جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟

نظریه پردازی‌هایی که جنبه‌های ژئوسیاسی و اقتصادی جنگ بین روسیه و غرب را می‌پوشانند

جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟
TT

جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟

جایگاه پوتین در فضای فلسفه سیاسی کجاست؟

حمله روسیه به اوکراین توجه مضاعف لایه‌های بی‌شمار وسیع‌تر از دایره کارشناسان و متخصصان امور روسیه را به خود جلب کرد تا عقلانیت سیاسی رئیس جمهوری ولادمیر پوتین را مطالعه و تلاش کنند تفسیری برای تصمیم‌‌هایش بیابند و رویکردهایش را پیش‌بینی کنند از جمله آنچه به رویارویی اخیر نظامی مربوط می‌شود که روز به روز به سمت تنش بیشتر می‌رود و شاید شرایط را به جنگی وسیع‌تر در شرق اروپا می‌کشاند.
و حقیقت اینکه درهم آمیختن تبلیغات سیاسی به ضرورت عملی برای تفکیک ساخت فکری که در سر رهبر روسیه می‌چرخد و پیش‌بینی گام‌های بعدی مردی که از اوایل قرن بیست و یکم با مشت آهنین بریکی از بزرگ‌ترین کشورهای جهان فرمانروایی می‌کند، سریالی از دروغ‌های نزدیک به تفکر آرزو محور و تصورات سطحیی وجود دارد از جمله تحلیل مبتنی بر درک و رصد تحول سیرفکری‌ او در چارچوب تصویر کلی‌تر روسیه پس از اتحاد جماهیر شوروی است.
از جمله چیزهایی که مثلاً امروزه رواج یافته توصیف رهبر روسیه به عنوان «فاشیست» است. و البته شوع چنین توصیفی بازتاب دهنده تقویت تفکر ساده سازی جهان بر این اساس که مبتنی برخیر و شر و سیاه و سفید است. شاید منشأ این دیدگاه ناقص همان همدلی آشکاری باشد که رئیس جمهوری پوتین بارها نسبت به افکار فیلسوف مهاجر روسی ایوان ایلین ابراز داشته است- در میان دو جنگ جهانی در نیمه اول قرن بیستم شهرت یافت-. و از آنجا که ایلین جزء فاشیزم(مسیحی) محسوب می‌شود، پس در نتیجه پوتین فاشیست است. برخی تحلیل‌گران غربی نیز تلاش می‌کنند مسئله را به سمت پیوند زدن بین رئیس جمهوری روسیه و متفکر سیاسی معاصر الکساندر دوگین بکشانند که خود به عنوان ملی‌گرای فاشیست توصیف می‌شود و از طریق مجموعه‌ای کتاب و مقاله‌ که با «ظهور سنگین بر صفحه‌های تلویزیون‌های روسیه» و شبکه‌های اجتماعی پشتیبانی می‌شود، مأموریت تعمیم ایدئولوژی فاشیسم مسیحی-ارتدوکسی در چارچوب جریان فکری به نام اوراسیا-اندیشه اساسی اوراسیا همان «روسیه فقط (غرب) نیست بلکه در عین حال «شرق» است و تنها «اروپا» نیست بلکه «آسیا» نیز هست؛ و به همین دلیل روسیه به گفته یکی از پایه‌گذاران جنبش، پیوتر ساویتسکی که در دهه سوم قرن بیستم می‌نوشت، به هیچ وجه اروپایی نیست بلکه «ارواسیایی» است.
