تصویر لبنان «بزرگ» از جبران تا فیروز

«سرزمین ستاره‌ها» که دستمایه سروده‌های شاعران بود و سیاست‌مداران برای ویران ساختنش مشغول به کارند

تصویر لبنان «بزرگ» از جبران تا فیروز
TT

تصویر لبنان «بزرگ» از جبران تا فیروز

تصویر لبنان «بزرگ» از جبران تا فیروز

یک‌صد سال تمام فاصله زمانی میان ایستادن ژنرال گوروی فرانسوی در قصر الصنوبر بیروت برای اعلام تولد موجودیت لبنان جدید و حضور نوه جوانش ایمانوئل مکرون در همان مکان برای اعلام تکه‌تکه شدن همان کیان بود که حکومت قیمومیتی درآن زمان برآن صفت «بزرگ» نهاد؛ نه به خاطر وسعت جغرافیایی و نفوذ سیاسی‌اش بلکه به این دلیل که چهار منطقه را به آن ملحق ساختند که در زمان حکومت عثمانی از آن کنده شده بودند. این نشان دهنده طبیعت پیچیده لغزان جغرافیای موجودیت‌های سیاسی جدیدی است که منتهی به معاهده سایکس-پیکو شدند که حوادث تاریخی به تنهایی آن را مشخص نساختند بلکه توازن قدرت‌های موجود در واقعیت و تقسیم نفوذ میان دو کشور قدرتمند درآن زمان معین کرد. گفته‌های بالا به هیچ وجه قصد زیرسئوال بردن عناصر تشکیل دهنده تصویر موجودیت لبنان و هویت و مفهومش را ندارند که یک حقیقت ژئوپلتیک واقعی شده و جایگاهش در این باره همان جایگاه دیگر نقشه‌های مجاور است؛ به همان اندازه که به دنبال شفاف ساختن وجه اختلاف «فاجعه‌بار» میان دو تصویر گورو و مکرون است که در همان مکان برداشته شدند با تفاوت یک قرن کامل میان اولی و دومی؛ جایی که رهبران فرقه‌های لبنانی با دلیل و اتفاقات ملموس ثابت کردند که زمان خود را تنها به شکل خنده‌دار تکرار می‌کند.

ناتوانی تاریخی لبنان در تشکیل هویتی جامع و اختلافات تند فرقه‌ای‌شان که هریک ازآنها را وادار ساخت برای حفظ سهم خود از غنایم حکومت در خارج منطقه‌ای و بین‌المللی به دنبال حامی و پشتیبان باشند، تنها وجه تصویر لبنان نیست که همواره برآستانه اختلافات داخلی ایستاده است بلکه چهره دیگری هم دارد که به توان این کشور کاملاً آماده انفجار مرتبط است که می‌تواند همواره خود را بازسازی کند و اینکه مساحت یگانه‌ای است برای تجربه و غنای ابداعی برآمده از دل پرسش‌های استخوان سوز و نگرانی وجودی. هرکسی که تاریخ معاصر بیروت را دنبال کرده باشد بدون شک از توسعه هولناکی که از دو قرن پیش در این شهر روی داد وحشت می‌کند، وقتی تحول و توسعه با سرعت برق‌آسا آن را از بندری کوچک در دریای مدیترانه به شهری پر از دانشگاه، مراکز علمی، مطبوعات و چاپخانه مبدل کرد تا به شکلی مؤثر درآغاز نهضت عربی مشارکت کند و از آن اندیشه‌ورزان و نویسندگان پیشگامی همچون احمد فارس الشدیاق، شبلی الشمیل، فرح آنطون، مارون النقاش، سلیمان پطرس البستانی، ابراهیم الیازجی و... ظهور کنند.

لبنانی‌ها باید پس ازآن شش دهه کامل از نظام والی‌گری و جنگ جهانی ویرانگری که با شکست حکومت عثمانی توسط متحدین به پایان رسید صبر می‌کردند تا به کشور جدید خود به شکل وسیع آن دست یابند، اما همزمانی قابل توجه میان اعلام تولد لبنان «بزرگ» توسط ژنرال گوروی فرانسوی در سال 1920 و اعلام تأسیس « انجمن قلم» در نیویورک به وسیله جبران خلیل جبران و جمعی از نویسندگان و شعرا درهمان سال (با چند ماه اختلاف) از حد و حدود تصادف صرف فراتر می‌رود تا نشانه‌های دیگری از حجم جغرافیایی موجودیت تازه متولد شده به خود بگیرد و به نقش پیشگامانه در زمینه‌های ابداع و اندیشه و ارتباط میان فرهنگ‌ها وصل شود. اگر فرمانده فرانسوی پس از بده بستان فشرده با بریتانیایی‌ها که منجر به برخی تعدیل‌ها در جغرافیای لبنانی شد، به کشور مدیترانه‌ای صفت «بزرگ» داد این صفت دلایل موجه خود را در ادبیات و شعر یافت و نه در سیاست و اقتصاد و ارتش‌های جرار. نویسنده «پیامبر» شاید از این زاویه خود تجسم گویای تصویر لبنان و معنای حقیقی آن باشد که «یاوه سرایی» شاعرانه و فولکلوریک درباره سرزمین تبوله و صنوبر و آب‌نخود و مزه‌های خوش‌طعم و مکان‌های خوشگذرانی نیست بلکه سرزندگی و ماجراجویی نوآورانه‌ای است که گمشده مورد نظر خود را از طریق جبران به دست آورد. اگر ارزش والا‌تر جبران با عبور بی سابقه او از دوره انحطاط عربی که به پایین‌ترین نقطه رکیک بودن و کلیشه برداری و قحط بیانی رسید و به قدرت در پایه‌‌گذاری زبانی جدید و سرشار از زندگی می‌آمد که گویای واقعیت متغیر بود و به دور از تکلف و ساختگی بودن، آن دست‌آورد نتیجه استعداد صرف نبود بلکه ثمره درهم پیچیدگی خلاق میان داخل و خارج، ملی و بین‌المللی بود همان طور که میان ریشه‌ها و امواج.

