این تحلیل مبتنی بر دو فرض است که از اعتبار بالایی برخوردارند، فرض اول این است که جنگ در غزه و پيرامون آن نه هفتهها، بلکه شاید ماهها ادامه خواهد داشت و ویرانی عظیمی را بر طرفهای درگير در آن به خصوص طرف فلسطینى بر جای خواهد گذاشت و ممکن است به طور اتفاقی به مناطق مجاور سرايت كند. این اتفاق اخیراً در مورد مصر روى داد یا با اتخاذ واکنش های احساسی شكل گرفت، همانطور که در مورد لبنان و شاید سوریه و اردن در آینده اتفاق بيفتد. آغاز جنگ و حتى شناسايى عاملان آن سخت نيست، اما پیش بینی اینکه چه زمانی و به چه شکل و توسط چه کسی به پایان می رسد، شرکت کنندگان نهایی در آن چه کسانی هستند و به چه منافعی دست می یابند دشوار است! با توجه به حساسیت این جنگ و گستردگی ویرانی آن، در سطح انسانی، ملتهای عرب خشمگینتر خواهند شد، «و شاید دیگران تا حدی کمتر» و قدرتهای مختلف منطقه به دنبال استفاده حداکثری از این خشم هستند و در تلاش برای تخلیه آن، هر کدام دستور کار خاص خود را دارند، و این دستور کار ممکن است محلی باشد و از فرصت برای بروز بهره ببرد يا منطقه اى باشد.
فرض دوم «تلاش فعال» است و شاید این بیانی ملايم شده برای موضع ایران در قبال این جنگ و رابطه آن با «حماس» و «حزبالله» از نظر تسلیحات، تأمین مالی و آموزشی باشد، با توجه به روابط نزدیک آن با گروه های مسلح در عراق و همچنین با آنچه که به عنوان "هسته های خفته" طرفدار ایدئولوژی انقلابى در برخی کشورهای عربی شناخته می شود، چنین فعالیت هایی در روزهای اخیر با هدف قراردادن نیروهای بین المللی توسط اين شبه نظاميان در عراق یا سوریه، یا فعالیت نظامی محدود در جنوب لبنان ظهور يافت. بنابراین ایران «فیل سفيد» اتاق جنگ است که به عنوان بازیگر اصلی تلاش میکند بالاترین جایگاه را در امور خاورمیانه به خود اختصاص دهد و طرف آسیب دیده باید با آن تماس بگیرید و به "منافع" آن پاسخ دهد! به ویژه از آنجایی که شیطان جلوه دادن ایالات متحده به دليل حمایت از اسرائیل آسان تر شده است.
اگر همه این عوامل را با هم جمع کنیم، صحنه کاملاً برای ایجاد آشفتگی در کشورهای خلیج آماده می شود، شاید نه به دلیل «موضع گيرى در خلیج» که بعید نیست، بلکه براى کشاندن قدرت های دیگر به یک نبرد یا جنگ هاى مختلف در صحنه خاورمیانه یا به قول وزیر امور خارجه ایرانی "بشکه باروت"!
صحنه آماده می شود و فتيله احتراق احتمالی آماده است كه همان انباشت «خشم مردمی»، که هر روز اجساد کودکان یا مرگ آهسته در بیمارستان ها در معرض دید آن قرار می گیرد كه کشورهای خلیج تلاش مى كنند با اجازه دادن به بیان، حتی اگر کنترل نشده باشد، و اگر به عبارت "دردسر آفرين" برسد مقابله كنند مانند آنچه در کویت اتفاق افتاد، جایی که صداها برای جلوگیری از تصدی پست سفیر جدید آمریکا در کشور بلند شد، که یک موضوع حاکمیتی و در تضاد با روابط بینالملل تثبیت شده است. یا در مناطق دیگر از طریق اصرار به استفاده از اصطلاح «سلاح انرژی» یا اخراج سفرا آنگونه که تظاهرات در اردن خواستار شد و اين در حالى است كه خلیج میزبان تعداد زیادی از نیروهای آمریکایی، چه در خشکی و چه در دریا، بر اساس توافقات بین المللی است.