واقعیت اینکه دوگین « به شکل منظم روی صفحه تلویزیون‌های روسیه» ظاهر نمی‌شود. او هرچند در فضای نظریه‌پردازی سیاسی یک چهره جنجالی بود، اما در صحنه کلی کاملاً درحاشیه است و ارتباطاتش با هسته نظام روسی از مدتی طولانی قطع شده است. دوگین هرگز این را انکار نمی‌کند و اعتراف می‌کند که او تأثیری بر رویکردهای نظام مسکو ندارد و می‌گوید« هیچ تأثیری ندارم. هیچ کسی را-در درون نظام- نمی‌شناسم و من تنها کتاب‌هایم را مانند هر متفکر روس منتشر می‌کنم نه بیشتر». و به همین دلیل؛ تفکری که مدتها بین تحلیل‌گران غرب رایج بود که دوگین مغز متفکر پشت پوتین است به نظرمی‌رسد دقیق نیست. همچنین سخن گفتن درباره اوراسیا به همان میزان گمراه کننده است. حتی خود پوتین(در سخنرانی ماه اکتبر سال2017) اشاره کرد، درحالی که روسیه ازنظر جغرافیایی اوراسیایی می‌ماند،«اما در آنچه به فرهنگ مربوط می‌شود، این فضا اساساً اروپایی است و افرادی با فرهنگ اروپایی درآن زندگی می‌کنند». و با اینکه رئیس جمهوری روسیه در مناسبت‌های مختلف شماری از گفته‌های متفکر اوراسیایی لیف گومیلیف اقتباس کرده، اما این مسئله همیشه در سیاق تأکید بر ماهیت چند نژادی روسیه بود بدون آنکه نشان دهد فرمول تفکر اوراسیا را به طور کلی پذیرفته باشد.
به نظرمی‌رسد منبع اصلی برای پیوند زدن بین پوتین و فاشیزم کتاب مورخ امریکایی تیموتی اسنایدر در باره روسیه با عنوان« راه به سمت بی‌آزادی-2018» باشد. مؤلف در این کتاب می‌گوید، ایوان ایلین که در بنیتو موسلینی و آدولف هیتلر دو الگویی می‌دید که می‌توان برای بازآفرینی روسیه سزاری پس از سرنگونی آن به دست بلشویک‌ها در سال 1917 از آنها بهره برد و این منبع الهام اصلی سیاست‌های پوتین و رویکردهای سیاسی اوست و رئیس جمهوری روسیه پوتین تنها نظریه‌های این متفکر را پذیرفت تا توضیح دهد چرا روسیه به سمت تضعیف اتحادیه اروپا و حمله به اوکراین رفت. اما اسنایدر به گفته منتقدانش به نظر می‌رسد-به عنوان پروفسور دانشگاه ییل- در برج عاج خود منزوی است و اطلاع مستقیمی از اوضاع روسیه ندارد از جمله اینکه پوتین در زمان صحبت از اتحادیه اروپا یا اوکراین به هیچ وجه نامی از ایلین نبرده هرچند چهار یا پنج بار در سخنرانی‌های مختلف خود به او استناد کرده است. یکی از روزنامه‌نگارها سال گذشته از او درباره منابع الهام‌بخشی فلسفی‌اش پرسید و از ایلین نام برد و گفت نسخه‌ای از (کتابش) دارد و گاهی به آن مراجعه می‌کند، اما این لزوماً به معنای اینکه او همه افکار ایلین را که در بیش از سی جلد پراکنده شده اشراف دارد نیست و - به گفته پل رابینسون کارشناس امور روسیه- به احتمال زیاد پویتن با گفته (کتابش) به نسخه مجموعه مقالاتی اشاره داشت که ایلین در زمان‌های مختلف با عنوان «مأموریت‌های ما» منتشر کرده و این نسخه‌ای عمومی است و در روسیه بسیار رواج دارد و به هیچ وجه نشان نمی‌دهد رئیس جمهوری روسیه به شکل خاص کارشناس تئوری‌ها و طرح‌های ایلین است که متفکران روس بسیاری از منتهی‌الیه راست تا انتهای چپ به کارمی‌برند.