جبران-به این معنا- توانست نوآوری‌های تجددخواهانه خود را در دو جبهه محقق سازد: جبهه زبان در حساسیت‌ها و زیبایی‌های مختلفش و جبهه طرح فرهنگی و فکری نهضتی؛ جایی که جست‌وجوی راه برون شد از دالان‌های نادانی و عقب ماندگی و تعصب نفس‌گیر بود و جست‌وجوی ابزاری کارا برای آزادی از قیدهای تاریک‌منشانه فرقه‌ای و استبداد سطله‌جو. همچنان که تولیدات نوآورانه او میان اوج گیری رمانتیک بر واقعیت دردناک سرزمین و سرشار از جهل و فساد و تعصب در نوسان بود آنجا که در «دمعة و ابتسامة/اشک و لبخند» و «عرائس المروج/ عروسان دشت‌ها» و میان میل به عصیان و مخالفت و تشویق به تغییر واقعیت با هر روش ممکن همان طور که در «العواصف/ طوفان‌ها» و «الارواح المتمردة/ روان‌های عصیانگر» و «المجنون/ دیوانه» و دیگر آثار. اگر «الاجنجة المتکسرة/ بال‌های شکسته شده» آمیزه‌ای از دو کشش را در خود دارد، به طوری که شکست عاطفی رمانتیک و بلای آشکار بر اکلروس همپیمان با فئودالیزم چیره، این تناوب دائمی میان درد تلخ و بلای پرطنین در بیش از یک اثر از نشانه‌های ادبیات جبران می‌ماند. به این دلیل دو لفظ غربت و غریب درآثار جبران تکرار می‌شوند چون او از هر دو با هم رنج می‌برد: غربت در وطنش و دروی از او. البته این درکنار غربت وجودی و متافیزیکی است که مبدعین به طور کلی تجریه می‌کنند و این را این گفته‌اش تأکید می‌کند:« من با این جهان غریبه‌ام. مشرق و مغرب زمین را زیرپاگذاشتم و زادگاه خود را نیافتم و کسی که مرا بشناسد و به من گوش فرا دهد ندیدم». در کتاب « العواصف/ طوفان‌ها» نویسنده دو حالت شکست و گرسنگی را به یاد می‌آورد که در اوایل جنگ جهانی اول با مرگ و کوچ بر لبنانی‌ها چیره شدند که بار دیگر تشابه بین دیروز و امروز را یادآوری می‌کند:« بستگانم گرسنه مردند و هرکس از آنها که گرسنه نمرد با تیغ شمشیر کشته شد».

هرگونه بازخوانی همراه با تأمل آثار جبران نه تنها این احساس را به ما منتقل می‌کند که این آثار قابل تکرار و بازخوانی در هر زمانی هستند و حتی ما را به این پرسش می‌برند که آیا سیلان و تغییر از ویژگی‌های زمان شرقی است یا اینکه این زمان جامد، منجمد و غیر قابل جاری شدن است؟ اگر تاریخ‌های مربوط به متن‌هایی مانند این را برداریم:« دین شما ریا و دنیای شما ادعا و آخرت‌تان تباه، پس چرا زنده‌اید؟» یا « ما گریه می‌کنیم چون فلاکت بیوه و بیچارگی یتیم را می‌بینیم و شما می‌خندید چون جز برق طلا چیزی نمی‌بینید». یا این گفته او بر زبان «خلیل کافر» رو به آزادی:« با عزم و اراده‌ات این ابرهای سیاه را پراکنده ساز و همچون طوفانی فرودآ و همچون منجنیق پایه تخت‌های برافراشته شده بر استخوان‌ها و جمجمه‌ها و آراسته به طلای جزیه و رشوه و غرق در خون و اشک ویران کن» بدون کم‌ترین شکی احساس می‌کردیم منظور این مرثیه‌خوانی، لبنانی‌های گرسنه و تحت فشاری هستند که بر ویرانه‌های شهر خود ایستاده‌اند و متهمان همان صاحبان قدرتند کنونی با همه عیب‌ها و زشتی‌ها و جنایت‌های توصیف شده‌اند.

