انعام کجه جی
روزنامه نگار ونویسنده
TT

بادنجان آمد به بازار

این همان چیزی است که عراقی‌ها می‌گویند وقتی کسی حرکاتی دیوانه‌وار انجام می‌دهد: «بادنجان به بازار آمده!» گرمای تابستان ما، عقل از آدم زائل می‌کند. و تابستان سوزان، فصل بادنجان است. جالب اینجاست که بادنجان در اصل از سبزیجات نیست، بلکه به خانواده‌ میوه‌ها تعلق دارد، درست مثل گوجه‌فرنگی.
چه میوه باشد چه سبزی، جایگاه آن در دل عراقی‌ها هیچ‌گاه تاج و تخت بامیه را نلرزاند. نام‌هایش بسته به لهجه‌ها متفاوت است: تونسی‌ها آن را «قناویه»، مغربی‌ها «ملوخیه» می‌نامند، و نام علمی بامیه هم «حبّ المسک» است. اما عراقی‌ها بادنجان را «وحش تابه» (یعنی هیولای ماهیتابه) نامیده‌اند! واژه‌ی «تابه» از زبان‌های بیگانه گرفته شده و به معنی ماهیتابه است. بهترین طعم بادنجان وقتی است که در روغن داغ سرخ می‌شود. بویش آنقدر دلرباست که حتی «هرکول شکم‌گنده» هم نمی‌تواند در برابر وسوسه‌ «وحش» مقاومت کند!
بادنجان میوه‌ای سازگار است که با بسیاری از غذاها جور در می‌آید. دارم برای یک کتاب شیک فرانسوی با عنوان «کتاب بادنجان» درباره‌اش می‌نویسم. این اولین کتاب در این زمینه نیست و آخرین هم نخواهد بود. در فرهنگ ما می‌گویند دختر وقتی آماده‌ی ازدواج است که بتواند بادنجان را به هفت روش مختلف بپزد. این عدد در برابر تنوعی که در پخت آن می‌شناسیم، بسیار کم است: سرخ‌کرده و نمک‌زده، کبابی و له‌شده، در خورش، شکم‌پر با گوشت و برنج، مخلوط با ماست و سیر، مَکدوس با گردو و فلفل، تازه به‌جز انواع سالادها، ترشی‌ها، پیش‌غذاها و البته دَلَعِ «باباغنوج».
بادنجان غذای فقراست چون قیمتش ارزان است — یا دست‌کم ارزان بود! ما در کشورمان آن را کیلویی می‌خریم، اما در اروپا دانه‌ای! انگار جواهری باشد! بادنجان در حوزه‌ مدیترانه می‌روید، و در پختش شامی‌ها، یونانی‌ها و ترک‌ها دست دارند. در میان آنها غذایی مشهور هست به نام «امام بایلدی»، یعنی «امامی که از حال رفت»! در لهجه‌ ما: «جانش بیرون رفت»! می‌گویند امام وقتی دید چه‌قدر روغن برای سرخ کردنش هدر رفته، غش کرد!
در برخی باورها، بادنجان نماد عشق و باروری است. می‌گویند باعث سنگ کلیه می‌شود، اما شاید این فقط یک شایعه باشد. ما آن را سیاه براق و سفیدِ قلب می‌شناختیم، اما حالا ارغوانی و حتی سفید عاجی هم دیده‌ایم! راز محبوبیتش در این است که طعم‌ها را به‌خوبی جذب می‌کند. نویسنده‌ فرانسوی «آن برسون» می‌گوید: «باید با بادنجان مثل زنی اغواگر در ساحل رفتار کرد. او را با احتیاط پوست بکن، بعد با روغن چربش کن و روی حرارت ملایم کبابی کن تا به رنگ برنزی دلخواه برسد.»
ما بادنجان را دوست داریم؛ آن را نقاشی کرده‌ایم، برایش آواز خوانده‌ایم، و حتی به تئاتر شکسپیر هم دعوتش کرده‌ایم! کارگردان «سامی عبدالحمید» نمایشنامه‌ «اتللو» را در کافه‌تریای تئاتر رشید در بغداد به شیوه‌ خودش روی صحنه برد. فرضش این بود که آشپزهای یک رستوران، در وقت استراحت، تصمیم می‌گیرند نمایش «اتللو» را بازی کنند؛ و در این میان، «یاگو» بادنجان خرد می‌کند، و «رودریگو» پیاز می‌کَند تا برای «اتللو» یک خوراک مسقعه آماده کنند!
در «کتاب بادنجان» با ده دستور پخت فرانسوی روبه‌رو می‌شویم که همه از آشپزخانه ما شرقی‌ها دزدیده شده است! و جالب اینکه در فرانسه ضرب‌المثلی هست که می‌گوید: «ما بادنجان تلخ نمی‌دزدیم.» یعنی اگر دزدی می‌کنی، چیز ارزشمندی بدزد — مثلاً خزانه‌ یک کشور!