فدوروفسکی: شکست پرسترویکا باعث شد به نویسندگی برگردمhttps://persian.aawsat.com/home/article/3795016/%D9%81%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%88%D9%81%D8%B3%DA%A9%DB%8C-%D8%B4%DA%A9%D8%B3%D8%AA-%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D8%B1%D9%88%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%A8%D8%A7%D8%B9%D8%AB-%D8%B4%D8%AF-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D9%88%DB%8C%D8%B3%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D9%85
فدوروفسکی: شکست پرسترویکا باعث شد به نویسندگی برگردم
مصاحبه "الشرق الاوسط" با مترجم برژنف و مشاور گورباچف
پاریس: انیسه مخالدی
TT
TT
فدوروفسکی: شکست پرسترویکا باعث شد به نویسندگی برگردم
ولادیمیر فدوروفسکی قبل از اینکه خود را وقف نویسندگی در دوران غربت در فرانسه کند، از سال 1972 تا 1991 در موطن خود، روسیه، سمتهای سیاسی سطح بالایی داشت؛ او به عنوان وابسته فرهنگی در موریتانی کار کرد و در آنجا زبان عربی را آموخت و سپس مترجم لئونید برژنف رئیس جمهور وقت شوروی شد و او را در سفرهایش به تعدادی از کشورهای عربی و دیدار با رهبران عرب همراهی کرد.
فدوروفسکی علاوه بر تسلط به زبان عربی به دلیلی جالب به عنوان مترجم برژنف انتخاب شد؛ همانطور که او در مصاحبه خود با "الشرق الاوسط" می گوید، چون با صدای بلند صحبت می کند، چیزی که رئیس جمهور به آن نیاز داشت، زیرا او خوب نمی شنید.
او اکنون در حال نوشتن کتابی درباره این تجربه است.
فدوروفسکی سپس به عنوان مشاور رئیس جمهور میخائیل گورباچف در دوره "پرسترویکا (سیاست باز بودن)" کار کرد که در طی آن زندگی می کرد.
همانطور که او می گوید، یک دوره هیجان انگیز و پر حادثه تا سقوط دیوار برلین بود.
او میگوید که دوران پساکمونیستی "برای بسیاری سخت و ناامیدکننده بود که من را ناامید کرد، بنابراین تصمیم گرفتم سیاست را ترک کنم و صفحهاش را ورق بزنم تا خودم را وقف نوشتن کنم که از کودکی آرزوی من بوده است".
فدوروفسکی بیش از 50 رمان تاریخی منتشر کرده و 14 جایزه از جمله جایزه بزرگ پالاتین را برای داستان های تاریخی برای اثر خود "راسپوتین" دریافت کرده است.
برخی از رمان های او مانند "جادوی سن پترزبورگ" بیش از یک میلیون نسخه فروخته است.
بیشتر آثار او، چه ادبی و چه تاریخی، گذشته تاریخی و ادبی روسیه را تجلیل می کنند.
پلی میان سه رودخانه… ترجمهای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظhttps://persian.aawsat.com/%D9%81%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%88-%D9%87%D9%86%D8%B1/5151225-%D9%BE%D9%84%DB%8C-%D9%85%DB%8C%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%AF%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87%E2%80%A6-%D8%AA%D8%B1%D8%AC%D9%85%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C-%D9%88-%D8%AA%D8%B5%D9%88%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D8%B1%D8%A4%DB%8C%D8%A7%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%86%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%D9%85%D8%AD%D9%81%D9%88%D8%B8
پلی میان سه رودخانه… ترجمهای انگلیسی و تصویری از رؤیاهای نجیب محفوظ
نجیب محفوظ در بالکن کافهاش مشرف به میدان التحریر در قاهره، سال ۱۹۸۸ (فرانس پرس)
با صداقتی نادر، رماننویس لیبیایی-بریتانیایی «هشام مطر» ترجمهاش از کتاب «رؤیاهای آخر» نجیب محفوظ را با یک اعتراف آغاز میکند.
مطر در تنها دیدارشان در دهه ۹۰ میلادی، از محفوظ پرسید که نویسندگانی را که به زبانی غیر از زبان مادریشان مینویسند، چگونه میبیند؟
این پرسش بازتاب دغدغههای نویسندهای جوان بود که در آمریکا متولد شده و مدتی در قاهره زندگی کرده بود، پیش از آنکه برای در امان ماندن از رژیم معمر قذافی (که پدر مخالفش را ربوده بود) به بریتانیا برود و در مدرسهای شبانهروزی با هویتی جعلی نامنویسی کند.