برادران رحبانی البته فرصت دیدار با جبران را نیافتند چون چند سال پیش از مرگش در سال 1913 متولد شدند. فیروز اما چهار سال پس از درگذشت صاحب «المواکب» دیده به جهان گشود. با این حال هیچ یک از لبنانی‌ها مانند خانواده الرحبانی بر تبدیل رؤیای جبران به حقیقت ابداعی ملموس کار نکرد. اگر جبران به پیشواز تولد لبنان پیام و نماد رفت و با دوره انتقالش از دوره والی‌گری به دوره قیمومیت و اعلام کشور همراه شد، رحبانی‌ها و فیروز با کارهای تئاتری و آوازی خود منعکس کننده تحول رؤیای لبنان به حقیقت واقعی در دوره «طلایی» پس از استقلال بودند بی آنکه از نظر دور بدارند برخی درخشش‌ها فریبنده‌اند و از چنگال می‌آیند. همانگونه که جبران چند وجهی با نثر و شعر و نقاشی‌هایش روح کیان لبنانی را که از جهتی به ستون صاف اصالت و از جهتی دیگر به فریادهای مدرنیزم و صداهایش که از دورترین قاره‌ها می‌رسید تجسم می‌بخشید، رحبانی‌ها و فیروز همین مأموریت را ادامه دادند به طوری که بهره بردن از فولکلور و عناصر میراث ملی مانع مدرن و روزآمد شدن متن‌ها و شاعرانگی عالی‌شان یا گوش دادن به آهنگ‌های سریع دوران متغیر و به موسیقی آمده از چهار جهت جهان نمی‌شود. همان طور که جبران در سفر گسترده ادبی‌اش از «بال‌های شکسته» تا «پیامبر» و بشرّی(زادگاهش) تا نیویورک با عبور از بوستن و پاریس بین ملی و جهانی جمع کرد، رحبانی‌ها همان کار را کردند به طوری که آثار غنایی آنها از جهان‌های روستای کوچک با شادی‌ها و درگیری‌ها و آداب و سنن زراعی پله پله می‌روند تا در گام آخر به پرسش‌هایی درباره زندگی و مرگ و زمان و آزادی و سراسر وجود می‌رسند.

همان طور که جبران در بسیاری از آثارش جهانی از احساسات جوانانه و گشایش اثیری قلبی را خلق کرد که از آلودگی واقعیت و کوچک بودنش والاتر می‌رود که مجذوب شدن جوانان در ابتدای جوانی به متن‌ها و شخصیت‌ها او را توضیح می‌دهد، صدای فیروز همین مأموریت را به عهده می‌گیرد به طوری که صدایش با شکفتن صبح و روان شدن اشیاء و تازگی مستمر عمرها به دور از پیری و خستگی‌های آن همراه می‌شود. اینجا همه چیز بر خیمه قرار دارد و آمادگی تبدیل شدن به اسطوره را دارد. همان طور که به پیشواز برف رفتن در ترانه‌های فیروز منعکس کننده طبیعی احترام گذاردن به کوه‌های بلند لبنان است از جهتی دیگر نوعی «آماده شدن» آیینی همراه با بیکاری زمان است درست همان طور که حال و روز «شادی» مورد خیانت قرارگرفته است که همچنان کودکی‌اش را بر روی برف‌های مرگ پاک می‌کند. یا حال «نگهبانان برف» کسانی که از رؤیاهای انسان‌های خفته پاسداری می‌کنند و نمی‌گذارند ذوب بشوند. جبران برخاسته خشمگین عصیانگر بر واقعیت، اما در مقابل چیزی دارد که در هنر رحبانی و صدای فیروز همتراز و کامل کننده آن است. همانگونه که دیوانه در کتابی به همین نام فریاد می‌زند:« گوش‌های من پر از ناله‌های ملت‌های به بند کشیده شد و حسرت کشیدن برکشورهای به خودرها شده است» فیروز در نمایش «پترا» صدای خود را که از اعماق برخاسته چنین روان می‌سازد:« ای کاش جانی داشتم تا این بردگان را آزاد کنم/ نور شادی در قلب‌هایشان پیش از عید روشن کنم/ در یک دست شمشیر و در دستی دیگر کشورم می‌گیرم». همان طور که خلیل کافر در «روح عصیانگر» آزادی گمشده را فریاد می‌‌کند و می‌گوید:« از اعماق این اعماق تو را فریاد می‌زنیم ای آزادی پس گوش کن/ از کناره‌های این تاریکی دست‌هایمان را به سوی تو بلند می‌کنیم پس به ما نگاه کن»، فیروز در «ناطور کلیدها» رو به مستبد می‌گوید:« کسی نمی‌تواند دردم را حبس کند/ و مردم مانند درد منند، تا روزنه‌ای می‎‌بینند از آن بیرون می‌زنند».

اینگونه یک قرن تمام بر تولد موجودیت لبنان کنونی می‌گذرد بی آنکه در سطح احتماعی وسیاسی به اندازه بند انگشتی رو به آینده رفته باشد و بی آنکه رؤیای جبران و رحبانی-فیروز درسطح واقعیت تکیه‌گاهی بیابند. در سایه نظام سهم‌خواه ملالت «سیمانی»، روزگار دور خود می‌چرخد، نه به معنای جبرانی آن که مترادف با بازگشت جاودانه چرخه زندگی است و نه به معنای فیروزی آن که مترادف با جوانی همیشگی و سعادت فردوسی است بلکه به معنای دلمه‌بستن و آهکی شدن و تبدیل وطن به مردابی از عفونت و بیهودگی است. با این حال اگر خمیرمایه‌ای باشد که این کشور کوچک رنج‌کشیده برای نسل‌های آینده‌اش ذخیره کرده باشد همان قطعاتی است که هیچ نسبت قابل ذکری با سران سیاسی ندارند بلکه آفرینش‌های هنرمندان و ابداع کنندگان و نویسندگان بزرگی است که آن را در مسیر آینده قرارمی‌دهند و شعله‌ درخشانش را از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌کنند.



اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
TT

اسطوره سینما آنتونی هاپکینز در «البحر الأحمر»: زندگی‌ام فراتر از آن چیزی بود که انتظار داشتم

بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)
بازیگر بریتانیایی، آنتونی هاپکینز، روی صحنه جشنواره (عکس: ایمان الخطاف)

پس از کارنامه‌ای سینمایی که نزدیک به شش دهه را در برگرفته است، اسطورهٔ بازیگری جهان، آنتونی هاپکینز، چهارشنبه‌شب در جشنوارهٔ فیلم دریای سرخ در جدّه روی صحنه رفت؛ تا گفت‌وگویی طولانی ارائه کند که آمیزه‌ای از طنز، فلسفه و خاطرات حرفه‌ای نادر بود. در طول یک ساعت کامل، هاپکینز—که وارد دههٔ نهم زندگی شده—با ذهنی هوشیار و آمادگی برای مرور مسیر حرفه‌ای خود ظاهر شد و از نگاهش به بازیگری، نوشتن، موسیقی و جزئیات شخصیت‌های ماندگاری که حافظهٔ سینما را ساخته‌اند، سخن گفت.
هاپکینز، برندهٔ دو اسکار بهترین بازیگر برای نقش‌هایش در «سکوت بره‌ها» (۱۹۹۱) و «پدر» (۲۰۲۰)، خطوط اصلی مسیر هنری خود را چنین ترسیم کرد: «زندگی‌ام بسیار فراتر از آن چیزی پیش رفت که انتظارش را داشتم. هنوز هم احساس می‌کنم شخص دیگری این مسیر را برایم نوشته است». این زبان شگفتی‌زدگی کلید فهم رابطهٔ او با هنر، انتخاب‌های بازیگری‌اش و حتی زندگی شخصی‌اش است.

هانیبال لکتر... نبوغ شر

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از برجسته‌ترین نقش‌های هاپکینز است. او در این گفت‌وگو به تفصیل دربارهٔ این شخصیت در «سکوت بره‌ها» صحبت کرد و خوانشی متفاوت از شیوهٔ ساخت نقش ارائه داد. هاپکینز توضیح داد که: «من تلاش نکردم شرّ را بفهمم؛ فقط سعی کردم یک ماشین بدون احساس را بازی کنم.»

شخصیت «هانیبال لکتر» یکی از قوی‌ترین شخصیت‌هایی است که هاپکینز در طول مسیر حرفه‌ای خود ارائه کرده است (IMDb)

او باور دارد جذابیت لکتر از آن‌جاست که همچون «مفیستوفیلس» (نامی برای شیطان)، نقاط ضعف انسان و عمق شکنندگی‌اش را می‌داند. او همچنین راز یکی از مشهورترین مؤلفه‌های نقش را فاش کرد: «اگر بدون پلک‌زدن به یک سگ یا گربه نگاه کنید... می‌ترسد. این قدرت چشم است». همان چیزی که پایهٔ «نگاه ثابت» ترسناک لکتر شد.

میان تاریخ و خیال

وقتی از او پرسیدند ترجیح می‌دهد شخصیت‌های تاریخی را بازی کند یا شخصیت‌های خیالی، پاسخی داد که توجه سالن را جلب کرد: «همهٔ شخصیت‌ها خیالی‌اند... ما هم خیالی هستیم!»
او توضیح داد که هنگام آماده‌سازی نقش‌ها، حتی در مورد شخصیتی پیچیده مثل ریچارد نیکسون، خود را در پژوهش‌های طولانی‌مدت غرق نمی‌کند: «کمی تحقیق می‌کنم، اما اطلاعات زیاد ذهن را شلوغ می‌کند. مغز باید از آشوب خالی باشد.»
از نظر او بازی در نقش یک شخصیت تاریخی، بازآفرینی است، نه بازتولید واقعیت: «نیکسون من، نیکسون واقعی نیست... او نسخهٔ الیور استون است.»
او سپس خاطره‌ای طنزآمیز از روز تست گریم نقش نیکسون تعریف کرد؛ روزی که تیم گریم برایش بینی مصنوعی گذاشت، اما پس از برداشتن آن، ناگهان خطوط چهره نیکسون را در آینه دید و گفت: «یک کلاه، یک کفش، یک ضربهٔ کوچک گریم... کافی است تا ناگهان وارد روح شخصیت شوی.»

