نوگرایی شعر و تجاوزهای زبانی


ادونیس
ادونیس
TT

نوگرایی شعر و تجاوزهای زبانی


ادونیس
ادونیس

چقدر در ابتدا از شعرنو به خصوص شعر منثور متنفر بودم. چقدر ازآن متنفر بودم و ازآن بدم می‌آمد. و دلیلش این بود که از کودکی غرق در شعر عمودی بودم که با صدای پرطنین و ریتم باشکوهش چشم را پر و گوش را اشباع می‌کند. قافیه‌ها و اوزان عربی چقدر لذت‌بخشند! چه لذتی دارد آوازخوانی با آنها! شما را کاملا مست می‌کنند. نمی‌توانم بخوابم و بیدار شوم مگر اینکه با قطعاتی از شعر کهن و مدرن عربی دم بگیرم. گاهی مزاحم همسایه‌ها می‌شوم! باید گوش و جانم را هر روز از این یا آن قطعه با این شعر یا آن پرکنم... از کودکی تاکنون این عادتم بوده. فکر می‌کنم هرکسی که با خواندن معلقات و گلچین اشعار عربی دوره اموی، عباسی و اندلسی و حتی بدوی الجبل، احمد شوقی، محمدمهدی الجواهری و .... بزرگ شده باشد، می‌فهمد من چه می‌گویم. باید اعتراف کنیم: گوش عرب به آهنگ اوزان و قافیه‌های بزرگ عربی عادت کرده بود که تو را کاملاً سیراب می‌کنند و به جای آنها هیچ بدیلی را نمی پذیری. این است راز ناخشنودی ما از شعرنو که اولین بار در دهه‌های پنجاه و شصت قرن گذشته ظاهر شد. و دلیل خشم شدید ما ازآن این بود. جهش یا بریدن خام و ناگهانی بود. برای ما سخت و بسیار بی‌رحمانه بود. این را در حالی می‌گویم که جنگ‌های شدیدی که بر سر شعر آزاد در همه محافل فرهنگی و حتی در همه خانواده‌ها و خانه‌ها در بدو ظهور آن رخ داد، به یاد می‌آورم. مردم به دو قسمت تقسیم شدند: گروهی با آن که اقلیت بودند و گروهی در برابر آن که اکثریت بودند. پایان نامه دانشگاهی خود را به این موضوع اختصاص دادم، در دانشگاه سوربن درباره آن بحث کردم و در سال 1981 دکترای نقد ادبی مدرن گرفتم. از جمله مسائلی که در آن گفتم اینکه، شعر عمودی که میراث رسیده از هزاران سال پیش است، به شعری نیمه مقدس و معصوم تبدیل شده و قابل نقد و بررسی نبود و نباید به آن توهین شود... تبدیل به بتی از بت‌ها شده بود. به همین دلیل مردم عرب به شدت علیه شعر نو قیام کردند و آن را بدعت یا حتی کفر قلمداد کردند!
اما شعر منثور قبل از ظهور در جهان عرب ابتدا در فرانسه ظاهر شده بود. باید دانست شعر منثور از اواسط قرن نوزدهم در غرب ظاهر شده بود، در حالی که تا اواسط قرن بیستم در جهان عرب خبری از آن نبود. بنابراین، بین مدرنیته شاعرانه فرانسوی و مدرنیته شعری عرب، یک قرن فاصله است. بعد در پایان آن قرن رواج یافت و توسط شاعران بزرگ، از جمله رمبو، لوترمون و مالارمه قوام یافت. سپس در قرن بیستم رنه شار، هانری میشو و بسیاری دیگر بر آن تسلط یافتند. به نظر می‌رسد پدیده‌ای مترادف با مدرنیته باشد.
نزار قبانی
آهنگ مدرنیته دیگر ریتم جوامع سنتی کشاورزی روستایی نیست، بلکه جوامع صنعتی فناورانه است. در نتیجه، مدرنیته برای همگام شدن با آن به قالب شعری جدیدی نیاز داشت. و بدین ترتیب شعر منثور و پیش از آن شعر تفعیله متولد شد. علاوه بر این، محدودیت وزن‌ها و قافیه‌ها، شاعر را هر چند بزرگ و سرسخت باشد، خسته می‌کند و او را قادر به بیان آزادانه درونیات عمیق خود نمی‌سازد. به همین دلیل شاعر امروزی آن وزن‌ها را شکست و گفت: به من آزادی بده، دست‌هایم را رها کن! به این ترتیب باید دلیل پیدایش شعر مدرن را درک کنیم.
بودلر اولین شاعر بزرگی بود که شعر منثور را از طریق مجموعه خود با عنوان «افسردگی پاریس: اشعار منثور کوچک» به طور واقعی افتتاح، تقدیم و مشروعیت بخشید. به نظر می‌رسد که او قبل از اتخاذ منظومه منثور بسیار تردید کرده است. این اتفاق به گونه‌ای می‌افتد که گویی او از این برچسب خجالت می‌کشید، یا می‌ترسید مردم آن را نپذیرند. به این دلیل که مخاطب فرانسوی و همچنین عرب، به ریتم‌های عظیم شعر قافیه‌دار عادت کرده بودند. همان به تنهایی می‌توانست او را مانند بقیه از نظر شاعرانگی اشباع کند. اما می‌دانیم که وزن‌ها و قافیه‌ها گاهی حتی بزرگ‌ترین شاعران را بر خلاف میل خود به استفاده از حشو یا واژه‌های ساختگی وامی‌دارند. این در حالی است که شعر منثور تنها به حرکت درونی روح و موج‌های موزون آن محدود می‌شود. این بدان معنا نیست که از وزن و ریتم خالی است. این بدان معنا نیست که آسان است! در واقع ریتم درونی خودش را دارد، اما ضعیف است و می‌توانم بگویم پنهانی است که فقط گوش‌هایی که واقعاً به چشیدن شعر عادت دارند می‌شنوند. اما باید توجه داشت که شعر منثور بسیار دشوارتر از آن چیزی است که ما فکر می‌کنیم. محدودیت‌های درونی خود را دارد که فقط شاعران حرفه‌ای واقعی می‌دانند.