و حتی اگر برای جدل محض با اسنایدر فرض کنیم که پوتین واقعاً از ایلین تأثیر پذیرفته باشد، این برای قراردادن رهبر روسیه در دایره فاشیزم کافی نیست؛ چون زدن یک رنگ به رویکردهای ایلین خوانش گزینشی کاملاً بی فایده است و به شکلی مشکل‌آفرین درباره ماهیت متناقض آثارش سکوت می‌کند. متفکر روس که دشمن تند بلشویسم بود را می‌توان همچنین به عنوان یک لیبرال یا لیبرال محافظه‌کار خواند و بسیاری او را بیش از آنکه فاشیست بخوانند مدافع سفت و سخت «الگوی سیاسی لیبرال جامعه و حکومت» لقب می‌دهند و او شغل تدریس خود را در برلن از دست داد(اواسط دهه سی قرن پیش) بعد از آنکه رویکردهای نازیسم در ترویج دیدگاه‌های یهودی‌ستیزی مخالفت کرد در حالی که به نظرمی‌رسد از یک فرمول استبداد دیکتاتوری مخالفان برای مقابله با نظام کمونیستی و اجرای مأموریت بازگرداندن نظام سزاری در روسیه حمایت می‌کرد و این روند ایدئولوژیکی است که لیبرال‌های دیگر روس وارد آن شدند که پس از انقلاب 1917 روسیه و حرکت قهقرایی تعدادی از کشورهای اروپایی به سمت حکومت‌های تمامیت‌خواه در دهه بیست و سی قرن پیش، ایمان خود را به دموکراسی از دست دادند. و واقعاً شماری از ژنرال‌های روس که ارتش‌های (سفید) را در جنگ داخلی با ارتش سرخ فرماندهی می‌کردند شعارهایی مانند «روسیه یک‌پارچه و غیرقابل تجزیه» سردادند و به شدت با دادن خودمختاری یا استقلال به اقلیت‌های قومی که در چارچوب فضای جغرافیایی روسیه زندگی می‌کردند از جمله اوکراین مخالف بودند.
بسنده کردن به محکوم کردن دیگران- ازجمله رئیس جمهوری روسیه- از راه اتهام او به «فاشیسم» ساده سازی مورد نظر غربی در چارچوب تبلیغات سیاسی برای تصویر آنها به عنوان انسان‌های شرور است که بیشتر مناسب کاریکاتور طنز است نه بیشتر. و خطرناک‌ترین مسئله در وضعیت پوتین اینکه این پیش‌گویی‌هایی که انواع چهره‌های فرهنگی ارائه می‌کنند و از هیچ نوع تحلیل تاریخی و استناد به آرشیو اسناد برخوردار نیستند، اختلاف را به یک حوزه اخلاقی و در درون ساخت جامعه‌شناسی فرهنگی یک فرد-هرچند هم قوی باشد- بردن است؛ مسئله‌ای که موجب نادیده انگاشتن جنبه‌های ژئوسیاسی و اقتصادی جنگ بین روسیه و غرب و از نظر دور داشتن تلاش سازمان یافته امریکا برای محاصره روسیه و چیدن چنگال‌های آن در چارچوب جنگ‌های نفوذ میان ملت‌ها و امپراطوری‌های بزرگ است. و این فرمولی است که با بازی‌های پروپاگاندا و بسیج رسانه‌ای تناسب دارد، اما به هرحال مناسب مدیریت واقعیت امور سیاست بین‌المللی نیست و به فهم عمیق انگیزه‌های حقیقی پوتین برای حمله به اوکراین یا افکاری که دیدگاهش به جهان را شکل داد، کمک نمی‌کند.



فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
TT

فیروز در نود سالگی... روز تولدی که تاریخش را به یاد نمی‌آورد

فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)
فیروز بین حلیم الرومی و عاصی الرحبانی (آرشیو محمود الزیباوی)

جشن تولد فیروز در سال‌های اخیر به یک سنت ماندگار تبدیل شده که هر سال در ۲۱ نوامبر برگزار می‌شود. رسانه‌ها در تمام حوزه‌هایشان به این مناسبت می‌پردازند و هم‌زمان شبکه‌های اجتماعی نیز در حالتی از شیفتگی جمعی، این روز را گرامی می‌دارند. این مراسم سالانه نشان‌دهنده حضور پررنگ و جاودانه فیروز در لبنان و دیگر کشورهای عربی است و تأکید می‌کند که نام او به یک پدیده زنده و فراگیر برای نسل‌ها و سنین مختلف تبدیل شده، هرچند که او تقریباً به‌طور کامل از انظار عمومی دور مانده است.

«در روزی به دنیا آمد که تاریخش را به یاد نمی‌آورد»

روایت رایج می‌گوید که فیروز در ۲۱ نوامبر ۱۹۳۵ متولد شده است، اما مدارک رسمی نشان می‌دهند که نهاد وديع حداد در ۲۰ نوامبر ۱۹۳۴ به دنیا آمده است. این ستاره جوان در مصاحبه‌ای رادیویی با رادیو مصر در زمستان ۱۹۵۵، گفته بود که بیست ساله است، که نشان می‌دهد او متولد ۱۹۳۵ است.
در گزارشی که محمد سید شوشه در سال ۱۹۵۶ تهیه کرد و در کتابچه‌ای از مجموعه «أنغام من الشرق» با عنوان «فیروز، خواننده خجالتی» منتشر شد، آمده است: «نام او فیروز است، اما در واقع نهاد وديع حداد نام دارد. او بیش از ۲۱ سال ندارد و در سال ۱۹۳۵ در بیروت در روزی نامعلوم متولد شده است».
اما در مصاحبه‌ای که در ماه مه ۱۹۵۷ در مجله «العروسة» منتشر شد، مقدمه‌ای آورده شده که می‌گوید: «او در بیروت در سال ۱۹۳۴ به دنیا آمده، اما نمی‌داند در چه روزی». این موضوع نشان می‌دهد که تولد او در سال ۱۹۳۴ بوده و به‌صورت رسمی در تاریخ ۲۰ نوامبر ثبت شده است.

فیروز در تصویری نامشخص از دوران نوجوانی (آرشیو محمود الزیباوی)

فیروز پیش از نهاد ظاهر شد

از نکات جالب این است که نام فیروز برای نخستین بار در فوریه ۱۹۵۰ مطرح شد، در حالی که نام واقعی او، نهاد حداد، تا اوایل سال ۱۹۵۲ در رسانه‌ها دیده نشد. این تأخیر در ظهور نام واقعی او نشان‌دهنده پنهان شدن وی از همان ابتدا پشت نام هنری‌ای است که به آن شناخته شد. نام فیروز نخستین بار در خبری کوتاه که در ۱۹ فوریه ۱۹۵۰ در مجله «الإذاعة» منتشر شد، به چشم خورد. این مجله خصوصی توسط روزنامه‌نگاری به نام فائق خوری مدیریت می‌شد. در این خبر آمده بود: «استاد حلیم الرومی به ما گفت که صدایی جدید کشف کرده که از دلنشین‌ترین صداهای آواز در لبنان است. او به صاحب این صدا نام فیروز را داده و قرار است او را در برنامه‌های ایستگاه رادیویی لبنان معرفی کند، پس از اینکه روی آموزش و پرورش حنجره او و آماده‌سازی آهنگ‌های ویژه برایش کار کرده است.»
حلیم الرومی که اوایل سال ۱۹۵۰ از قبرس به لبنان آمد، سمت مدیر بخش موسیقی رادیوی لبنان را بر عهده گرفت. او همزمان با آغاز به کارش در این بخش، کشف صدایی جدید را اعلام کرد که نام فیروز را بر او گذاشته بود. او این کشف را با اجرای آهنگی به لهجه مصری با عنوان «ترکت قلبی وطاوعت حبک» از کلمات منیر عوض معرفی کرد. این آهنگ در ۲۴ فوریه ۱۹۵۰ پخش شد، همان‌طور که برنامه‌های رادیویی منتشرشده در مجلات آن زمان نشان می‌دهند.