آنتونی هاپکینز در نمایی از «سکوت بره‌ها»

ترس... سایهٔ بازیگر و سوخت او

محور قوی‌تر سخنان هوبکنز دربارهٔ «ترس» بود؛ جایی که بی‌درنگ توجه‌ها را جلب کرد که چگونه این اسطورهٔ سینما و دارندهٔ نشان امپراتوری بریتانیا (CBE) می‌گوید: «ترس از شکست تمام زندگی‌ام همراهم بوده است، اما روبه‌رو شدن با آن در نتیجهٔ سلسله‌ای از حمایت‌ها و هل‌دادن‌هایی بود که از سوی کارگردانان و بازیگرانی که کنارم بودند دریافت کردم.» او داستانی تأثیرگذار دربارهٔ یکی از بازیگران آمریکایی تعریف کرد که هنگام تمرین‌های فیلم «نیکسون» تلاش کرده بود او را خرد کند. هابکینز می‌گوید به اولیور استون مراجعه کرد و خواست که از فیلم کنار گذاشته شود، زیرا احساس نمی‌کرد که توانایی ایفای نقش را دارد. پاسخ قاطع استون این بود: «تو هیچ جا نخواهی رفت. این نقش را بازی می‌کنی... چه تبدیل به موفقیت شود، چه یک شکست تمام‌عیار.»
هاپکینز ، یکی از مشهورترین و پربارترین بازیگران بریتانیایی در پاسخ به پرسشی از یکی از حاضران دربارهٔ راه رهایی از ترس در فرهنگ‌های محافظه‌کار، یکی از صریح‌ترین پاسخ‌هایش را داد: «وقتی بچه هستیم همیشه احمق به نظر می‌رسیم... بعد بزرگ می‌شویم و تجربه‌های احمقانه و خطرناک می‌کنیم... این زندگی است!» و ادامه داد: «نمی‌توانید از کودک بخواهید حرکت نکند یا حرف نزند... باید جرئت کنید کارها را انجام دهید... حتی اگر مردم به شما بخندند.»

آنتونی هوبکنز (جشنواره)

 

موسیقی... عشق نخست

در محور دیگری، هاپکینز دربارهٔ شیفتگی‌اش به موسیقی سخن گفت؛ هنری که به روح او نزدیک‌تر است. او توضیح داد که همسرش نخستین مشوق ورودش به این حوزه بوده و برای مخاطبان تعریف کرد که همسرش او را به نوشتن، آهنگ‌سازی و نقاشی تشویق کرده، با اینکه خود او به توانایی‌اش در هیچ‌یک از این مهارت‌ها باور نداشت. تا اینکه ارکسترهای جهانی، آثار او را در ریاض در سال ۲۰۲۳ نواختند. او با اشاره به شوپنهاور گفت: «موسیقی فراتر از تجربهٔ انسانی است... نمی‌توان آن را با کلمات بیان کرد.»
تماشاگران پس از پایان نشست با تصویر تازه‌ای از هاپکینز سالن را ترک کردند: فقط بازیگر نابغه‌ای نیست که «هانیبال لکتر»، «نیکسون» و «اودین» را آفریده؛ بلکه حکیمی است که زندگی، هنر و موسیقی را با شفافیتی شگفت‌آور تأمل می‌کند؛ نشستی که ترکیبی از طنز، فلسفه و سرکشی بود و با تشویق طولانی برای مردی به پایان رسید که از مرز شهرت عبور کرده و به مرحله‌ای آرام‌تر و عمیق‌تر رسیده؛ مرحله‌ای که خود او آن را «معجزهٔ بودن» می‌نامد.

 


جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
TT

جشنواره «دریای سرخ»… شب توزیع جوایز، تأکید بر جایگاه جهانی و پلی برای سینما 

شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)
شهد امین، کارگردان سعودی، جایزهٔ فیلم «هِجرة» را دریافت می‌کند (جشنواره)

پس از چند روز پرحرارت سینمایی که جده طی آن میزبان نمایش‌های نخست و صداهایی از چهار قاره بود، مراسم اختتامیه دوره پنجم «جشنواره بین‌المللی فیلم البحر الأحمر» در شبی برگزار شد که گستردگی تأثیر جهانی آن را به نمایش گذاشت و حضور رو‌به‌رشد سینمای سعودی را برجسته کرد؛ شبی با مشارکت چشمگیر شماری از نامدارترین ستارگان جهان از جمله جانی دپ، سلمان خان، یسرا، نادین لبکی و سر آنتونی هاپکینز؛ تصویری که جایگاه جشنواره را به‌عنوان پلی میان سینمای عرب و سینمای جهان تثبیت کرد.

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسهٔ «البحر الأحمر السينمائی»، از این دستاورد احساس غرور می‌کند (جشنواره)

جمانا الراشد، رئیس هیئت امنای مؤسسه «البحر الأحمر»، در جریان مراسم گفت: «در طول ده روز گذشته، پرده‌های جشنواره، ما را از میان قاره‌ها و به جهان‌های تازه بردند. تجربه‌ای کم‌نظیر را با هم زیستیم، اما تأثیر آن عمیق است. غریبه‌هایی که در کنار هم می‌نشینند و مجذوب همان فیلم، همان داستان و همان شخصیت‌ها می‌شوند. این قدرت سینماست، و همچنان یکی از مهم‌ترین راه‌ها برای فهم متقابل ما باقی خواهد ماند».
او مهم‌ترین آمارهای دوره پنجم را مرور کرد: نمایش ۱۱۱ فیلم از سراسر جهان، از جمله بیش از ۴۰ نمایش نخست جهانی یا منطقه‌ای، ۲۹۰ اکران سینمایی و ۳۰ هزار بلیت. همچنین جشنواره امسال میزبان هیئت‌هایی از ۹۷ کشور و بیش از ۴۰ هزار شرکت‌کننده از میان فیلم‌سازان بود.
الراشد درباره این اعداد گفت: «این‌ها فقط آمار نیستند، بلکه بیانگر جامعه‌ای سینمایی‌اند که هر سال گسترده‌تر می‌شود؛ کارگردانانی که شریک پیدا می‌کنند، پروژه‌هایی که کسانی را می‌یابند که به آن‌ها ایمان دارند، و تماشاگری که دلش را به روی دیدگاه‌های تازه می‌گشاید».