بودلر
شگردهای خاصی برای شعر منثور وجود دارد که مهم‌ترین آنها نقض یا تجاوز به قانون حاکم بر زبان است، مانند گفتن «شب سپید» یا «روز سیاه» یا «عطر سبز» و غیره. همین تجاوزها یا تجاوزهای زبانی است که بار شعری به بار می‌آورند و وزن‌ها و قافیه‌ها را جبران می‌کنند. اما همه تخلفات موفقیت‌آمیز یا موفق نیستند. به قول یکی از منتقدان بزرگ روش اشتباه است، اما هر اشتباهی روش نیست! در همین راستا می‌گوییم: شعر تجاوز زبانی است، اما همه تجاوزها شعر نیست! متأسفانه اغلب شعر منثور را به همان راحتی که همه می‌نویسند، می‌گیرند. خطرناک‌تر این است که تجاوزهای زبانی را دست‌کم می‌گیرند، بنابراین آزاد به نظر می‌رسند و اصلا قانع‌کننده نیستند. آنها استعاره‌های ضعیف، پوچ و بی فایده‌ای هستند. آنها استعاره‌های ناموفقند و به هیچ وجه ارزش شعری خلق نمی‌کنند. بنابراین، تجاوز و تجاوز وجود دارد! به برخی مجموعه‌های شعر مدرن نگاه کنید که مانند قارچ‌ تکثیر می‌شوند و در استعاره‌ها یا تخطی‌های زبانی‌شان آنقدر شبیه همند که دیگر تفاوتی بین آنها نمی‌بینید، مگر در شاعران واقعاً با استعداد. این یکی از دلایل بیگانگی مردم با شعرنو است. به هر حال، شعر منثور خود را در نیمه دوم قرن نوزدهم بر فرانسه تحمیل کرد. چون سه تن از بزرگان به آن سبک نوشته‌اند: بودلر، رمبو و مالارمه. اما اینها بلدند زبان فرانسه را غصب کنند و زبان شعری را منفجر کنند. و آن هیولای وحشتناک لوتریامون را فراموش نکنیم! با او، تجاوز شاعرانه به مرزهای ترسناکی رسید که ذهن به سختی می‌تواند آن را باورکند.
مرزهای وحشتناکی که ذهن به سختی می‌تواند باورشان کند.
نمونه‌هایی از تجاوزهای شاعرانه موفق
رمبو در فصلی در جهنم می‌گوید:
«اما چرا ما برای خورشیدی جاودانه غمگین می‌شویم، اگر در جستجوی نورالهی هستیم – به دور از آدمیانی که در فصل‌ها می‌میرند»...
چگونه انسان‌ها می‌توانند در طول فصول بمیرند؟ فصل‌ها صحنه‌ای نیستند که مردم در آن بمیرند. فصل‌ها یک چیز فیزیکی نیستند. با این حال، این عبارت بار شاعرانه را به عنوان قوی‌ترین و بزرگ‌ترین بار ایجاد کرد. این یک نمونه بسیار موفق از تجاوز پنهان به زبان فرانسوی است.
و در باره سپیده‌ها می‌گوید: طلوع تابستان را بوسیدم... آب مرده بود... راه می‌رفتم، نفس‌های قوی و نرم را بیدار می‌کردم... جواهر نگاه می‌کردند و بال‌ها بدون سروصدا اوج می‌گرفتند... سحر و کودک در ته جنگل افتاد و غیره... (همه استعاره‌هایی پراکنده و برش خورده از شعری با عنوان: طلوع. که ممکن است در نگاه اول پوچ‌گرایانه به نظر برسد، اما به هیچ وجه چنین نیست).
رمز و راز بودن آن یک فضای بسیار دوست داشتنی ایجاد می‌کند. ابهام آن فراتر از هر وضوحی است. به هر حال کل شعر را باید از اول تا آخر خواند و بابت پاره پاره شدن آن عذرخواهی می‌کنم. چه زیباست این جمله که چنین شروع می‌شود: طلوع تابستان را پذیرفتم! من را به یاد تابستان‌هایم می‌اندازد... من را به یاد آغاز تعطیلات تابستانی می‌اندازد و تمام شادی‌هایی که هر سال با آن همراه است.)
رنه شار در شعر معروفش با این مطلع «خوب کاری کردی که رفتی آرتور رمبو!» می‌گوید:
«هجده سالت که به دوستی تن نمی‌داد، به سنگدلی، به فرومایگی شاعران پاریسی و وزوز زنبورهای عقیم خانواده دیوانه‎ات، خوب کردی که تارومارشان ساختی؛ که آنها را در گوشه گوشه اقیانوس‌ها در باد پراکندی، خوب کردی که آنها را زود زیر تیغ گیوتین‌شان افکندی »... و...
همه آنها استعاره‌هایی معجزه‌آسایند، همه تجاوزهایی شگفت‌انگیزی از شاعری بزرگ‌اند که شاعر بزرگ دیگری را تجلیل می‌کند و عظمت و دیوانگی آزادی‌خواهانه‌اش را می‌ستاید. این شعری است که از ژرفا می‌جوشد و همزمان شایسته رامبو و برنه شار است. شعری که هرج و مرج خلاقانه، ویرانگر و سرکش را می‌ستاید که بی آن نه شعر داریم و نه هیچ.
از همه اینها به چه نتیجه‌ای می‌رسیم؟ به این نتیجه می‌رسیم که شعر نو همه تجاوز است و تجاوز، همه نقض است و نقض. بدون تجاوز یا نقض معانی رسمی و قانونی زبان، نه شعری وجود دارد و نه هیچ.
در پایان، برای روشن‌تر شدن ایده، اجازه دهید با مثال‌هایی از شعر عربی به پایان برسیم. نزار قبانی در توصیف قطار سریع‌السیر که زمین را چپاولگرانه غارت می‌کند می‌گوید:

قطار من پرشتاب و سریع می‌رود
در راه خود گوشت فاصله‌ها را می‌جود
در راه خود مزارع را می‌درد
درختان را می‌بلعد در راه
می‌لیسد پای دریاچه‌ها
قطار گوشت فاصله‌ها را می‌جود، قطار مزارع را می‌درد، قطار درختان را می‌بلعد، قطار پای دریاچه‌ها را می‌لیسد. همه آنها استعاره‌های خارق‌العاده‌اند که به قانون معمول زبان تجاوزمی‌کنند. همه آنها به اصطلاح زبان عربی را شکار می‌کنند تا زبان عربی را احیا کنند و فضای جدیدی از آزادی را به آن بیافزایند. خلاقیت این است. این است شعر. هیچ خلاقیتی بدون تجاوز به معانی ملال‌آور، سازگار و قانونی زبان عربی وجود ندارد...
آدونیس می‌گوید:
شب کلبه بادیه نشینان بود
و چراغ‌ها قبیله
و من خورشیدی نحیف
زیر آن زمین تغییر داد چهره‌اش را
سرگردان به راه طولانی رسید
چیزی که در این قطعه فوق‌العاده برای من جالب است: خورشید نحیف است. چگونه خورشید می‌تواند نحیف باشد؟ این نقض قانون زبان است. یک زن ممکن است لاغر باشد نه آفتاب. با این حال استعاره شاعرانه و بسیار بسیار موفق است.

سپس در شعری دیگر می‌گوید:
چهره‌ای هراسیده از ماه نیست
او همچون نیزه‌ای شرک‌آلود می‌آید
مهاجم به سرزمین حروف
خون ریزانی که به خورشید می‌برد خون ریخته‌اش
به تن می‌کند برهنگی سنگ را 
و برای غارها دعا می‌کند
او که زمین سبک را در آغوش می‌گیرد
زمین سنگین است نه سبک. با این وجود، استعاره بسیار موفق و کاملاً قانع کننده است. به طور کلی در دیوان پیشگام و مؤسس تجدد شعری عرب نمونه‌های زیادی از این دست وجود دارد: منظورم «ترانه‌های مهیاردمشقی» است. او زبان شعر عربی را در فرم و محتوا منفجر کرد. خطرناکتر از همه این است که خود میراث کلامی سرکوبگر، یعنی مقدسات را منفجر کرد و از هر آنچه که در حال حاضر در حال وقوع است از نظر انفجار و اشتعال پیشی گرفت.



نشانه‌های یک نهضت سینمایی سعودی که در «جشنوارهٔ دریای سرخ» شتاب می‌گیرد

فیلم «هِجرة» اثر شهد أمین
فیلم «هِجرة» اثر شهد أمین
TT

نشانه‌های یک نهضت سینمایی سعودی که در «جشنوارهٔ دریای سرخ» شتاب می‌گیرد

فیلم «هِجرة» اثر شهد أمین
فیلم «هِجرة» اثر شهد أمین

آنچه نهادهای سعودی، چه دولتی و چه خصوصی، در راه فراهم آوردن یک نهضت فرهنگی و هنری همه‌جانبه انجام می‌دهند، مخاطبِ پیگیر را وامی‌دارد که به چیزی فراتر از صرفِ تقدیر از دستاوردها بنگرد؛ زیرا این دستاوردها بدون آن باورِ بزرگ به فایده‌مندی و اهمیت این جهش تاریخی در هر دو عرصه، تحقق نمی‌یافتند.
جشنوارهٔ سینمایی دریای سرخ و آنچه امسال در حوزهٔ فعالیت و سازمان‌دهی به انجام رسانده است (هرچند هنوز بخش‌هایی وجود دارد که در آن‌ها امکان بهبود هست)، این دوره را به بهترین دورهٔ این رویداد بزرگ تبدیل می‌کند. اما این دستاورد تنها نیست؛ تمام آن مناسبت‌ها و نهادهای پشتیبان سینمای سعودی، و نیز نهادهای خارجی که سعودی را شریک خود برمی‌گزینند، در کنار آن قرار می‌گیرند.
برای نمونه، «هیئت فیلم سعودی» به مدیریت عبد‌الله آل‌عیّاف، که تلاش چشمگیری در تمامی زمینه‌های محوّل‌شده به او—از هدایت و برگزاری همایش‌ها گرفته تا انتشارات و فعالیت‌های گوناگون—انجام می‌دهد. همچنین «جمعیت فیلم» به مدیریت احمد الملا، که اکنون دایرهٔ فعالیت‌های خود را برای پوشش دادن به همهٔ جنبه‌های کار سینمایی گسترش می‌دهد؛ در حالی که در سال‌های گذشته فقط مسئولیت ادارهٔ «جشنوارهٔ فیلم سعودی» را بر عهده داشت (رویدادی سالانه که در ماه چهارم هر سال برگزار می‌شود).

آینده‌ای فراتر از امیدبخش

می‌توان این موارد را به شمار روزافزون تولیدات سعودی—در دو شاخهٔ اصلی—افزود: نخست، آثاری که در پی رساندن موفق فیلم به جشنواره‌های بین‌المللی‌اند؛
و دوم، آثاری که هدفشان موفقیت در بازار داخلی است.
در اینجا هر شاخه تقریباً دیگری را نقض می‌کند و هم‌زمان آن را کامل می‌سازد: اولی هنری است و دومی تجاری. یکی در پی اثبات شایستگی فیلم‌سازانی است که فرصت حضور در نمایش‌های جهانیِ جشنواره‌ها و رویدادهای سالانه را پیدا می‌کنند، و دیگری می‌خواهد به بیشترین شمار ممکن از تماشاگران برسد، جایی که موضوع و شیوهٔ عرضهٔ آن به مخاطب عام، در کانون توجه قرار دارد.
اما با تداوم نمایش‌ها از روزی به روز دیگر، و ازدحامی که بازار فیلم با صدها شرکت‌کنندهٔ تازه به خود می‌بیند—رشد چشمگیری که هیچ جشنوارهٔ عربی دیگری پیش از این تجربه نکرده است—معلوم می‌شود که آیندهٔ سینمای سعودی در همین دو مسیر نهفته است؛ و شرکت‌هایی مانند «العُلا»، «إثراء»، «إنجاز» و «شاف» با اراده‌ای استوار این نهضت موردنظر را همراهی می‌کنند. بدین ترتیب، جشنواره اساساً این فرصت بزرگ را برای سینمای سعودی فراهم می‌آورد تا آثار تازه را عرضه کند و برای مراحل بعدی برنامه‌ریزی نماید.
طبیعی است که همواره تفاوت‌هایی در نتایج وجود خواهد داشت. برخی فیلم‌ها فاصلهٔ میان هدف و اجرای خود را با موفقیت طی می‌کنند؛ و فیلم‌های دیگری هستند که آغاز امیدوارکننده‌ای دارند، اما از مسیر درستِ پردازش پروژهٔ موردنظر خود منحرف می‌شوند.

مقایسه

کارگردان شهد أمین در سال جاری فیلم بلند دوم خود «هِجرة» را پس از ۶ سال از فیلم اولش «سیدة البحر/ بانوی دریا» ارائه داد. هر کس این دو اثر را ببیند، به‌وضوح جهش هنری بزرگی را درمی‌یابد که کارگردان در این مدت بدان رسیده است.
فیلم، داستان سفری جست‌وجوگرانه در مسیر برای یافتن دختر گمشده‌ای را روایت می‌کند؛ دخترِ نوهٔ زنی که راهیِ انجام مناسک حج در مکه است، و خواهرِ دخترِ همراهِ مادربزرگ در این مسیر. توجه به شخصیت‌ها و تعامل میان آن‌ها، درامی خوش‌بیان را شکل می‌دهد که میان روانیِ روایت و عمق اجتماعی و فردی جمع می‌کند.
در همین سال، هَیفاء المنصور نیز فیلم سعودی تازه‌ای با عنوان «مجهولة/ زن ناشناس» ساخت؛ فیلمی که داستان جنایتی با قربانیِ زنی ناشناس را بازگو می‌کند و زنی دیگر که در آرشیو یک مرکز پلیس در ریاض کار می‌کند، تلاش دارد پرده از چهرهٔ عامل آن بردارد.
در حالی که «هِجرة» برای نمایش جهانی نخست خود راهی جشنوارهٔ «ونیز» شد (و هم‌اکنون نیز نمایندهٔ سعودی در مرحلهٔ اول نامزدی جایزهٔ اسکار است) و با استقبال گستردهٔ منتقدان روبه‌رو شد، «مجهولة» راهی «تورنتو» شد و استقبال کمتری نسبت به دو فیلم پیشین المنصور، «وَجدة» و «المرشّحة المثالیة/ نامزد نمونه» دریافت کرد.

لحن تلویزیونی

هر کارگردانی حق دارد موضوعی را که می‌خواهد، انتخاب کند. «وَجدة» و «المرشّحة المثالیة» بیش از این دو فیلمِ جدید، به نمایش دیدگاهی سعودی دربارهٔ دو وضعیت اجتماعی محلی پایبند بودند. در «مجهولة»، کارگردان به‌سوی ساخت یک فیلم پلیسی می‌رود که داستانی را روایت می‌کند که در اصل می‌تواند در هر جای دیگری اتفاق بیفتد. «مجهولة» در پرداخت موضوع زن، به فیلم‌های قبلی او نزدیک می‌شود، اما در حالی که آن دو فیلم پیشین مسألهٔ زن را در چارچوبی کاملاً بومی طرح می‌کردند، فیلم تازه‌اش همچون نسخه‌برداری از یک فیلم تحریّات (کارآگاهی) عمومی به‌نظر می‌رسد—هرچند همچنان زن را در نقش اصلی قرار می‌دهد.

«مجهولة» اثر هیفاء المنصور

ایراد در انتخاب ژانر نیست، بلکه در این واقعیت است که اجرای فیلم باعث می‌شود آن شبیه همان فیلم‌های تلویزیونی آمریکایی (از نظر تولید و شیوهٔ پردازش) جلوه کند که از دههٔ هفتاد میلادی توسط کارگردانانی چون کریگ باکسلی، ویلیام گراهام و بز کُلّیک و دیگران رواج یافت. برخی از فیلم‌های اخیر هَیفاء المنصور نیز برای شبکه‌های تلویزیونی آمریکایی ساخته شده‌اند، از جمله A City on Fire که آن هم پلیسی بود.

فیلم «هِجرة» اثر شهد أمین

در واقع، «مجهولة» ویژگی‌های فیلم‌های کارآگاهیِ پلیسیِ تلویزیونی را دارد. آثار خوبِ این دسته، هیجان‌انگیز هستند، اما همهٔ آن‌ها از نظر روایت و اجرا ساده‌اند، چون برای تماشاگران در خانه ساخته می‌شوند.
«مجهولة» حول محور شخصیت نوال می‌گردد (با بازی خوب «میلا الزهرانی»)، دختری که خیلی زود ازدواج کرده و طلاق گرفته است. او همراه نیروهای پلیس ریاض به جاده‌ای صحرایی می‌رود، پس از آنکه جسد زنی ناشناس پیدا می‌شود. نوال در بخش اسناد و آرشیو کار می‌کند و پلیس نیست. این موضوع مانع او نمی‌شود تا خود وارد تحقیق شود و بفهمد این زن چه کسی بوده، چرا کشته شده و چه کسی مرتکب این جنایت شده است. پاسخ به این پرسش‌ها به غافلگیری‌ای وابسته است که نمی‌توان درباره‌اش سخن گفت بدون آنکه فیلم «لو» برود. بیشتر فیلم به سماجت نوال در تحقیق و مخالفت افسران پلیس با او می‌پردازد، زیرا بارها به او گفته می‌شود: «این کار تو نیست».

عنصر شوک

جنبهٔ انتقادیِ فیلم پنهان نیست، اما هدف اصلی هم به‌حساب نمی‌آید. این جنبه میان پس‌زمینهٔ شخصیِ دختر (اینکه مجبور به ازدواج زودهنگام شده و سپس طلاق گرفته)، و موضع مأموران پلیس که حاضر به پذیرش دلالت‌های یافته‌های او نیستند، و نیز میان نکاتی کلی دربارهٔ وضعیت زن به‌طور عام، تقسیم شده است.
اما فیلم با روشی ساخته شده که مدام صحنه‌ها را در خدمت روایتی بی‌برآمدگی قرار می‌دهد. برای مثال، صحنه‌ای هست که نوال با درِ یک مدرسهٔ دخترانه روبه‌رو می‌شود و از او خواسته می‌شود برود. هنوز چند قدم دور نشده که معلمی از درِ دیگری ظاهر می‌شود و برایش آرزوی موفقیت می‌کند. بهتر آن بود که معلم در شات قبلی، به‌تنهایی، در حال نگاه کردن یا گوش دادن به آنچه رخ می‌دهد، دیده شود؛ کاری که می‌توانست ترتیب مؤثرتری برای نماها ایجاد کند تا ایده‌ای را برجسته کند یا حضوری را مؤکد سازد.
این ما را به تدوینی می‌رساند که بر اصل «سهولت» در اجرا بنا شده است. صحنه‌هایی هست که در آن‌ها از عنصر غافلگیری بصری استفاده می‌شود—مثلاً بیدار شدن ناگهانی نوال از کابوسی. چنین لحظاتی شوک موردنظر را ایجاد می‌کنند. جز آن، همه چیز مطابق همان فیلمنامه‌ای پیش می‌رود که المنصور آن را همراه «براد نایمان» نوشته است (همکاری مشترکشان در «المرشّحة المثالیة» هم بود، که در مجموع گزیده‌تر و متمرکزتر بود).
پایان فیلم نیز شوک دیگری دارد، اما از آن نوع غافلگیری‌هاست که تمام نتایج پیشین را با عنوان «و این هم غافلگیری بزرگ» از میان می‌برد. بی‌شک غافلگیرکننده هست، ولی به خدمت فیلم نمی‌آید؛ بلکه بیگانه با آن به‌نظر می‌رسد.
شخصیت دیگری جز نوال وجود ندارد که با هدف آشکارسازی ساختار روانی یا درامی‌اش نوشته شده باشد. شخصیت‌ها دو دسته‌اند: زنانی که با نوال همکاری می‌کنند، و زنانی که همکاری را رد می‌کنند یا به او می‌گویند بعداً برای ادامهٔ کار بازگردد. اما مردان همگی منفی‌اند؛ هیچ‌یک به اطلاعاتی که می‌تواند به حلّ پرونده کمک کند، توجهی نشان نمی‌دهد. ظاهراً المنصور خواسته قهرمانش را جنگجویی تنها نشان دهد و مردان را در سوی مقابل قرار دهد. اگر مرد مثبتی وجود می‌داشت، چیزی از پیام فیلم کاسته می‌شد. با این‌همه، این وضعیت بهتر از آن است که همهٔ شخصیت‌ها—زن و مرد—سطحی باشند. و هیچ نگرانی‌ای از کم شدن بُعد مربوط به وضعیت زن در جامعه‌ای هم‌زمان محتاط و مخالف، وجود نداشته است.
بی‌میلیِ کارگردان به «پیچیدگی» موقعیت‌ها، در پرداخت فیلم بازتاب یافته، گویی فیلم از اتوی خشک‌تمیزی بیرون آمده باشد: ظاهری پاکیزه، تصمیماتی در نوشتن که بر پایهٔ میل شخصی اتخاذ شده‌اند نه آنچه ممکن است در واقعیت رخ دهد، و فیلم‌برداری‌ای ساده که حضور دوربین و قاب‌بندی با زوایا و اندازه‌های مختلف را تضمین می‌کند، اما بدون هرگونه نوآوری مؤثر یا کارایی چشمگیر.


«جشنواره دریای سرخ»… سه فیلم که در تاریخ نه چندان دور غوطه‌ورند

امیر مصری و پیرس برازنان در «غول» (جشنواره دریای سرخ)
امیر مصری و پیرس برازنان در «غول» (جشنواره دریای سرخ)
TT

«جشنواره دریای سرخ»… سه فیلم که در تاریخ نه چندان دور غوطه‌ورند

امیر مصری و پیرس برازنان در «غول» (جشنواره دریای سرخ)
امیر مصری و پیرس برازنان در «غول» (جشنواره دریای سرخ)

در روز اول جشنواره دریای سرخ (جمعه)، دو فیلم عربی که نمایش داده شدند، با استقبال خوب و تحسین‌آمیز تماشاگران روبه‌رو شدند. این دو فیلم عبارتند از:«نجوم الأمل والألم/ ستارگان امید و درد» ساختهٔ سیرل عریس و «اللي باقي منك/ چيزی که از تو باقی مانده» ساختهٔ شیرین دعیبس.
هر دو در مسابقهٔ رسمی جشنواره در میان ۱۸ فیلمی هستند که برای جوایز اصلی رقابت می‌کنند.

ثباتی دائم

فیلم «آنچه از تو باقی مانده» همراه با «صوت هند رجب/ صدای هند رجب» و «فلسطین ۳۶»، سه‌گانه‌ای را شکل می‌دهند که به‌موقع توجه خود را به موضوع فلسطین معطوف کرده‌اند.
این فیلم در سه نسل متوالی، از سال ۱۹۴۸ تا ۲۰۲۲ روایت می‌شود.

مُنیة عقل و حسن عقیل در «ستارگان امید و درد»

شروع فیلم، کلیدی برای حافظه است: حنان (شیرین دعیبس) در سال ۱۹۸۸ داستان را بازگو می‌کند و سپس با فلاش‌بک به سال النكبة بازمی‌گردیم، زمانی که همزیستی فلسطینی‌ها و یهودیان از دو فرهنگ زندگی‌کننده بر یک خاک، به اشغال رسمی پس از جنگی تبدیل شد که فلسطینیان فرصت پیروزی در آن نداشتند.
همانند فیلم قبلی دعیبس، «آمریکا»، او کار خود را بر ترکیبی از روابط خانوادگی صمیمانه و عناصر سیاسی بنا می‌کند. بسیاری از صحنه‌ها در «چیزی که از تو باقی مانده» به اشغالگری طی این سال‌ها می‌پردازد:ایست بازرسی نظامی که پدر را جلوی فرزندش متوقف و تحقیر می‌کند، خانواده‌ای که در زیر بمباران خانهٔ خود را ترک می‌کند و دیگر لحظاتی که تاریخ تجاوزات علیه فلسطینیان را منعکس می‌کنند، بی توجه به اینکه زمین مال آنان است.
اثرگذاری فیلم با زبان هنری درست، به‌خوبی منتقل می‌شود، نه تنها از طریق صحنه‌ها بلکه با واقعیت‌های جاری در غزه نیز همسانی دارد.
پیام فیلم روشن و بدون ابهام است و پردازش هنری آن مناسب است، اگرچه برخی بخش‌ها ممکن است انسجام بیشتری در روایت داشته باشند؛ مسئله‌ای رایج در فیلم‌هایی که وقایع آن‌ها در زمان‌های متعدد رخ می‌دهد.

نگاهی به زندگی سخت

فیلم «چیزی از تو باقی مانده» و «ستارگان امید و درد» هر دو شامل سه بازهٔ زمانی هستند.
در فیلم لبنانی سیرل عریس، داستانی عاشقانه و رمانتیک روایت می‌شود که در پس‌زمینهٔ جنگ داخلی لبنان و پیامدهای آن و سرنوشت مردم بیروت شکل گرفته است.

محمد بکری و صالح بکری در «آنچه از تو باقی مانده»

با این حال، این دو فیلم تفاوت‌های زیادی دارند، به ویژه در سبک روایت و پردازش بین دعیبس و عریس: در فیلم دعیبس، حرکت دوربین دقیق و قاب‌بندی متناسب با موقعیت است، در فیلم عریس، حتی در لحظاتی که نیاز به تأمل است، دوربین پویا و متحرک است تا داستان بتواند از سطح به عمق منتقل شود.
سناریوی عریس در توجیه برخی تصادفات با دشواری روبه رو است، مانند این فرض که نینو (حسن عقیل) و یاسمینه (مُنیة عقل)، که از همان ابتدا عاشق یکدیگر بوده‌اند، در یک روز و در همان بیمارستان به دنیا آمده‌اند. این تصادف غیرضروری است، اگرچه به نظر می‌رسد خود کارگردان ضمنی به آن اذعان دارد.
عریس این موضوع را با تمرکز بر پیشرفت و تقاطع روابط، و گذشتهٔ خانوادگی غم‌انگیز قهرمانان (مرگ والدین حسن و طلاق والدین یاسمینه) جبران می‌کند. این امر تأثیر عمیقی بر احساسات شخصیت‌ها به صورت فردی و سپس مشترک دارد.
از نظر بصری، فیلم با تصاویر مناسب احساسات را منتقل می‌کند. این عنصر نقش مهمی در پیشبرد داستان دارد، از جمله در برخورد اول حسن با «کیوسک» متعلق به مادر یاسمینه که منجر به آشنایی واقعی آن‌ها می‌شود.
عریس از تصاویر چشمان، صورت‌ها و فاصله بین عاشقان به جای دیالوگ استفاده می‌کند؛ جایگزینی برای کلماتی که نمی‌توانستند به‌خوبی احساسات را منتقل کنند.

پیامدهای سیاسی و اجتماعی

یک عنصر مشترک در هر دو فیلم: در «چیزی که از تو باقی مانده»، محمد بکری نقش پدر را بازی می‌کند و به پسرش (صالح بکری) پاسخ می‌دهد: «زمین و پولت را گرفتند... این را زندگی می‌نامی؟ احمق نباش، پسرم.» در «ستارگان امید و درد»، شخصیت زن به دوستش که قصد ازدواج دارد می‌گوید: «می‌خوای بچه بیاری تو این دنیا؟»
هر دو جمله نشان‌دهندهٔ یأس در زندگی شخصیت‌ها و محیط سیاسی آن‌ها است؛ تصویری تاریک از زندگی که قربانی وقایعی خارج از کنترل افراد است.

فیلم افتتاحیه: «غول»

این فیلم کاملاً متفاوت است و برخلاف انتظار، داستان عنوان‌شده نیست.
فیلم زندگی نسیم، مشت‌زن یمنی، از کودکی تا قهرمانی جهان در بوکس را روایت می‌کند، اما تمرکز اصلی روی مربی او، برندون (با بازی پیرس برازنان) است، که استعداد نسیم را کشف کرده و او را پرورش می‌دهد.
بنابراین، محور داستان از ورزشکار به مربی منتقل می‌شود؛ زندگی نسیم صرفاً زمینه‌ای برای موفقیت داستان است. این انتخاب به فیلم امکان می‌دهد به تجربهٔ تبعیض نژادی نسیم در کودکی نیز بپردازد.


«جشنواره دریای سرخ» پنجاهمین سالگرد درگذشت ام‌کلثوم را گرامی داشت

ام‌کلثوم در نمایی از فیلم «عایده» (جشنواره دریای سرخ)
ام‌کلثوم در نمایی از فیلم «عایده» (جشنواره دریای سرخ)
TT

«جشنواره دریای سرخ» پنجاهمین سالگرد درگذشت ام‌کلثوم را گرامی داشت

ام‌کلثوم در نمایی از فیلم «عایده» (جشنواره دریای سرخ)
ام‌کلثوم در نمایی از فیلم «عایده» (جشنواره دریای سرخ)

جشنواره «دریای سرخ سینمایی» در دوره پنجم خود روند مرمت فیلم‌های قدیمی مصر و بازگرداندن آن‌ها به زندگی با نسخه‌های تازه قابل‌نمایش بر پایه جدیدترین فناوری‌ها را ادامه می‌دهد. در چارچوب گرامی‌داشت پنجاه‌سالگی درگذشت بانوی آواز عرب، ام‌کلثوم، جشنواره دو فیلم از آثار او را برای مرمت انتخاب کرد؛ یعنی «سرود امید» (۱۹۳۷) و «عایده» (۱۹۴۲) که هر دو به کارگردانی احمد بدرخان هستند.

جشنواره روز جمعه فیلم «سرود امید» را در «موزه طارق عبدالحکیم» در باغ فرهنگی منطقه تاریخی جدّه نمایش داد، در حالی که فیلم «عایده» نیز در شهر فرهنگ ارائه شد؛ پس از آنکه این دو فیلم در چارچوب توافق میان جشنواره و شهرک تولید رسانه‌ای مصر و با مشارکت شبکه «ای.آر.تی» ــ مالک حقوق دو فیلم ــ مرمت شدند.

مریم عبدالله، عضو کمیته انتخاب فیلم‌های عربی در جشنواره، هنگام ارائه فیلم «عایده» اظهار کرد که «جشنواره دریای سرخ در هر دوره چندین فیلم مصری را مرمت می‌کند تا برای نخستین بار با نسخه‌های مرمت‌شده با کیفیت بالای 4K بر پرده بزرگ به نمایش درآید. هم‌زمان با پنجاهمین سال درگذشت ام‌کلثوم که در شش فیلم نقش‌آفرینی کرد، کمیته فنی دو فیلم یادشده را برای این مناسبت برگزید».

از سوی دیگر، اسماء السراج، مدیر تجاری شبکه‌های «ای.آر.تی»، ضمن خوشامدگویی به حاضران، از جشنواره برای توجهش به مرمت فیلم‌های مصری قدردانی کرد. مهندسه ندى حسام‌الدین، مسئول مرمت در شهرک تولید رسانه‌ای، بیان کرد که فیلم «عایده» «یک حالت ویژه» بود؛ او توضیح داد که روند مرمت آن «یک حماسه واقعی» به شمار می‌رفت، زیرا «فقط مرمت فیلم نبود؛ بلکه لازم بود نسخه نگاتیو نیز از پوسیدگی نجات یابد. بخش‌هایی وجود دارد که متفاوت به نظر می‌رسند، زیرا درست پیش از آنکه کاملاً فاسد شوند، نجات داده شدند. همچنین تلاش زیادی برای ترمیم صدا صورت گرفت، چون فیلم یک اثر غنایی است و ترمیم دیجیتال دقیقی برای حفظ ارزش تاریخی آن انجام شد». او از نقش جشنواره در حفاظت از میراث سینمایی تقدیر کرد.

پوستر فیلم «سرود امید» (جشنواره دریای سرخ)

نمایش امسال «عایده» همچنین با هشتادوسومین سالگرد نخستین اکران آن در ۲۸ دسامبر ۱۹۴۲ در سینمای «استودیو مصر» در قاهره هم‌زمان شد؛ فیلمی که تولید همان استودیو است. در کنار ام‌کلثوم، بازیگرانی چون ابراهیم حموده، سلیمان نجیب، عباس فارس، مری منیب و عبدالواثق عسر ــ که فیلمنامه را با مشارکت فتحی نشاطی و عباس یونس نگاشت ــ در آن نقش‌آفرینی می‌کنند.

فیلم آمیزه‌ای دل‌نشین از رمانس، مسائل اجتماعی و درخشش موسیقایی ارائه می‌دهد و داستان آن درباره «عایده» دختر دانش‌آموز دوره «بکلوریا» (ام‌کلثوم) است که از کودکی استعداد آواز دارد. پس از درگذشت پدرش ــ کشاورزی ساده ــ خانواده باشا که پدرش نزد آنان کار می‌کرد، او را به اقامت در قصر دعوت می‌کنند تا تنها نماند. عایده به هنرستان شبانه‌روزی موسیقی دختران می‌پیوندد و سامی، پسر باشا ــ که او نیز دلباخته موسیقی است ــ به او دل می‌بندد، با وجود مخالفت پدرش که ازدواج با عایده را به‌دلیل تفاوت‌های طبقاتی رد می‌کند. اما پس از آنکه سامی اجرای موسیقایی عایده را می‌بیند، نظرش تغییر می‌کند و عشق در نهایت بر این فاصله‌های طبقاتی پیروز می‌شود.

همانند فیلم‌هایی که روح زمانه خود را بازتاب می‌دهند، فیلم خیابان‌های آرام قاهره در دهه چهل قرن گذشته، الگوهای خودروها، سنت‌های اجتماعی و پوشش‌های کلاسیک را به نمایش می‌گذارد؛ افزون بر ترانه‌های عاشقانه‌ای که ام‌کلثوم و ابراهیم حموده را در کنار هم قرار می‌دهد و تحول شخصیت ام‌کلثوم و عملکرد غنایی او را برجسته می‌سازد.

این فیلم با وجود فشردگی جدول نمایش فیلم‌های جهانی و عربی تازه‌تولید، با استقبال چشمگیر تماشاگران جشنواره و مخاطبان سعودی روبه‌رو گردید. آنتوان خلیفه، مدیر برنامه‌های عربی و کلاسیک جشنواره، این استقبال را چنین تفسیر می‌کند: «این فیلم‌ها پیش‌تر در سالن‌های بزرگ نمایش داده نشده‌اند و بیشتر مخاطبان سعودی آن‌ها را ندیده‌اند؛ علاوه بر این، با فناوری‌های نو ارائه می‌گردند». او در گفت‌وگو با «الشرق الأوسط» افزود که نمایش دو فیلم «صرفاً به جشنواره محدود نمی‌شود، بلکه در قالب چندین آیین که در طول سال در شهرهای مختلف پادشاهی عربی سعودی برگزار می‌شود، ادامه خواهد یافت»، و توضیح داد که «جشنواره حقوق پخش این فیلم‌ها را خریداری نمی‌کند، بلکه از صاحبان حقوق اجازه نمایش در جشنواره و آیین‌ها را دریافت می‌کند».

خلیفه تأکید می‌کند که جشنواره از دوره نخست بر مرمت فیلم‌های مصری اهتمام ویژه دارد و تاکنون تعداد ۲۲ فیلم طی پنج سال مرمت شده است.

پوستر نمایش دو فیلم مرمت‌شده ام‌کلثوم در جشنواره (جشنواره دریای سرخ)

او اشاره می‌کند که انتخاب فیلم‌های مرمت‌شده معمولاً با مناسبت‌های مشخص پیوند دارد و توضیح می‌دهد: «همه فیلم‌های یوسف شاهین در فرانسه مرمت شدند، اما دریافتیم که فیلم ‹الاختیار› مرمت نشده، بنابراین آن را مرمت نمودیم. همچنین مرمت فیلم‌ها با تجلیل از شخصیت‌هایی چون منی زکی در دوره گذشته ارتباط یافت؛ جایی که او درخواست نمایش فیلم ‹شفیقه و متولی› را داشت و ما آن را مرمت کردیم، همین‌طور فیلم ‹اضحک الصورة تطلع حلوة› در چارچوب تکریم او مرمت کردیم. اما فیلم ‹خلی بالک من زوزو› به مناسبت پنجاهمین سال تولیدش مرمت شد. و امسال دو فیلم ‹سرود امید› و ‹عایده› را به مناسبت پنجاه‌سالگی درگذشت ام‌کلثوم برگزیدیم».

برنامه «گنجینه‌های دریای سرخ» در دوره پنجم نمایش‌های ویژه‌ای از شماری از کلاسیک‌های سینمای جهان ارائه می‌دهد؛ از جمله سه فیلم کوتاه صامت: «مهاجر» اثر چارلی چاپلین، «لیبرتی» از لورل و هاردی، و «یک هفته» اثر باستر کیتون با اجرای موسیقی زنده از سوی آهنگ‌ساز بریتانیایی نیل براند، متخصص موسیقی متن. همچنین برنامه شامل نمایش فیلم هیجان‌انگیز «مسحور» از آلفرد هیچکاک و فیلم حماسی «آبی بزرگ» به کارگردانی لوک بسون است.