با همه اینها، عاقلانه است که همه این احتمالات را در نظر داشت که از تحريك احساسات ملتهب تودههای عرب بهره مى برند و توسط تولیدکنندگان محتوا که در جعل حقایق حرفهای هستند، انجام میشود، بهویژه اگر به یاد داشته باشیم که نیروهایی در یمن مانند حوثى ها و در عراق «گروههای مسلح شبهنظامی» حضور دارند و همه آنها به نوعی به ایران وابسته هستند كه ممکن است زمان مناسبی برای حرکت دادن این گروهها برای دستیابی به اهداف خود بیابید، به خصوص اگر درگیری تشدید و اوضاع وخيم تر شود.
در مواجهه با این تصویر، که شاید بدبینانه باشد، اما ممکن است، تلاش چندانی (حداقل علنی) از سوی کشورهای خلیج جهت آماده شدن برای چنین تحولات منفی ديده نمى شود، به ویژه اینکه برخی پرونده ها هنوز بسته نشده اند؛ در همسایگی خلیجى مانند جزایر اماراتی تحت اشغال ایران و مسئله خور عبدالله بین کویت و عراق که اخیراً پس از توافق بین المللی مطرح شد و موضوع میدان الدرة مشترک بین پادشاهی عربى سعودی و کویت که ایران سهم قابل توجهی از آن می طلبد.
چنین پرونده هایی فقط آتش زیر خاکسترند و نیاز به کسی دارند تا در آنها بدمد و هیچ چیز بهتر از "قضيه فلسطين" نیست که ویژگی های خاورمیانه را تغییر داد و هنوز هم مى دهد، از در دست گرفتن قدرت توسط نظامى ها در چندين پایتخت عربی در گذشته تا جنگهای گستردهای که تر و خشك را سوزاندند، تا ریشهدواندن «بنیادگرایی مذهبی» که با مشارکت مؤثر «دیاسپورا» فلسطینی پس از شکست در سال 1967 گسترش یافت، به عنوان بیانی از ناتوانی دنيوى که بر صاحبان آرمان وارد شد.
اگر کسی بخواهد برخی از نامهایی را که به ریشه دواندن «بنیادگرایی دینی» کمک کردند بداند، بايد نامهای بسیاری از جمله عبدالله عزام و «الزرقاوی» را به خاطر بسپارد. همچنين«حماس» در ابتدای پیدایش تصمیم گرفت که مقدم بر آزادسازی فلسطین باید به فكر «تاسیس دولت واحد اسلامی» بود. بسیاری از مطالعات ظهور «بنیادگرایی فلسطینی» را به عنوان یک نتیجه طبیعی بنیادگرایی یهودی توضیح میدهند که آشکارا خواهان آوارگی همه فلسطینیها از سرزمینشان است.
بنابراین ما با نقطه عطفی روبه رو هستیم که ممکن است در سطوح محلی و منطقه ای بازتاب هایی را شاهد باشیم و برخی از قدرت هاى منطقه اى به دنبال دستیابی به برنامه توسعه طلبانه خود از طریق "آشفتگی بزرگ" هستند و ممکن است فرصت "پرش به سمت هسته ای" را داشته باشند! که با استقبال عامه خشمگین عرب مواجه شود، بدون آگاهی از خطرات آن، که همزمان با محتوای رسانه ای است که شهروندان را به نام آرمان از كشور خود جدا می کند و در سطح بین المللی هیچ چیز بدتر از این همزمانى برای شروع درگیری وجود ندارد، زیرا جنگ اوکراین و روسیه ادامه دارد که در آن اختلافات عمده بین شرق و غرب حل و فصل مى شود و تلاشی سازمان یافته یا آگاهی کامل برای مقابله با این موج ناآرامی پیدا نکرده اند، با این امید که «زمان مشکلات را حل کند»، امیدی که ربطی به تفکر عقلانی ندارد.
سخن آخر... یکی از مظاهر بین المللی شدن، هجوم آن همه مقامات غربی به پایتخت اسرائیل است که در غیاب قطعنامه معقول سازمان ملل در شورای امنیت، قول حمایت می دهند.