تجلیل از اسطوره آنتونی هاپکینز (جشنواره)

تجلیل‌هایی با حضور جهانی

پس از سخنرانی، مراسم تجلیل آغاز شد؛ مراسمی که جشنواره در آن از چهار نام اثرگذار بر سینمای جهان تقدیر کرد.
نخست، تجلیل از بازیگر و کارگردان سعودی، عهد کامل، که تجربه‌اش آمیزه‌ای از حضور محلی و بلندپروازی بین‌المللی بود. سپس ادریس البا، بازیگر و کارگردان بریتانیایی که در برنامه‌های جشنواره حضوری برجسته داشت، مورد تقدیر قرار گرفت. همچنین جشنواره از دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی و یکی از مهم‌ترین صداهای سینمایی پیش‌ران مرزهای تجربه بصری و روایی، قدردانی کرد.
اما تأثیرگذارترین لحظه، تجلیل از سر آنتونی هاپکینز بود؛ او موقر آرام و قدردانی آشکار روی صحنه آمد؛ لحظه‌ای که بیانگر احترام متقابل میان جشنواره و یکی از نمادهای بازیگری جهان بود.

دارن آرونوفسکی، کارگردان آمریکایی، و همسرش روی فرش قرمز (جشنواره)

جوایز تماشاگران

سپس مراسم به بخش اعلام جوایز رسید. فیلم «هجرة» ساخته کارگردان سعودی شهد أمین، با رأی تماشاگران، برنده جایزه فیلم العلا برای بهترین فیلم سعودی شد؛ و این فیلم بعدها جایزه هیئت داوران را نیز به کارنامه خود افزود، در تأکیدی دوباره بر حضور تجربه سینمای سعودی در عرصه رقابت.
همچنین فیلم «كولونيا» ساخته کارگردان مصری محمد صیام، برنده جایزه تماشاگران برای بهترین فیلم بین‌المللی شد، و فیلم «VI: در حرکت» اثر کارگردان فرانسوی ژولیت بینوش، جایزه الشرق برای بهترین مستند را کسب کرد.

درخشش سینمای کوتاه

در بخش مسابقه فیلم‌های کوتاه، هیئت داوران لوح تقدیر ویژه را به فیلم «جم 1983» ساخته جورج أبومحیّا اهدا کرد؛ در حالی که فیلم «الأراضي الفارغة/ سرزمین‌های خالی» اثر کریم‌الدین الألفی، جایزه یُسر نقره‌ای را به دست آورد.
اما یُسر طلایی نصیب فیلم فلسطینی «مهدَّد بالانقراض/ در معرض انقراض» ساخته سعید زاغا شد؛ فیلمی که رویکردی حساس به تنش انسانی در دل واقعیتی پیچیده ارائه می‌داد.
در بخش دستاورد سینمایی نیز، فیلم چینی «صداهای شب» از زانگ زونگشین برجسته شد؛ اثری که تجربه‌ای بصری با تکیه بر حس روایی نوآورانه به شمار می‌رفت.

بازیگر لبنانی جورج خبّاز، برنده جایزه بهترین بازیگر (جشنواره)

جوایز بازیگری

در حوزه بازیگری، سیو سو بین، بازیگر کره‌ای، برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم «دنیای عشق» برنده جایزه یُسر برای بهترین بازیگر زن شد؛ نقشی مبتنی بر بیان درونی و توان حمل معانی با کمترین حرکت.
اما جایزه بهترین بازیگر مرد به جورج خبّاز، بازیگر لبنانی، برای نقشش در فیلم «يونان» رسید؛ نقشی که توانایی بالای او را در ترکیب حساسیت انسانی با عمق دراماتیک آشکار ساخت.
همچنین سیرل عریس، نویسنده لبنانی، جایزه بهترین فیلمنامه را برای فیلم «نجوم الأمل والألم/ ستاره‌های امید و درد» دریافت کرد، و کارگردان أمیر فخرالدین نیز جایزه یُسر برای بهترین کارگردان را برای فیلم «يونان» از آن خود کرد.
در بخش فیلم‌های بلند، یُسر نقره‌ای به کارگردان شیرین دعیبس برای فیلم «اللي باقي منك/ باقیمانده تو» تعلق گرفت؛ و مراسم با اعلام مهم‌ترین برنده به پایان رسید: فیلم «زمین از دست رفته» ساخته أكیو فوجيموتو که یُسر طلایی برای بهترین فیلم بلند را دریافت کرد؛ نقطه اوجی برای فیلمی که با رویکردی کارگردانی‌شده و انسانی، روایتی فشرده و امضایی بصری روشن ارائه می‌داد.

