یک سیاستمدار اسپانیایی ایران را به تلاش برای ترور خود متهم کردhttps://persian.aawsat.com/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/4877951-%DB%8C%DA%A9-%D8%B3%DB%8C%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D9%85%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%A7%D8%B3%D9%BE%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D8%B1%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%AA%D9%84%D8%A7%D8%B4-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AA%D8%B1%D9%88%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF-%D9%85%D8%AA%D9%87%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF
یک سیاستمدار اسپانیایی ایران را به تلاش برای ترور خود متهم کرد
REUTERS
یک سیاستمدار راستگرای اسپانیایی، ایران را متهم کرد که در سوءقصد به جان او در ماه نوامبر در شهر مادرید نقش داشتهاست.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، آلخاندرو ویدال کوادراس در جریان یک کنفرانس خبری گفت که بی شک رژیم ایران مسئول این اقدام است.
این سیاستمدار که بین سالهای ۱۹۹۹ تا ۲۰۱۴ نایب رئیس پارلمان اروپا بود و از حامیان گروههای مخالف رژیم ایران محسوب میشود، افزود تهران «سابقه فعالیتهای تروریستی فراسرزمینی علیه ناراضیان و خارجیهایی که از آنها حمایت میکنند» دارد.
ویدال کوادراس، که هنگام بازجویی پلیس پس از تیراندازی، ایران را مسئول سوقصد معرفی کرده بود، گفت که زنده ماندن او یک «معجزه» است.
او گفت که هنگام شلیک گلوله سر خود را حرکت داد، گلوله به یک طرف فک وارد، و از طرف دیگر خارج شد، و به همین دلیل سرش آسیب جدیدی ندید.
ویدال کوادراس گفت که کمک یک رهگذر که با یک تکه لباس، مانع خونریزی بیشتر شد، تأثیر زیادی در نجات جانش داشت.
او گفت که از برخی عوارض جانبی این حادثه از جمله «فلج برخی از عضلات صورت» رنج بردهاست.
آلخاندرو ویدال کوادراس، بنیانگذار حزب راست افراطی «وُکس» اسپانیا، و رئیس پیشین حزب راست میانه مردم در کاتالونیا، او روز پنجشنبه ۱۸ آبان در نزدیکی خانه خود در یکی از محلههای اعیانی شهر مادرید هدف گلوله یک مهاجم موتورسوار قرار گرفت.
تاکنون چهار نفر بهعنوان بخشی از تحقیقات در مورد این سوقصد دستگیر شدهاند، اما مرد مسلح مظنون، یک تبعه فرانسوی تونسیتبار، که چندین بار در فرانسه محکوم شده بود، همچنان متواری است.
پلیس اسپانیا دربارهٔ انگیزه احتمالی این سوقصد اظهار نظری نکردهاست.
ویدال کوادراس، یکی از اعضای ارشد کمیته بینالمللی در جستجوی عدالت است که از «شورای ملی مقاومت ایران» حمایت میکند.
این کمیته مدتهاست که از جامعه جهانی خواستهاست تا موضع سختری علیه حکومت ایران داشته باشد.
از «بهشت کوچک» به اتاق های اسکان موقت به روایت آوارگان زن جنوب لبنانhttps://persian.aawsat.com/%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86/5066554-%D8%A7%D8%B2-%D8%A8%D9%87%D8%B4%D8%AA-%DA%A9%D9%88%DA%86%DA%A9-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%AA%D8%A7%D9%82-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%D8%B3%DA%A9%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%88%D9%82%D8%AA-%D8%A8%D9%87-%D8%B1%D9%88%D8%A7%DB%8C%D8%AA-%D8%A2%D9%88%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%A7%D9%86-%D8%B2%D9%86-%D8%AC%D9%86%D9%88%D8%A8-%D9%84%D8%A8%D9%86%D8%A7%D9%86
از «بهشت کوچک» به اتاق های اسکان موقت به روایت آوارگان زن جنوب لبنان
آوارگان زن که از جنوب لبنان به کمپ های آوارگان در بیروت منتقل شدند (فرانس پرس)
نانسی ساکن نبطیه در جنوب لبنان است اما حالا آواره شده و خود و خانواده اش به منطقه برج حمود در شرق بیروت منتقل شدند. نانسی پشت پنجره ایستاده است. اینجا نه دره دارد و نه دشت های سرسبز. از پنجره خانه اش در نبطیه در جنوب لبنان تا چشم کار می کرد دشت و سبزی و دره بود اما اینجا فقط سیمان است. «دلم برای تک تک آجرهای خانه مان که پدرم با هزار بدبختی ساخت تنگ شده است. دلم برای حیاط و اتاقم و چیزهایی کوچکی که آنجا گذاشتم تنگ شده است اما باز جای شکرش باقی است که من و اعضای خانواده ام سالم هستیم و پس از یک سفر مشقت بار و وحشتناک به بیروت رسیدیم».
نانسی در ادامه گفتگو با «الشرق الاوسط» در حالیکه بغض گلویش را برای یک هفته تمام گرفته بود افزود «من هنوز در شوک هستم.. از همان لحظه ای که در خانه زیبایمان را بستیم و از ترس بمباران اسرائیل نمی دانستیم چه بلایی سرمان می آید در شوک هستم».
هیولای تشنگی
زنان آواره این واژه ها را مرتب تکرار می کنند «سفر به مرگ» و «فیلم وحشتناک» و «هیولای تشنگی».
نانسی سرپناهی برای خود و خانواده اش پیدا کرد اما زنان بسیاری هستند که به کمپ های آوارگان در مناطق مختلف لبنان پناه بردند.
زینب می گوید «۱۳ ساعت توی ماشین بودیم.. مثل جهنم بود». از او می پرسم بدترین چیزی که از این سفر با خانواده ات از جنوب به بیروت به خاطر داری چیست؟ زینب بی درنگ گفت «تشنگی». او تعریف می کند که چطور بچه هایش به دلیل بمباران دور و برشان وحشت کرده بودند. آنها تشنه بودند و گریه می کردند. زینب اضافه کرد «از خانه که بیرون آمدیم وحشت کرده بودیم و یادمان رفت با خود آب ببریم. اتوبان خیلی ترافیک بود و مغازه ای نبود که از آنجا آب بخریم».
زینب که سی و اندی سال دارد با سه فرزندش به یکی از مراکز آوارگان پناه بردند. او مبتلا به کمبود سطح اکسیژن خون است و آرزویی جز «بازگشت به خانه اش ندارد حتی اگر آوار شده باشد».
بی خانمان شدن و آوارگی برای زنانی که از روی اجبار بهشت کوچک خانه را ترک کردند طاقت فرسا است.
حمایت در حد توان
مثلا زینب یادش رفت روسری هایش را با خود بیاورد. بتول سعی می کند با مسخره بازی و شوخی این فاجعه را فراموش کند. بتول گفت مهم ترین چیزی که یادم رفت همراه خود بیاورم شارژر موبایلم است.
کمیته های سازماندهی کمپ های آوارگان تلاش می کنند در حد توان نیازمندی های آوارگان زن و مرد را تامین کنند. خانم صباح مجاعص رئیس کمیته بحران در یکی از کمپ ها در منطقه ضهور الشویر (المتن شمالی) ورود و توزیع کمک ها را زیر نظر دارد و مسائل ۲۶۰ تن از آوارگان این کمپ را به طور شبانه روزی دنبال می کند.
مجاعص در گفتگو با «الشرق الاوسط» گفت «به عنوان یک زن درک می کنم که آوارگان زن چقدر استرس و ناراحتی روحی و روانی دارند و ما اینجا در حد توان می کوشیم تا با حتی چیزهای کوچک و پیش و پا افتاده اندکی از این ناراحتی و استرس آنها کم کنیم».
مجاعص خاطر نشان کرد «رختخواب و زیر انداز و پتو و انواع غذا و وسایل شوینده و نظافت شخصی و لباس و حتی اسباب بازی در اختیار آنها قرار می دهیم».
او که روزهای جنگ ژوئیه ۲۰۰۶ را به خاطر دارد افزود «سعی می کنیم از لحاظ روانی به زنان کمک کنیم تا با خود را با شرایط جدید وفق دهند. مثلا به آنها می گوییم اینجا مثل خانه خودتان است و مسئولیت آن را به عهده بگیرید. به آنها فرصت می دهیم تا به دلخواه خود آشپزی کنند و مسئولیت شستشو را بین خودشان تقسیم کنند و کارهای روزمره این چنینی».
حمام کردن آسان نیست
کامله که حدود هفتاد سال دارد در راهروی یکی از مراکز آوارگان نشسته است. همسر هشتاد ساله اش نیز کنار او روی یک صندلی پلاستیکی نشسته است. فرزندان و نوه هایشان در اتاق دور و برشان هستند. این خانم مسن با چشمانی پر از اشک توی گوشم زمزمه می کند و می گوید «چیزی که بیش از همه ناراحتم کرده این است که از وقتی اینجا آمدم حمام نکردم».
او درباره حمام توضیح می دهد صف حمام کردن طولانی است و فقط حمام های مشترک دارند و همیشه آب گرم نیست. کامله گفت «این برای کسی به سن و سال من سخت است».
کامله یک فاجعه تمام عیار داشته و آن مرگ همسر دخترش به دلیل سکته قلبی در خودرو بود. آنها داشتند با ماشین از روستای معرکه در صور به سمت کمپ آوارگان می رفتند و ۱۵ ساعت در راه بودند. کامله که هنوز در شوک بود افزود «اگر چیزی روی زمین بیفتد از صدای آن وحشت می کنم».
کامله بیماری دیابت و فشار خون بالا و کمر درد دارد.
یک اتاق برای ۴۰ نفر
آوارگان زن مشکلات و دردهای فراوان دارند اما همه آنها از خوش برخورد بودن نیروهای داوطلب در کمپ ها می گویند.
سمیره می گوید «هر کاری از دستشان بر می آمد برای ما انجام دادند. رفتارشان خیلی خوب است». این زن ۶۰ ساله افزود خیلی چیزها را یادم رفت با خودم بیاورم اما اشکال ندارد. مهم این است که «به سلامت» به روستایم در جنوب بازگردم.
اکثریت زنان آواره همین آرزو را دارند. علیاء عواضه فعال زنان و مدیر اجرایی پلتفرم «نقطه- المختبر النسوی» و گروه کاری تحت نظر او امور زنانی که به کمپ های آوارگان منتقل شده اند را پیگیری می کنند. او با بازدید از این کمپ ها کمک های ویژه زنان را توزیع می کند.
علیاء عواضه در گفتگو با «الشرق الاوسط» خاطر نشان کرد «نداشتن حریم خصوصی برای زنان یکی از مشکلات بزرگ این کمپ هاست چرا که مدارسی که به پناهگاهی برای آوارگان تبدیل شدند کوچک هستند و تعدادشان کم است».
او افزود که از اتاقی بازدید کردم که ۴۰ نفر اعضای زن و مرد یک خانواده در آن سکونت داشتند. برخی کمپ ها سرویس های بهداشتی مشترک دارند و زنان امکان حمام رفتن ندارند».
او اظهار کرد «این شرایط بسیار دشوار و طاقت فرسا فشار روحی و روانی و استرس زنان را افزایش می دهد به ویژه اینکه آنها خانه هایشان را بدون وسایل شخصی شان ترک کردند».
علیاء عواضه گفت «فکر کنید بعضی از این زنان هنوز لباسی که روز فرارشان پوشیده بودند عوض نکرده اند و نتوانستند به حمام بروند و ترجیح دادند اول بچه هایشان حمام بروند چون جا تنگ است».
اولین سیلی به دخترم
حرف های مریم ۲۷ ساله که از شهرستان صریفا در جنوب لبنان به این کمپ منتقل شده است روایت گفته های علیاء عواضه است. «اینجا در کمپ رفتارشان بسیار انسانی است اما مشکل اصلی ما حمام کردن است چون حریم خصوصی نداریم».
او نمی تواند چهره ها و صداهایی که در طول مسیر از جنوب به بیروت دیده و شنیده از یاد ببرد: «مردم کنار جاده خوابیده بودند و شیون و زاری زنان و گریه بچه ها را هنوز به یاد دارم».
مریم به دلیل همین شرایط دچار ناراحتی روحی و روانی شده و دختر ۹ ساله اش نیز استرس دارد.
مریم با چشمانی پر از اشک می گوید «هیچگاه او را نزده بودم. دیروز به دخترم سیلی زدم از بس که استرس داشتم». دخترم گریه کنان گفت «مامان این اولین باری است که کتکم می زنی».
مریم تنها دخترش را در آغوش کشید و از او معذرت خواهی کرد و او را به شهرداری برد و چند دست لباس زمستانه برایش پیدا کرد. مریم گفت «هوا اینجا سرد است. لباس های قشنگش توی کمد جا ماندند. ما زیر بمباران در شهر صریفا در جنوب فرار کردیم».