و پاسخ محفوظ، همانند سبک روایتاش، کوتاه و هوشمندانه بود: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن مینویسی.»
«خودم را یافتم... رؤیاهای آخ
اما مطر اعتراف میکند که در بازخوانیهای بعدیاش از آن گفتگو، چندین بار خود را در حال افزودن حاشیهای یافت که محفوظ هرگز نگفته بود: خلاصهای که میگفت: «هر زبان، رودخانهای است با خاک و محیط خودش، با کرانهها و جریانها و سرچشمه و دهانهای که در آن میخشکد. بنابراین، هر نویسنده باید در رودخانه زبانی شنا کند که با آن مینویسد.»
به این معنا، کتاب «خودم را یافتم... رؤیاهای آخر» که هفته گذشته توسط انتشارات «پنگوئن» منتشر شد، تلاشی است برای ساختن پلی میان سه رودخانه: زبان عربی که محفوظ متن اصلیاش را به آن نوشت، زبان انگلیسی که مطر آن را به آن برگرداند، و زبان لنز دوربین همسر آمریکاییاش «دیانا مطر» که عکسهای او از قاهره در صفحات کتاب آمده است.
مطر با انتخاب سیاه و سفید تلاش کرده فاصله زمانی بین قاهره خودش و قاهره محفوظ را کم کند (عکس: دیانا مطر)
کاری دشوار بود؛ چرا که ترجمه آثار محفوظ، بهویژه، همواره با بحث و جدلهایی همراه بوده: گاهی بهخاطر نادقیق بودن، گاهی بهخاطر حذف بافت و گاهی هم بهخاطر دستکاری در متن.
اندکی از این مسائل گریبان ترجمه مطر را هم گرفت.
مثلاً وقتی رؤیای شماره ۲۱۱ را ترجمه کرد، همان رؤیایی که محفوظ خود را در برابر رهبر انقلاب ۱۹۱۹، سعد زغلول، مییابد و در کنارش «امّ المصریین» (لقب همسرش، صفیه زغلول) ایستاده است. مطر این لقب را بهاشتباه به «مصر» نسبت داد و آن را Mother Egypt (مادر مصر) ترجمه کرد.
عکسها حال و هوای رؤیاها را کامل میکنند، هرچند هیچکدام را مستقیماً ترجمه نمیکنند(عکس: دیانا مطر)
با این حال، در باقی موارد، ترجمه مطر (برنده جایزه پولیتزر) روان و با انگلیسی درخشانش سازگار است، و سادهگی داستان پروژهاش را نیز تداعی میکند: او کار را با ترجمه چند رؤیا برای همسرش در حالی که صبحگاهی در آشپزخانه قهوه مینوشید آغاز کرد و بعد دید دهها رؤیا را ترجمه کرده است، و تصمیم گرفت اولین ترجمه منتشرشدهاش همین باشد.
شاید روح ایجاز و اختصار زبانی که محفوظ در روایت رؤیاهای آخرش بهکار برده، کار مطر را سادهتر کرده باشد.
بین هر رؤیا و رؤیای دیگر، عکسهای دیانا مطر از قاهره — شهر محفوظ و الهامبخش او — با سایهها، گردوغبار، خیالات و گاه جزئیات وهمانگیز، فضا را کامل میکنند، هرچند تلاش مستقیمی برای ترجمه تصویری رؤیاها نمیکنند.
مطر بیشتر عکسهای کتاب را بین اواخر دهه ۹۰ و اوایل دهه ۲۰۰۰ گرفته است(عکس: دیانا مطر)
در اینجا او با محفوظ در عشق به قاهره شریک میشود؛ شهری که از همان جلسه تابستانی با نویسنده تنها برنده نوبل ادبیات عرب، الهامبخش او شد.
دیانا مطر با انتخاب سیاه و سفید و تکیه بر انتزاع در جاهایی که میتوانست، گویی تلاش کرده پلی بسازد بین قاهره خودش و قاهره محفوظ.
هشام مطر در پایان مقدمهاش مینویسد که دلش میخواهد محفوظ را در حالی تصور کند که صفحات ترجمه را ورق میزند و با همان ایجاز همیشگیاش میگوید: «طبعاً: البته.»
اما شاید محتملتر باشد که همان حکم نخستش را دوباره تکرار کند: «تو به همان زبانی تعلق داری که به آن مینویسی.»
شاید باید بپذیریم که ترجمه — نهفقط در این کتاب بلکه در همهجا — پلی است، نه آینه. و همین برایش کافی است.