاکید میکند. در خلاصه کتاب «اصول سیاست افلاطون» ابن رشد (که اصل عربی آن گم شده است)، ارنست رنان (1823-1892) متفکر فرانسوی، دیدگاههای او را که پیش از - و برای سالیان متمادی - مدافعان معاصر مسئله زنان بود و حق آنها برای برابری در وجود، تحصیل، کار و زندگی مییابیم. این همان نظام فلسفی عقلانی و انتقادی ابن رشد است که از قرن دوازدهم به وجود آمد و مبنایی بود که اروپاییان دیدگاه خود را نسبت به زن در دوران معاصر و عمدتاً از زمان انوار تغییر دادند و گذرش بر این سرزمین با ترجمهها و توضیحات و اندیشههای خود تأثیری آشکار بر سیر و جهت تاریخ بشر گذاشت.
- آیا وظیفه هر زن و هر مردی که از حق زندگی آزاد و شرافتمندانه دفاع میکند، اعتراف به مرجعیت ابن رشد است که با جان خود هزینه آن را پرداخت و یعقوب المنصور موحدی او را تکذیب کرد؟
- بله... و ما از درخشش ستاره فیلسوف عقلی ابن رشد و سپس از سقوط هولناک او چنین استنباط میکنیم که قدرت سیاسی در صورت داشتن اراده قادر به تعالی ذهن و ساختن یک پروژه فکری واقعی است و میتواند نورش را خاموش کند، اگر به نظر برسد که این کار را انجام میدهد. نوسانی که با ماهیت توازن قوا کنترل میشود که این یا آن نظام سیاسی در این یا آن زمان بر دوش آن مینشیند.
ابن رشد... مدال افتخار بر سینه زنان
در دیدگاهش درباره زن از ارسطو گذشت و از نظریههای افلاطون فراتر رفت
ابن رشد... مدال افتخار بر سینه زنان
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة