هابرماس و نگه داشتن جانب انصاف!

همه روشنفکران غربی یک مجموعه کر، لال و کور نیستند



هابرماس
هابرماس
TT

هابرماس و نگه داشتن جانب انصاف!



هابرماس
هابرماس

ابتدا، اجازه دهید ملاحظه اساسی زیر را ثبت کنیم: اکثر روشنفکران غربی، اگر نگوییم همه، عملیات هولناك «حماس» را که در شب 7 اکتبر جهان را شوكه کرد، به شدت محکوم کردند. اکثر روشنفکران عرب (به استثنای معدودی) آن را ستودند، براى آن كف زدند و آن را پیروزی ظفرمندانه دانستند. در اینجا مى بينيم شکاف بزرگى بین روشنفکران عرب و روشنفکران غربى، آمریکايى و اروپایی وجود دارد. نمی دانم چگونه می توان شکاف بین ما و آنها را پر کرد، اگر روزی بتوان آن را پر کرد... بله، می دانم. من به شما اطمینان می دهم که قابل بازیابی است. گواه این امر بیانیه شگفت انگیزی است که بیش از 100 روشنفکر آمریکایی و اروپایی در پاسخ به بیانیه هابرماس و گروهش صادر کردند. آنها اظهارات او را بیش از حد جانبدارانه به سود اسرائیل دانستند. این بدان معناست که همه روشنفکران غربی یک مجموعه کر، لال و کور نیستند. جريانها و بحثهای دموکراتیک بحث برانگیز زیادی در میان آنها وجود دارد. گرایشهای مختلف و مشربهاى متفاوت زندگی وجود دارد. از آنجایی که آزادی بیان و اندیشه در کشورهایشان مهیا است، می توانند نظرات خود را بدون ترس از تهمت خیانت، تکفیر یا حتی حملات فیزیکی به زبان بياورند. این نعمت بزرگی است که آنها از آن برخوردارند و همه مردم جهان به آن غبطه می خورند. مى دانيم که بیانیه هابرماس و گروهش در 13 نوامبر 2023 صادر شد. بیانیه ای که به آن پاسخ داد، تقریباً ده روز بعد، مشخصاً در 22 نوامبر 2023 صادر شد. این روشنفکران در بیانیه مهم و دردسرساز خود پاسخ به بزرگترین فیلسوف آلمانی چه گفتند؟ آنها چنين گفتند: ما با هابرماس در محکوم کردن کشتار و ربودن غیرنظامیان اسرائیلی توسط «حماس» در 7 اکتبر موافقیم. آنها همچنین با او در مورد لزوم حفاظت از زندگی یهودیان در آلمان در برابر موج یهودی ستیزی که اخیراً در حال افزایش است، موافق هستند. ما همچنین در مورد ضرورت حفاظت از کرامت انسانی برای همه موافق هستیم، زیرا این یکی از اصول اخلاقی دموکراتیک مرکزی و اساسی است که جمهوری فدرال آلمان بر اساس آن بنا شده است. ما در همه اینها با او موافقیم.

اما آنچه ما را در مورد «اعلامیه اصول همبستگی» صادر شده توسط هابرماس و گروهش نگران می کند این است که این همبستگی را (حداقل در ظاهر) فقط به اسرائیلی ها محدود می کند. نگرانی برای کرامت انسانی که به درستی در بیانیه بیان شده، به طور مناسب شامل غیرنظامیان فلسطینی در غزه و غیرنظامیان اسرائیلی نمی شود که توسط «حماس» در تهاجم معروف «تروریستی» خود زخمى و ربوده شدند. تردیدی نیست که اظهارات هابرماس شامل سرنوشت فلسطینی ها می شود، اما نه اندازه کافی. او فیلسوف روشنگرى است و نمی تواند بیش از حد لازم از اصول روشنگرى عدول کند. همه روشنفکران باید بپذیرند که فلسطینیان غزه اکنون در معرض مرگ و نابودی هستند.
سپس بیانیه مخالف بیانیه هابرماس می افزايد و می گوید:
همبستگی از نظر ما به این معناست که اصل کرامت انسانی یکسان است و باید همه را شامل شود، یعنی یهودی باشند یا عرب، اسرائیلی باشند یا فلسطینی، تفاوتى نمی کند. همه آنها انسان هستند و بنابراین همه در حقوق و کرامت انسانی برابرند. این یک اصل اساسی است که در فلسفه روشنگری تصریح شده است، که به طور قاطعانه تمایزات فرقه ای و نژادپرستانه را در میان مردم رد می کند. این همان فلسفه ای است که خود هابرماس پذیرفته و مدام از آن دفاع می کند. این اصل بشردوستانه ما را وادار می کند تا با همه مردم غیرنظامی که ناخواسته در معرض فاجعه و بلای جنگی هستند، همبستگی نشان دهیم.
سپس در ادامه بیانیه آمده است:
بیانیه هابرماس و گروهش سه اصل را بیان می کند که باید بر جنگها حاکم باشد: اولی اصل مقابله به مثل است. این بدان معنی است که پاسخ نباید آن قدر سهمگين باشد که از حد رفتار اولیه فراتر برود. اما توجه داریم که پاسخ وحشیانه اسرائیل چندین برابر اقدامات وحشیانه «حماس» بود. دوم اینکه تا حد امکان از تلفات غیرنظامیان جلوگیری شود. اما متذکر می شویم که بلایای مدنی که بر سر مردم غزه آمد وحشتناک و حتی فراتر از وحشتناک است. سوم اینکه جنگ در نهایت برای دستیابی به صلح انجام شود، نه جنگ به خاطر جنگ، یا کشتن به خاطر کشتن، یا انتقام گرفتن به خاطر انتقام. ما در این مورد با او موافقیم. اما چیزی که ما را نگران می کند این است که او به اندازه کافی بر لزوم احترام به قوانین بین المللی که از ارتکاب جنایات جنگی و جنايت علیه بشریت جلوگیری می کند، مانند مجازات دسته جمعی و تخریب زیرساخت های غیرنظامی: مانند مدارس، بیمارستانها و اماکن مذهبی تاکید نمی کند. تمام غزه ويران شد. چه کسی اکنون می تواند تلویزیون تماشا کند؟ چه کسی می تواند آن کفنها، تابوتهای کوچک و مادران را ببیند؟

بیش از 100 روشنفکر آمریکایی و اروپایی: همبستگی از نظر ما به این معناست که اصل کرامت انسانی یکسان است و باید همه را شامل شود، یعنی یهودی باشند یا عرب، اسرائیلی یا فلسطینی، تفاوتى نمی کند. همه آنها انسان هستند

این بحثی است که بین هابرماس و مخالفانش در میان دیگر روشنفکران غربی درگرفت. من معتقدم که پاسخ آنها به او قوی تر از پاسخهای اکثر روشنفکران عرب بود که كنترل اعصاب خود را از دست دادند و شروع کردند به اعدام او با ضربه قلم یا توهین های فراوان به او. به این ترتیب، امیدواریم که مشکل هابرماس را به اندازه کافی روشن کرده باشیم. آن مرد در حد تصور ما به اصول روشنگری خیانت نکرد. او دامنه لشکرکشی اسرائیل به غزه را محدود کرد و شرایطی را بر آن تحمیل کرد. اما کافی نیست. شکی نیست که او بیش از حد به سود اسرائیل سخن گفته که به نظر مى رسد تنها از نابودی آن می ترسد. برخی در اروپا معتقدند که فیلسوف آلمانی چنین می اندیشد: مسلمانان بسیار زیاد هستند و هیچ کس نمی تواند آنها را بر خلاف یهودیان از وجود حذف کند. چه کسی می تواند یک و نیم میلیارد انسان را نابود کند؟ خود عربها زیادند: 500 میلیون نفر. در نتیجه آنها مانند کوهها استوارند و تمام منطقه از اقیانوس تا خلیج مال آنهاست و نه ترسی برآنهاست و نه اندوهگین می شوند. اما یهودیان بسیار اندكند، تعداد آنها در کل جهان از 15 میلیون نفر تجاوز نمی کند. علاوه بر این، هابرماس توسط یک عقده نازی تسخیر شده است. بنابراین، او نمی تواند کاملاً عینی یا بی طرف باشد، همانطور که مثلاً ژیل دلوز یا ماکسیم رودنسون در فرانسه بودند. این همان چیزی است که روشنفکران محترم امضاء کننده بیانیه «پاسخ به بیانیه اصول همبستگی هابرماس و گروهش، ما خواهان کرامت انسانی برای همه هستیم» از آن غفلت می کنند. تعداد آنها دقیقاً 107 نفر است. اکثر آنها فیلسوف و استاد دانشگاههای بزرگ آمریکا و اروپا هستند، مانند دانشگاه کلمبیا در نیویورک، دانشگاه آکسفورد، دانشگاه ییل و غیره. نکته قابل توجه برای هابرماس که باید به آن اذعان کنیم این است که او در بیانیه خود به صراحت و آشکار نژادپرستی را محکوم کرده است. او کاملا آن را محکوم کرد. این بدان معناست که او فقط نژادپرستی را که علیه یهودیان انجام می شود، که یهودی ستیزی نامیده می شود، محکوم نکرد. بلکه سخنان او تلویحاً نژادپرستی را که علیه سایر مردم ساکن آلمان، از جمله عربها و ترک‌ها، اعمال می‌شود، محکوم می‌کند. هابرماس به نژادپرستی علیه عربها مشروعیت نداد! و نه تبعیض علیه مسلمانان! این چیزی است که نمی توانست از یک فیلسوف روشنگری بزرگ مانند او صورت گيرد. روشنگرى علیه بدنام کردن یا تهمت زدن به کسی به دلایل نژادی یا فرقه ای است. چطور ممکن است او چنين نباش ؟ آیا او اولین فیلسوف روشنگری این عصر نیست؟ معروف است که نبرد بزرگ روشنگری علیه تبعیض نژادی و فرقه ای در بین مردم بود. قبل از پیروزی روشنگری در اروپا، فرقه گرایی حتی در درون خود مسیحیان و نه تنها علیه دیگران نیز موج می زد. اوضاع به این صورت بود: وای بر پروتستان در کشورهای کاتولیک و وای بر کاتولیک در کشورهای پروتستان. در اصل، روشنگری به عنوان واکنشی به کشتارهای فرقه ای ظاهر شد که توسط بنیادگرایان و اخوان مسیحی تایید، برکت و تشویق مى شد. کفاره و ضد کفاره در آن زمان در اوج خود در میان دو دکترین اصلی مسیحیت اروپایی بود. مردم را با حساسیتهای فرقه ای تحریک می کردند و آنها را علیه یکدیگر مى شوراندند. این یک نکته ضروری است که ما نباید از آن غافل شویم. روشنگری مشکل فرقه گرایی در اروپا را حل کرد و آن را از بین برد. این دستاورد بزرگ همان چیزی است که باعث شکل گیری وحدت ملی محكم در فرانسه، انگلیس، آلمان و غیره شد. روشنگری بزرگترین خدمت را به مردم اروپا ارائه کرد. روشنگری آن را از چنگال جنگهای داخلی و فرقه ای نجات داد. این همان چیزی است که منجر به برتری اروپا بر تمام مردمان روی زمین شد. روشنگری یک کلمه رایگان نیست که در خلاء پرتاب شود... روشنگری یک سرگرمی یا شوخی نیست. روشنگری یک مشکل واقعی را حل می کند و افقهای بسته را می گشاید. روشنگری اروپا را از چنگال مفهوم تاریک گرایانه و فرقه گرایانه دین نجات داد. این چيز کمی است؟ بنابراین، ما نباید نسبت به هابرماس خیلی تند عمل کنیم. برخی معتقدند که هابرماس چنین می اندیشد:
ماهیت بسیار خاصی در تاریخ قوم یهود وجود دارد که آن را از تمام مردمان روی زمین متمایز می کند. این به این دلیل است که در طول تاریخ همواره تهدید به نابودی و کشتار شده است. يهود همیشه یک اقلیت تحقیر شده و مطرود بوده که در گتوهای خود محصور زندگی می کنند، چه در کشورهای اروپایی مسیحی و چه در کشورهای اسلامی عرب.

به همین دلیل، هابرماس و بیشتر روشنفکران غربی از  «حماس» می ترسند، زیرا  «حماس» نه تنها یک جنبش مقاومت، بلکه و در درجه اول یک گروه مذهبی وابسته به اخوان المسلمین است. هابرماس مانند اکثر روشنفکران غربی معتقد است که این جنبشها به دلایل مذهبی می خواهند یهودیان را نابود کنند. فتواهای کلامی زیادی وجود دارد که یهودیان را کافر معرفی می کند و ريختن خون آنها را مجاز می داند. همچنین به همین دلیل بود که هابرماس نتوانست با مردم فلسطین آن طور که از فیلسوف بزرگی چون او انتظار مى رفت، همبستگی نشان دهد. باید اذعان داشت که آرمان فلسطین که مسئله حق و عدالت، بی عدالتی و ظلم است، بهای سنگینی را برای همه بمب گذاری های بنیادگرایان از ضربه جنایتکارانه بزرگ 11 سپتامبر تا امروز پرداخته است.



«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

TT

«دره‌ پروانه‌ها»… نسخه‌ی داستان‌های متناقض

در رمان «وادی الفراشات/ دره‌ پروانه‌ها» از ازهَر جرجیس (انتشارات مسکیلیانی - تونس / الرافدین - بغداد 2024) یک نظم روایی موضوعی خاص وجود دارد که به دنبال ردپاهای تقریباً ثابت در دو رمان قبلی از ازهَر جرجیس می‌گردد: «خواب در باغ گیلاس» 2019 و سپس «سنگ سعادت» 2022. این دو رمان یک مجموعه روایی با جهان‌ها و موضوعات تقریبا تکراری شکل داده‌اند. می‌توان گفت که تکرار ویژگی‌ای است که بیشتر چندگانه‌ها بر پایه‌ آن بنا می‌شوند، و حتی بدون ویژگی تکرار نمی‌توان یک سیستم روایی را به عنوان چندگانه توصیف کرد. این امر از آن جهت که به هیچ وجه ایرادی در اصول اساسی ندارد، بلکه نوشته‌های مختلف جهت‌گیری‌ها و موضوعات مختلفی در چارچوب کلی مجموعه خواهند داشت. اما تکرار فشار می‌آورد که اغلب منجر به تحولی یا ناپایداری در جهان روایی می‌شود. در دو رمان قبلی، دو موضوع عمده وجود داشت. رمان «خواب در باغ گیلاس» به بازگشت خیالی به کشور پس از تبعیدی طولانی پرداخته بود. و رمان «سنگ سعادت» به روایت اعتراض و دنیاهای بی‌خانمانی توجه داشت. آیا در رمان «دره‌ پروانه‌ها» موضوع جدیدی مطرح می‌شود؟

دفتر ارواح

آسان‌ترین روش برای نوشتن یک رمان موفق این است که از سیستم نسخه‌نویسی استفاده کنید. این باور در «دره‌ پروانه‌ها» به روش‌های مختلفی نمایان می‌شود. بیایید به یاد بیاوریم که این همان روشی است که در دو رمان قبلی هم استفاده شد و آن‌ها موفقیت چشم‌گیری را به دست آوردند، چه از نظر انتشار و خوانده‌شدن، یا از نظر رسیدن به جایگاه بالایی در جوایز رمان عربی. آیا این توجیه برای تکرار تلاش برای بار سوم کافی است؟ دلیل قانع‌کننده این است که سیستم نسخه‌نویسی نظم روایی لازم را برای دو رمان فراهم کرده است. بنابراین، راوی‌ای وجود دارد که ابتدا به ما می‌گوید، یک پایان از پیش نوشته‌شده در آغاز رمان برایمان آورده شده. آیا پیش‌بینی یا اطلاع‌رسانی از پیش در مورد پایان، کارکرد ساختاری اساسی در رمان دارد؟ احتمالاً پاسخ به این سؤال مرتبط است با یک مشکل اساسی که به خود سیستم نسخه‌نویسی ارتباط دارد. بیایید پاسخ را خلاصه کنیم و بپرسیم: چرا سیستم نسخه‌نویسی در نوشتن یک رمان موفق مؤثر است؟ به نظر من نسخه‌نویسی به رمان این امکان را می‌دهد که بسیاری از مسائل را انجام دهد که مهم‌ترین آن شاید این باشد که امکان بازنویسی داستان همانند یک منطق دیگر را فراهم می‌کند. این امکان، راهی مناسب برای پیشنهاد تاریخ جدیدی است که با تاریخ روایی پذیرفته‌شده کاملاً متفاوت یا حتی متناقض است. بنابراین، «دره‌ پروانه‌ها» چه تاریخی پیشنهاد می‌دهد؟
تاریخ «ارواح» یا تاریخ «مرده‌ها»، وظیفه بزرگی است که «مرده‌ها» به «زنده‌ها» واگذار می‌کنند؛ زیرا نوشتن تاریخ خاص مرگ، کاری است که باید «زنده‌ها» انجام دهند، اما «مرده‌ها» هر آنچه که از دستشان بر می‌آمد انجام داده و مرده‌اند، و این مسئولیت را به زنده‌ها می‌سپارند که تاریخشان را بنویسند. اما چه نوع «ارواحی» را «عزیز جواد»، قهرمان داستان و راوی آن، می‌خواهد بنویسد؟ رمان برای خود نوع جدیدی از ارواح را پیشنهاد می‌کند، ارواح «پروانه‌های بی‌نام»، یا کسانی که حتی فرصتی برای داشتن نام خاصی نداشته‌اند. بخشی از وظیفه مورخ این است که اجساد ناشناسی که در پیاده‌روها یا در سطل‌های زباله افتاده‌اند را نامگذاری کند، قبل از اینکه آن‌ها را در یک حفره یا دامنه تپه‌ای خارج از پایتخت دفن کند، و قبرستان پیشنهادی را «دره‌ پروانه‌ها» می‌نامد. و به طور مفروض، یا همانطور که خود رمان از ابتدا با عنوانش پیشنهاد می‌دهد، جمع‌آوری پروانه‌های مرده از خیابان‌ها موضوع جایگزین برای موضوعات بزرگ است، مانند روایت زندگی در سرزمین دیکتاتور یا اینکه رمان به موضوع اعتراض مربوط باشد. پس آیا «دره‌ پروانه‌ها» می‌خواهد روایت را در مقابل شلوغی روایت‌های بزرگ تا حدودی به ریتم آرام‌تر خود بازگرداند؟

جمهوری وحشت

شاید تصادف کور، «عزیز جواد» را به کشف روایت «دره پروانه‌ها» هدایت کند؛ زمانی که او با تاکسی قدیمی جسدهای تازه را جمع‌آوری کرده و آنها را در دره کم‌عمق نزدیک شهر «دیالی» دفن می‌کند. این تصادف شباهت زیادی به تصادف ورود پلیس به کتابخانه دایی «جبران» و یافتن کتاب «جمهوری وحشت» دارد که باعث زندانی شدن او به اتهام کتاب ممنوع مخالف با روایت دیکتاتور می‌شود. اما کتاب به «جواد» از طریق دوست دیروز او، که اکنون «متدین» شده و تاریخ بی‌خانمانی و گم‌شدگی خود را کنار گذاشته، می‌رسد؛ پس چگونه یک فرد تغییر کرده می‌تواند به روایت‌های لیبرال مخالف اعتماد کند؛ در حالی که او به روایت‌های دینی خود با اصل شناخته‌شده «فلسفه‌مان مثلاً» نزدیک‌تر است؟ اما نظم فرضی در «دره پروانه‌ها» تفسیری جدید از فقدان مستندات کافی برای روایت همان تصادف ارائه می‌دهد؛ چرا که زندگی «جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست؛ تصادف زندگی در کنار پدری که قادر به صحبت و ابراز خود نیست و این تصادف تبدیل به سرنوشتی می‌شود که راه فراری از آن نیست و زندگی ناقصی را تحت قدرت برادر بزرگ ادامه می‌دهد. آیا تصادف‌ها به پایان رسیده‌اند؟ زندگی «عزیز جواد» مجموعه‌ای از تصادف‌هاست که آخرین آن تصادفی است که او را به طور اتفاقی به روایت «دره پروانه‌ها» می‌رساند؛ بنابراین تصادف، به طنز، دلیل عشق میان او و «تمارا»، دختری از خانواده‌ای ثروتمند است و سپس ازدواج با او. و این تصادف است که دلیل اخراج او از شغل دولتی‌اش می‌شود. هیچ داستان منسجمی جز خود تصادف وجود ندارد. حتی لحظه‌ای که به داستان اصلی می‌رسد، داستان پروانه‌ها، که ربوده شدن «سامر» از سوی افراد ناشناس از درب خانه‌شان است، هیچ تفسیر منسجمی ندارد مگر اینکه این اتفاق پیش‌زمینه‌ای برای داستان پروانه‌ها و دره آن باشد. گویی رمان به‌طور ضمنی به ما می‌گوید که زندگی در سرزمین دیکتاتور و سپس زندگی قربانیانش فاقد صلاحیت برای توجیه است. و هیچ اشکالی ندارد، چرا که این خود ماهیت روایت پسامدرن است؛ روایت بدون توجیه‌ها و تفسیرهای اساسی، روایتی از نسخه‌نویسی که رمان جدید آن را با نگرش و منطقی متفاوت بازنویسی می‌کند.

دره پروانه‌ها... جدل پنهان

بگذارید به اصل داستان بازگردیم، دقیقاً به سؤال اصلی: موضوع رمان چیست؟ بلکه موضوع دست‌نوشته پیشنهادی چیست؟ دو مسیر مختلف، به ظاهر، بر دنیای رمان «دره پروانه‌ها» حاکم‌اند. مسیر اول نمایانگر داستان «عزیز جواد» است، که زندگی او را می‌بینیم؛ زندگی‌ای به تعویق افتاده و از اتفاقات مختلف تغذیه می‌شود. این مسیر بخش عمده‌ای از فضای نوشتاری متن را اشغال می‌کند؛ به طوری که سه فصل از پنج فصل که اندازه کل متن رمان است را تشکیل می‌دهد. به زبان اعداد، داستان عزیز جواد ۱۵۱ صفحه را در اختیار گرفته، به علاوه آنچه که در دو فصل دیگر فرامی‌گیرد. دست‌نوشته «دفتر ارواح»، که نسخه‌ای از دست‌نوشته ناتمام یا ناقص است، مشابه وبلاگ شب‌های مشهور است؛ همان‌طور که هزار و یک شب را داریم، دست‌نوشته ارواح تمام نمی‌شود و «دیگران» آن را می‌نویسند یا فصول جدیدی به آن اضافه می‌کنند. ما این موضوع را بدون کاوش بیشتر رها نمی‌کنیم تا به دست‌نوشته ارزش افزوده‌ای بدهیم؛ پیرمرد دست‌نوشته را در خودروی «جواد» رها می‌کند و به حال خود می‌رود، پس از آنکه پروانه‌ای جدید را در «دره پروانه‌ها» دفن کرده و ما را گمراه می‌کند که او «قرآن» را جاگذاشته. با «جواد» درمی‌یابیم که قرآن تنها نسخه‌ای از دست‌نوشته «دفتر ارواح» است. این گمراهی دارای کارکرد مفیدی است که به دست‌نوشته ارزش جدیدی می‌بخشد؛ تسویه اولیه‌ای که به طور غیرمستقیم بین «قرآن»، که در اینجا به معنی کتاب «قرآن» است، و «دفتر ارواح» صورت می‌گیرد، به سرعت معنای ضمنی پنهانی از توصیف «قرآن» را آشکار می‌کند؛ اصل لغوی قرآن همان‌طور که ابن منظور می‌گوید این است که قرآن: «وَإِنَّمَا سُمِّيَ الْمُصْحَفُ مُصْحَفًا؛ لِأَنَّهُ أُصْحِفَ، أَيْ جُعِلَ جَامِعًا لِلصُّحُفِ الْمَكْتُوبَةِ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ/ مصحف( قرآن) به این دلیل مصحف خوانده شد چون میان جلد خود همه صحف نوشته شده را شامل می‌شود». این معنی فراتر از دلالت اصطلاحی کتاب است و همچنان در معنای صحیفه‌های جمع‌شده در میان جلد کتاب اثرگذار است، چیزی که در اینجا با فرمول کتابی ناتمام یا ناقص هم‌راستا است و با دلالت «دست‌نوشته» ناقص هم‌خوانی دارد. اما این ارتباطات واقعی یا خیالی نمی‌توانند تناقض اساسی را که رمان آن را پنهان نمی‌کند، نادیده بگیرند؛ داستان اصلی داستان «عزیز جواد» است و نه حکایت یا دست‌نوشته «دفتر ارواح». این چیزی است که ارقام ادعا می‌کنند و حجم واقعی نوشتاری هر دو مسیر در رمان آن را تقویت می‌کند. آیا دلالت‌های اولیه عنوان رمان «دره پروانه‌ها» فرضیه پیشین را تأیید می‌کنند؟
رمان با آخرین ملاقات دايی «جبران» با پسر خواهرش «عزیز جواد» در زندان آغاز می‌شود. در این دیدار اولین اشاره به داستان «دفتر ارواح» می‌آید؛ زیرا دایی «دست‌نوشته» را تحویل می‌دهد و به سوی قبر خود می‌رود. سپس دست‌نوشته و اثر آن به فراموشی سپرده می‌شود تا آنکه «عزیز جواد» با پیرمردی روبرو می‌شود که جنازه‌های کودکان را در دره پروانه‌ها دفن می‌کند. آیا این موضوع نشان می‌دهد که روایت به دلیل تقابل دو موضوع یا دو داستان که یکی از آنها به دیگری مرتبط نمی‌شود، به ترک خوردگی می‌رسد؟ آیا ما، خوانندگان، با ظاهر متن با حجم‌ها و تمایلاتش همراه می‌شویم یا فرض می‌کنیم که دره پروانه‌ها همان دلالت کلی تمام داستان‌هاست؟ شاید؛ زیرا ترک خوردگی و تقابل داستان‌ها و موضوعات، ویژگی داستان‌های پس از فروپاشی دیکتاتوری‌هاست و نیز نتیجه دست‌نوشته‌های ناتمام است. هرچه که تفسیر تقابل مورد نظر در «دره پروانه‌ها» باشد، رمان می‌کوشد تا جان سالم به در ببرد و به هیچ‌یک از تصادفات سازنده دنیای خود تمایل نداشته باشد. آنچه می‌تواند انجام دهد این است که تا حد ممکن از هرگونه تفسیر با تمایل آشکار پرهیز کند، اما حیف است؛ زیرا این همان «دره پروانه‌ها» است، داستان «عزیز جواد» و همین‌طور «دفتر ارواح»!

*منتقد عراقی