نخستین ترانه‌ها

ترانه «ترکت قلبی» آغازگر مسیر فیروز به عنوان یک خواننده «سولو» در فوریه ۱۹۵۰ بود. در ماه بعد، او در بخش «رکن الشباب» ترانه‌هایی از نوع «ترانه‌های رقص» اجرا کرد که آهنگ‌سازی آنها بر عهده جورج فرح، آهنگساز لبنانی و یکی از همکاران رادیو و کنسرواتوار ملی موسیقی بود. در ماه مه، فیروز آهنگ «یا حمام یا مروح بلدک» را با کلمات فتحی قورة و آهنگ حلیم الرومی اجرا کرد. این آهنگ به سبک مصری بود و به دلیل انتشار آن روی صفحه گرامافون دو سال بعد، همچنان شناخته شده است.
این مسیر با اجرای ترانه‌هایی مانند «رومبا عطشان» در ژوئیه و «رومبا عیون» در اوت در برنامه «رکن الشباب» ادامه یافت. در همان ماه اوت، فیروز سرود «المهاجرین» را با آهنگ‌سازی جورج ضاهر اجرا کرد. مجله «الإذاعة» این اثر را ستود و اجرای فیروز را «زیبا و قدرتمند» توصیف کرد، اما از صدای جورج ضاهر به دلیل ضعفش انتقاد و تأکید کرد که حضور فیروز عامل اصلی موفقیت این اثر بود.
در پایان اوت، فیروز با آهنگ‌سازی جورج ضاهر، دو ترانه از مقامات مختلف اجرا کرد: یکی از مقام بیات با عنوان «یا قلب حاج تنوح» و دیگری از مقام عجم با عنوان «نحن البنات اللبنانیات». یک منتقد مجله «الإذاعة» اجرای فیروز در آهنگ اول را موفق ندانست، زیرا صدای او با این سبک غریبه بود، اما او را در آهنگ دوم ستود و نوشت: «این آهنگ با صدای درخشان او هماهنگ بود و او آن را با تلاشی قابل تقدیر به سرانجام رساند.»

فیروز به همکاری با جورج فرح و جورج ضاهر در «رکن الشباب» ادامه داد و گفت‌وگوی موسیقایی «أین أنت» را با خواننده‌ای به نام کلوفیس الحاج و گفت‌وگوی دیگری با عنوان «سامبا الکروم» را با خواننده دیگری به نام جورج عازار اجرا کرد. اما امروزه هیچ اثری از این آثار اولیه فیروز در آرشیو رادیو یافت نمی‌شود.

حنجره‌ای با برد بلند

در اوایل اکتبر، مجله «الإذاعة» مقاله‌ای با عنوان «کُر رادیو، مدرسه‌ای مدرن برای استعدادها» منتشر کرد و نوشت که این گروه کر شامل چهار خانم به نام‌های لیلی صعیدی، کاروان، فیروز و آمال است. در ادامه آمده بود: «از این گروه کر، خوانندگان زن و مرد بسیاری فارغ‌التحصیل شده‌اند. از میان خوانندگان زنی که اکنون برای فارغ‌التحصیلی از گروه کر آماده می‌شوند، خواننده نوظهوری به نام فیروز است که دارای حنجره‌ای با برد بلند است و تمام سبک‌های موسیقی را با مهارت اجرا می‌کند. او تانگو و والس را با همان سهولتی اجرا می‌کند که موشحات اندلسی را می‌خواند.»
این نوشته نشان می‌دهد که فیروز کار خود را در رادیو به‌عنوان یک «همخوان» در گروه کر زنانه‌ای متشکل از چهار صدا آغاز کرد و به‌سرعت به‌عنوان خواننده‌ای مستقل (سولو) نیز فعالیت خود را ادامه داد.
این تمجید از خواننده نوظهور بار دیگر در پایان اکتبر تکرار شد، هنگامی که مجله مقاله‌ای با عنوان «هنرمندان فردا» منتشر کرد. محمد بدیع سربیه در این مقاله به تعدادی از خوانندگان زن پرداخت و در پایان نوشت: «اما صدای دلنشین و روح‌نواز فیروز که همیشه در کنسرت‌های رادیو می‌شنویم، به‌زودی جایگاه خود را در میان بهترین صداهای موسیقی لبنان خواهد یافت.»