جانی دپ، ستاره هالیوود، در حال سلام دادن به تماشاگران روی فرش قرمز (جشنواره)

دوره‌ای که افق‌های تازه‌ای گشود

دورهٔ پنجم با ارتقای سطح انتخاب‌های هنری، گسترده‌تر شدن مشارکت بین‌المللی و افزایش حضور سینمای سعودی در قلب صحنه متمایز شد؛ به‌گونه‌ای که به نظر رسید جشنواره مسیری روشن را برای تقویت صداهایی ترسیم می‌کند که حامل چشم‌اندازهای انسانی وسیع‌اند، و در عین حال فضایی رو به گسترش برای آثار سعودی حفظ می‌کند که سودای رقابت جهانی دارند.
در ترکیب فیلم‌های برگزیده در این سال تحولی چشمگیر دیده می‌شد؛ موضوعات هویت، مهاجرت، رابطهٔ فرد و جمع، و مفهوم حافظه به‌عنوان محرک روایت با قدرت حضور داشتند. از انتخاب‌های کمیتهٔ داوری چنین برمی‌آمد که آثاری که میان دیدگاه هنری روشن و بعد انسانی عمیق جمع می‌کنند، تواناتر در جلب توجه بوده‌اند. از میان آثار برنده، فیلم «زمین گمشده» به‌سبب زبان سینمایی آرامش که جزئیات کوچک را به صحنه‌هایی با نیروی عاطفی بالا بدل می‌کرد، اثری ماندگار گذاشت. در حالی که پیروزی فیلم «هِجرة» تأییدی بود بر اینکه سینمای سعودی وارد مرحله‌ای از بلوغ تکنیکی و هنری شده که بر تجارب رو به رشدش افزوده است.
با پایان‌یافتن دوره، آشکار بود که جشنواره دیگر تنها رویدادی جشن‌گونه نیست، بلکه سکویی است که در آن ملامح مرحله‌ای تازه از حضور سینمایی سعودی و جهان عرب شکل می‌گیرد. صداهای متنوع در هم آمیختند، و تجربه‌های جهانی در کنار تجربه‌های محلی قرار گرفتند. دایرهٔ سینما برای هرکسی گسترش یافت؛ چه آن‌که می‌خواهد داستانش را روایت کند، و چه آن‌که خواهان شنیدن داستانی دیگر است. و هنگامی که حاضران سالن را ترک کردند، احساسی باقی مانده بود که دورهٔ پنجم آغازی برای مرحله‌ای پخته‌تر است؛ مرحله‌ای که «البحر الأحمر» را به جشنواره‌ای تبدیل می‌کند که توان حمل سینمای محلی به جهان، و آوردن جهان به جده را دارد.
 

 


امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
TT

امیر المصری… بازیگری که از رینگ بوکس تا کلیدهای پیانو، مرزهای تن و هویت را درمی‌نوردد

امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)
امیر المصری درباره انگیزه، تحوّل و آغاز پروژه تولیدی خود صحبت می‌کند (الشرق الاوسط)

به دست آوردن نقش اصلی در فیلم افتتاحیه جشنواره سینمایی بین‌المللی «دریای سرخ » کار ساده‌ای نیست، اما وقتی همین بازیگر در همان دوره فیلم دیگری نیز داشته باشد، این یک اتفاق نادر در مسیر حرفه‌ای هر هنرمندی است. این دقیقاً همان چیزی است که امیر المصری، بازیگر بریتانیایی-مصری، تجربه می‌کند؛ او ستاره فیلم «العملاق/ غول» است که افتتاحیه پنجمین دوره جشنواره را رقم زد و توجه گسترده‌ای را جلب کرد، و هم‌زمان نقش اصلی فیلم «القصص/داستان‌ها» به کارگردانی ابوبکر شوقی، یکی از رقبای برجسته در مسابقه رسمی فیلم‌های بلند را نیز برعهده دارد.
المصری که طی سال‌های گذشته نامش به‌عنوان یکی از مهمانان آشنای جشنواره ثبت شده، امسال با لحنی متفاوت و حضوری پخته بازگشته است تا جزئیات تجربه خود را روایت کند: «وقتی مدیرعامل جشنواره، آقای فیصل بالطيور، با من درباره فیلم (غول) صحبت کرد، نمی‌دانستم قرار است آن را به‌عنوان فیلم افتتاحیه انتخاب کنند. ممکن بود فیلمی تجاری با یک ستاره هالیوودی را انتخاب کنند، اما آنها می‌خواستند افرادی مثل من را روی صحنه، در کنار ستاره‌های جهانی مانند مایکل کین و ایشواریا رای، ببینند».
المصری این لحظه را نقطه عطفی در مسیر حرفه‌ای خود می‌داند و با لحنی پرستش‌آمیز می‌افزاید: «من شیفته جشنواره هستم؛ هر سال می‌بینیم که هر دوره بهتر از قبلی است». او ادامه می‌دهد: «من بسیار از مرحله‌ای که اکنون به لحاظ هنری تجربه می‌کنم لذت می‌برم، به‌ویژه اینکه کم اتفاق می‌افتد یک بازیگر در دو فیلم در جشنواره‌ای به بزرگی (دریای سرخ) نقش اصلی داشته باشد».

