انعام کجه جی
روزنامه نگار ونویسنده
TT

«خنده اى شبيه گریه»

در پایان هر سال، شبکه های تلویزیونی خارجی فيلمهایی از مشکلات و ایراداتی را که در حین ضبط برنامه ها یا هنگام پخش بخشهای خبری زنده رخ می دهد، نشان می دهند. یک سرفه ناگهانى می تواند گفتار گوينده را مختل کند. مجری برنامه نام مهمانش را اشتباه می گويد و او را با نام دیگری مخاطب قرار می دهد. یک مهمان زن عصبانی می شود، به مجرى توهین و استودیو را ترک می کند. لذت‌بخش‌ترین موقعیت‌ها آن‌هایی هستند که یکی از ‌گوينده‌ها بدون اینکه تماشاگر دلیل آن را بداند، به ‌خنده بيفتد. ضرب المثل ما می گوید، خندیدن بی دلیل بی ادبی است. اما مفهوم ادب كشدار است و تابعى از فرهنگ مردم.
خنده نیز مانند خواب، سلطان است. اگر گيرت بياندازد، گریزی نیست. وضعیتی که در آن فرد کنترل عضلات صورت خود را از دست می دهد و بى وقفه ادامه می دهد. سعی می کند مرتب باشد و ظاهری موقر داشته باشد. اما خنده برمى گردد تا درد و اشک در چشمانش جمع شوند. حمله هایی که فرانسوی ها «خنده دیوانه» می نامند. قدیمی های ما می گویند فلانی چنان خندید تا به پشت پهن شد.
دوست ما یادش نمی آيد که آن قدر خندیده که به پشت پهن شده باشد. و نه آخرین باری که جانش «پرپر زد» تا جايى که پژواکش به همسایه ها رسید. اما او حلقه دوستانی را که با آنها در جلسات بزم و شادی ناب شركت می كرد از ياد نمی برد. «ساعتهای ربوده شده از زمان ». این زمان نیست که از دست می رود، بلکه همنشینی است که در سراسر قارهها، بالا و پایین زمین پراكنده شده است.
خانم دکتر فرانسوی او را به دقت معاینه کرد. وزن و فشارش را اندازه گرفت و گوشی را روی قلب و پشت او گذراند. به او گفت که علت ناراحتی او مشکل تنفسی است. تو دم یا بازدم را درست انجام نمی دهی. جلسات تمرین تنفس صحیح را به او پيشنهاد کرد. لبخند غمگینی زد و نوك زبانش بود تا پيش او به تمام عادات اشتباهی که دارد اعتراف كند. ما با دردهاى خود که در میان شما به ذهن ناتاسی خطور نکرده بود، پيش شما آمديم. در آن سرزمين، نفس‌هاى ما شمرده می‌شد و بايد حسب پس مى داديم تا جايى كه دم ايستاد و بازدم خفه شد.
خانم دکتر همچنین در مورد خنده درمانی با او صحبت کرد. نشانى حلقه هایی را که این تمرین مفید را انجام می دهند، نوشت. آنها به پارکهای عمومی می روند و در هوای آزاد با تمام ریه های خود قهقه مى كنند. فرقی نمی کند واقعا خوشحال باشی یا گرفته و غمگین. خنده مسرى است. دیگران را می بینی که این کار را می کنند و با خنده ای ساختگی و نیمه دل با آنها همراه می شوی که خیلی زود به یک خنده واقعی تبدیل می شود. استرس و فشار سن را فراموش مى كنى. «و ما چون دو كودك بخندیدیم.» نیم ساعتى کافی است چون بانو جان از اينكه با همسایه ها شروع به خندیدن کند دلشوره می گيرد. دستى به صورتش می‌کشد و می‌گوید: «خدايا ختم به خيرش کن». هیچ چیز غم انگیزتر از این نیست که شادی مشکوک باشد. او همچنین به یاد می آورد که یک دجال در بازار شهر قرصهایی برای شادی اختراع کرد. آدمهای ساده لوح را به اين توهم مى برد که یک قرص قبل از غذا غم را از بین می برد و دنیا را صورتى می کند. امروزه این قرصها در داروخانه ها یا از طریق «آمازون» به فروش می رسند و به آنها ضد افسردگی می گویند. گزارشها نشان مى دهد که منطقه عربی بیشترین درصد آن را مصرف می کند. آیا به همین دلیل است که ما به وزارتخانه خوشبختى نیاز داریم؟
به محض بيرون آمدن از مطب نشانى را دور انداخت. مردم اینجا نازپرورده اند. آنها جلسات درمانی آموزشی را برای کم اهمیت ترین علائم و اهداف برگزار می کنند. به عنوان مثال، درسهایی برای یادگیری نحوه مسواک زدن وجود دارد. و دوره هایی در مورد نحوه برخورد با ترشحات سگهای خانگی. و کلاسهای روشهای بسته بندی هدیه. او به محافل خنده نمی پیوندد زیرا خود را یکی از افراد نازپرورده نمی بیند. او در پارکی قدم می زند که در آن افراد بدجنس سیگار را ممنوع کرده اند و با صدای آهسته داشته هاى شعرى را که دوست دارد می خواند. این تنها چیزی است که به او کمک می کند تا آرامش خود را بازیابد.

الجواهری می گوید:
در اینجا تخیل مانند هوای صاف آزاد است،
ورق ناب خنده اسرار است
...به امید اینکه سال جدید به سلامتی سپری شود.