فیروز با حلیم الرومی در میان تعدادی از کارکنان بخش موسیقی رادیوی لبنان، اوایل دهه پنجاه میلادی (آرشیو محمود الزیباوی)

همکاری تدریجی با عاصی و منصور

فیروز فعالیت خود را در رادیو به‌عنوان همخوان در گروه کر و خواننده‌ای مستقل آغاز کرد. این فعالیت او را با برادران عاصی و منصور الرحبانی، که پیش از او وارد این حوزه شده بودند، همراه ساخت. عاصی در زمستان ۱۹۴۸ به‌عنوان نوازنده ویلن و آهنگساز در رادیوی لبنان استخدام شد و منصور از همان ابتدا با او همکاری کرد، همان‌طور که مرور مجلات رادیویی آن دوران نشان می‌دهد.
نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی از مارس ۱۹۴۸ به بعد دیده می‌شود و سپس عنوان «گروه الرحبانی در اجرای ترانه‌های متنوع» ظاهر می‌گردد. این برنامه به یک برنامه هفتگی در صبح‌های همان ساعت تبدیل شد.
در سال ۱۹۴۹ نیز نام الرحبانی در برنامه‌های رادیویی دیده می‌شود، اما جالب است که گاهی عنوان گروه به «سه‌نفره رحبانی» تغییر می‌کند که با ورود خواننده‌ای به نام نجوی، نام هنری سلوی الرحبانی، خواهر عاصی و منصور، هم‌زمان است. هرچند نام «برادران الرحبانی» گاهی از برنامه‌ها حذف می‌شد، اما در متن ترانه‌های الرحبانی منتشر شده در مجله «الإذاعة» دیده می‌شد، که نشان می‌دهد عاصی و منصور از همان ابتدا این نام مشترک را به کار برده‌اند.
شروع همکاری فیروز با برادران الرحبانی احتمالاً از طریق کار او در گروه کر رادیویی آغاز شد و این همکاری به‌تدریج به یک شراکت نزدیک تبدیل شد، نه به‌صورت ناگهانی، همان‌طور که گاهی امروز روایت می‌شود.
حلیم الرومی به این تحول در مقاله‌ای که در اکتبر ۱۹۵۴ در مجله «الإذاعة» منتشر کرد، اشاره کرد و داستان کشف فیروز را بازگو نمود. او در پایان نوشت:
«از عجایب روزگار این بود که وقتی فیروز را به همکارم عاصی الرحبانی معرفی کردم تا در برنامه‌های غنایی رقص شرکت کند، او به من گفت: این صدا برای ترانه‌های رقص مناسب نیست و شاید فقط برای ترانه‌های سبک قابل‌استفاده باشد. اما روزگار چرخید و فیروز توانمندترین و موفق‌ترین خواننده ترانه‌های رقص شد، و بنای هنری الرحبانی بر همین صدا استوار گشت، به اعتراف خود عاصی الرحبانی.»

«برای آواز مناسب نیست»

