* مقایسه ادبیات و متون قائم بر اعتراف در فرهنگ غربی و عربی کاری واقعبینانه نیست؛ هرچند در همه آنها اعتراف یکسان است… لحظهای آگنده از انسانیت و ضعف در بازگویی پوچی
* عدم تمایز میان ادبیات شرححال نویسی و ادبیات اعتراف اولا ناشی از ضعف نظری به شرححالنگاری است و دوما باعث تحمیل یک بار بزرگ بر متون اعترافات میشود
شاید بسیار سخت باشد که بتوان پرسش متون اعترافات را از واقعیت جدا دانست و بتوان آنها را در نظریات زبان گنجاند. زیرا در این صورت این پرسش تلاشی برای خارج ساختن یککلام پنهان به آشکارگی قلمداد میشود و این بهمعنای تعدی به اندیشه «تابو» و گذار به سوی چیزی که شاید بتوان «روایت اعتراف» نامید.
مقایسه میان متون عربی و غربی مندرج در اعترافات یک قیاس مع الفارق است، زیرا متون قائم به اعتراف عربی بسیار به اندیشه رسوایی نزدیک است و در برابر تابوی مقدس و جماعت و قدرت قرار میگیرد و همه اینها پیوندهایی خارج از سوژگی است و در افقی سمبلیک قرار میگیرند و اعتراف را لحظهای گفتاری که برای دیگری موجه است، جعل میکنند. دیگری که حضور مفهومی و اگزیستانسیال و البته شهودی دارد. میپندارم ما سنتی نداریم که بتوان نام سنت اعترافی بر آن نهاد هرچند برخی از رماننویسان سعی دارند وجود چنین سنتی را اثبات کنند یا خود متن اعترافی را بنویسند که دارای بار رمانتیک زیادی است یا دارای جنبه حسی که بیشتر با امور جنسی ارتباط دارد و کمتر با امور اجتماعی و سیاسی میپردازد. البته گفتمان اعتراف در ادبیات سیاسی با اندیشه «خیانت» یا آنچه «هبوط سیاسی» مینامند همراه است؛ یعنی سیاستی که رژیمهای ایدئولوژیک برای معارضان در نظر میگیرد و برای تبری آنان از انتساب به حزب اعلامیه صادر میکنند.
از زندگینامه تا نگارشهای عمومی
از جمله مهمترین اعترافات نویسندگان عربی نوشتههای رماننویس مغربی محمد شکری در «نان پابرهنه» و «الشطار» و البته نوشتههای لویس عوض است. البته پرسش بنیادین این است که ماده خام این کتابها تا چه اندازه میتواند برای تأسیس یک ادبیات اعترافی بهکار آید. البته باید دقت شود که مرز میان ادبیات شرححال نویسی و حتی شرح اشتباهات سیاسی، که برخی سیاستمداران قدیم و جدید نوشتند، با ادبیات اعتراف روشن شود، و نه این در آن و نه آن در این خلط شود؛ و همانگونه که بیان شد خلط این دو ساحت باعث مضرات زیادی بر هر دو فعالیت اعتراف و شرححال نویسی میشود.
چهبسا شرححال نویسی اعترافات زیادی را در خود داشته باشد که قانعکننده است و شاید هم زیادهگویی است، و شاید هم برای پر کردن برخی حفرههای تاریخی در نظر گرفته شود. همین که شرححال نویسی به جهان خارجی قدم گذارد و جنبه عمومی پیدا کند دیگر بیطرفی خود را از دست میدهد و تلاشی برای نگارش ماجراجویانه تلقی میگردد. قضیه هر چه باشد و غایت نگارش این نوع متون هر غایتی باشد همواره تعامل با واقعیت و اشاره به جهان خارجی در آن امری بنیادین است. اما عتراف بیش از آنکه مسئلهای برای اشاره به تاریخ باشد یا برای اینکه واقعیتی را تعدیل یا توصیف نماید بیشتر یک انتشار آنچه سرکوب شده، بود و گوهر آن رهایی از این سرکوبشدگی است.
از این منظر ادبیات اعتراف تجسمی از رهایی و نوعی آزادی است که به جنبههایی مانند اراده و مسئولیت بازمیگردد اما به-هرحال اعتراف یک عنوان شناوری از آزادی روشنفکر نگران باقی میماند که آمیخته با نوعی سرکشی است. فعالیت این نوع نگارشها، از جمله آنچه ژان ژآک روسو نوشته، دارای اثری ماندگار است هر چند شاید سخن از رسالت و غایت آن سخت باشد و تنها میتوان آن را اعتراضی به عالم و به ناامیدی از تحقق عدالت و آزادی دانست.
البته برخی از اعترافات در فرهنگ عربی تعبیری از یک حالت سرکوب و قهر اجتماعی است مانند قضیه نادیه مراد ایزدی که دچار تجاوز از سوی گروههای داعشی شد و اعتراف به تجاوزهای گروهی بدو، جایزه صلح نوبل ۲۰۱۸ را از آن او کرد و قضیه اقلیت بودگی او را به یک مسئله حقوقی و اخلاقی بدل ساخت.