صحنه‌ای از فیلم افتتاحیه جشنواره «غول» با بازی امیر المصری (جشنواره)

«غول»... مربی یا استعداد؟

حضور المصری در فیلم «غول» فراتر از یک نقش اصلی است؛ فیلم ساختی حساس دارد که نیازمند اجرای دقیق و آگاهانه شخصیت نسیم حمید است، ورزشکاری که در دهه ۹۰ در بریتانیا انقلابی در تصویر ورزشکار مسلمان ایجاد کرد و همزمان بحث‌های بی‌پایانی درباره رابطه‌اش با مربی افسانه‌ای‌اش، که نقش او را پیرس بروسنان بازی می‌کند، برانگیخت.
المصری درباره تشابه این داستان با زندگی خود می‌گوید: «بسیار... هر دوی ما نظرات منفی را نادیده می‌گیریم و با اصرار مسیرمان را ادامه می‌دهیم».
فیلم از یک صحنه کوچک در شفلید بریتانیا آغاز می‌شود، جایی که مادر پسری هفت ساله از مربی می‌خواهد فرزندش را برای مقابله با زورگویی آموزش دهد؛ لحظه‌ای که معمولی به نظر می‌رسد، اما پایه و اساس یک اسطوره می‌شود. مربی استعداد را از همان نگاه نخست تشخیص می‌دهد و نسیم را به همراه سه برادرش به رینگ می‌برد تا بلافاصله کشف کند که این کودک نحیف چیزی دارد که نمی‌توان آموزش داد. از این نقطه، داستان فیلم از خیابان‌های محله به قهرمانی جهان گسترش می‌یابد، تا زمانی که فروپاشی‌ها و تنش‌ها نشان می‌دهد رابطه بین ورزشکار و مربی چقدر شکننده است.
فیلم با هوشمندی پرسشی مطرح می‌کند: «غول واقعی کیست، مربی یا استعداد؟» این سؤال در صحنه‌ای تکان‌دهنده به اوج می‌رسد، وقتی دو طرف رو در رو می‌شوند؛ نسیم می‌گوید: «این استعداد از طرف خداست و باید از آن بهره ببرم بدون اینکه کسی را مقصر بدانم». مربی پاسخ می‌دهد: «استعداد تو هیچ ارزشی ندارد اگر من آن را کشف و ۱۶ سال پرورش نداده باشم».

امیر المصری... سالی سرنوشت‌ساز که موقعیت او را میان بازیگری و هویت هنری‌اش تغییر می‌دهد (جشنواره)

حضور واقعی نسیم حمید، ورزشکار بازنشسته، در نمایش فیلم اتفاقی ویژه بود؛ او پس از سال‌ها غیبت در جشنواره حاضر شد، لبخند زد و با تأثر گفت: «این فیلم به تو می‌گوید: (به نام خدا... مسیر جدیدت را آغاز کن!)»؛ گویی اسطوره به شکل نمادین مشعل را به بازیگری که آن را بازسازی کرده، سپرده است.

مرحله‌ای جدید... پروژه‌هایی به‌صورت عمده

با توجه به اینکه هویت هنری امیر المصری از تلاقی فرهنگ‌های عربی و غربی شکل گرفته است، دقیقاً همان‌طور که در فیلم «غول» مشاهده می‌شود، پرسشی درباره تأثیر این تلفیق فرهنگی ضروری به نظر می‌رسد. او با تأملی روشن در ماهیت انتخاب‌های خود پاسخ می‌دهد: «مهم‌تر این است که بر پروژه تمرکز کنم، هر چه باشد، چه در جهان عرب و چه خارج از آن». سپس توضیح می‌دهد: «همیشه این سؤال‌ها ذهنم را مشغول می‌کند: آیا این اثر می‌تواند چیزی درونی را به حرکت درآورد؟ آیا می‌تواند پیامی را منتقل کند؟» و اشاره می‌کند که فیلم «غول» کاملاً در این چارچوب قرار می‌گیرد.
این انگیزه باعث شد تا گامی را بردارد که مدتی طولانی به تعویق افتاده بود؛ یعنی تأسیس یک شرکت تولید در بریتانیا. المصری می‌گوید: «اخیراً شرکتی برای تولید تأسیس کردم که حدود سه ماه پیش راه‌اندازی شد، و در مرحله بعد قصد دارم آثاری را تولید کنم که نه تنها متعلق به من باشد، بلکه برای افرادی که شبیه من هستند نیز باشد». او درباره پروژه جدیدش صحبت می‌کند، گویی می‌خواهد سنگ بنای هویت تولیدی آینده‌ای را بگذارد که مکمل آن چیزی باشد که در جلوی دوربین آغاز کرده است.

جدیدترین پروژه‌ها

در مورد تازه‌ترین پروژه‌هایش، او می‌گوید: «فیلمی در آلمان تازه به پایان رساندم، و اگر در جشنواره‌ای مانند (دریای سرخ) نمایش داده شود، یعنی توانسته‌ایم توجه را به مسئله‌ای بسیار مهم جلب کنیم که وقتی آن را خواندم، مرا بسیار تحت تأثیر قرار داد. این فیلم اهمیت زیادی خواهد داشت».
با اینکه المصری از ذکر دقیق موضوع خودداری می‌کند، اما صحبت‌هایش نشان می‌دهد که این فیلم موضوعی سنگین و مرحله‌ای متعهدتر در انتخاب‌های سینمایی او خواهد بود.
در پایان مصاحبه، پنجره‌ای به پروژه جدیدی برای علاقه‌مندان درام باز می‌کند و تأکید می‌کند که برای بازی در سریال «قاتل» (سفّاح) با کارگردان هادی الباجوری آماده می‌شود، که قرار است از طریق پلتفرم «شاهد» پخش شود. این اثر از داستان واقعی یک قاتل سریالی در قلب قاهره الهام گرفته و این بار او را به سوی ژانر رازآلود و دنیاهای تاریک می‌برد.