در مقابل، عاصی الرحبانی در مصاحبه‌ای که مجله «أهل الفن» در مه ۱۹۵۵ منتشر کرد، روایت می‌کند:
«من در حال آماده‌سازی برنامه‌های موسیقی و آواز برای رادیو بودم. روزی حلیم الرومی، رئیس بخش موسیقی رادیو، مرا دعوت کرد تا به صدای جدیدی گوش دهم. دختری جوان با کتابی در دست و پدرش همراه او آمدند. صدایش را شنیدم و گفتم: بد نیست. اما باور داشتم که او برای آواز مناسب نیست. برادرم نیز گفت که او به‌هیچ‌وجه برای آوازهای رقص مناسب نیست. با این حال، آموزش او را آغاز کردم و او به بهترین کسی تبدیل شد که این نوع آواز را اجرا می‌کند.»
در مصاحبه‌ای دیگر از سال ۱۹۵۶، که در کتابچه «فیروز، خواننده خجالتی» ذکر شده است، عاصی بیان می‌کند که هنگام ورود فیروز به رادیو صدای او را شنیده و به تلفظ او ایراد گرفته و آن را نیازمند اصلاح دانسته است. او اضافه می‌کند:

«از همان زمان برخی نقش‌ها را در برنامه‌هایی که از رادیوی لبنان ارائه می‌کردم به او سپردم و متوجه شدم که او استعدادهای نادری در اجرای درست و حفظ سریع بدون اشتباه دارد.»

فیروز با عاصی الرحبانی و حلیم الرومی، در کنار منصور الرحبانی، و در پس‌زمینه یکی از کارکنان رادیوی لبنان (آرشیو محمود الزیباوی)

ورود فیروز به‌عنوان خواننده «سولو» در آثار الرحبانی احتمالاً از پاییز ۱۹۵۰ آغاز شد و اولین اثر مشترک آن‌ها آهنگی صبحگاهی به نام «جناتنا» بود. با این حال، فیروز در این دوران به فعالیت‌های مستقل خود ادامه می‌داد و برادران الرحبانی نیز به فعالیت‌های مرسوم خود مشغول بودند.
در ماه‌های بعد، همکاری میان برادران الرحبانی و این خواننده نوپا مستحکم‌تر شد. فیروز جایگزین خواهر آن‌ها، سلوی الرحبانی، شد و به رکن اصلی گروه آن‌ها تبدیل گردید.
هم‌زمان با این همکاری، فیروز در رادیوی لبنان نیز به فعالیت خود ادامه داد و با آهنگسازان معتبر این شبکه همکاری کرد. از جمله، خالد ابوالنصر، که فیروز از ساخته‌های او ابیاتی منتخب از قصیده «یا أیها الشادی» سروده ایلیا ابوماضی، شاعر مهاجر، را اجرا کرد. اما این همکاری‌ها در سال‌های بعد به‌تدریج کاهش یافت.

شریک ماجراجویی الرحبانی

با همراهی عاصی و منصور، فیروز به ایستگاه «الشرق الأدنى» وابسته به رادیوی بریتانیا راه یافت و تحت حمایت صبری شریف، ناظر برنامه‌های موسیقی و غنایی این ایستگاه، قرار گرفت. صبری شریف از سال 1949 به ماجراجویی الرحبانی علاقه نشان داد و آن را پشتیبانی کرد. این همکاری در پاییز 1951 به مرحله جدیدی رسید، زمانی که مدیر رادیوی سوریه، احمد عسّه، نیز این پروژه را پذیرفت و توجه ویژه‌ای به آن نشان داد. مجموعه‌ای از ضبط‌های متنوع موجود در آرشیو رادیوی سوریه، که به عنوان بخشی از آثار نخستین همکاری برادران الرحبانی با فیروز باقی مانده، گواه این همکاری است.
از شگفتی‌های جالب توجه این است که در این دوره ابتدایی، صدای فیروز از طریق سه ایستگاه رادیویی به شهرت رسید و نام هنری او در مطبوعات مطرح شد، اما نام واقعی او ظاهراً هرگز بر زبان نیامد. نکته جالب‌تر این است که چهره او تقریباً برای دو سال کاملاً ناشناخته بود، تا این که مجله «الصیاد» در 13 دسامبر اولین عکس از او را منتشر کرد. این عکس در ستونی هفتگی کوچک در صفحه «أهل الفن» با عنوان «آرشیو هنر» چاپ شد که حاوی اولین اشاره به وضعیت اجتماعی فیروز نیز بود.