عبدالرحمان الراشد
روزنامه‌نگار و روشنفکر سعودی، سردبیر سابق روزنامه «الشرق الاوسط» و مدیر سابق شبکه العربیه
TT

پس از حمله به دوحه

بیایید واقع‌بین باشیم؛ کشورهای عربی که رابطه‌ای با اسرائیل دارند، روابط خود را قطع نخواهند کرد، کشورهای دارای پایگاه‌های نظامی آمریکا نیز آن‌ها را نخواهند بست، مصر از توافق‌نامه واردات گاز انصراف نخواهد داد و ابومازن از ریاست تشکیلات خودگردان در رام‌الله کنار نخواهد رفت. این‌ها هزینه‌های سیاسی زیادی هستند که حتی اگر کشورهای مربوطه آن‌ها را قربانی کنند، نه خودشان و نه فلسطینی‌ها در ازای آن هیچ امتیاز یا پیروزی‌ای نخواهند گرفت.
هیچ‌چیز از این دست اتفاق نخواهد افتاد و ما باید انتظارات خود را بر اساس آنچه که در یک افق سیاسی عملی می‌توان به دست آورد، بسازیم، نه بر اساس پیشنهادات غیرواقعی.
هفته آینده در مقر سازمان ملل متحد، نشست‌هایی پرتنش با موضوع «حل دو کشور» برگزار خواهد شد و پس از آن، تلاش‌ها برای جلب حمایت بین‌المللی برای پروژه سعودی که قصد دارد دولت فلسطینی را به یک نهاد قانونی موجود تبدیل کند، حتی اگر اسرائیل آن را رد کند، ادامه خواهد یافت.
به جای بسته شدن پایگاه‌ها و قطع روابط، بهتر است این کشورها از تلاش‌های فزاینده برای رسیدن به نقطه‌ای حمایت کنند که در آن حل دو کشور به یک خواسته ضروری تبدیل شود که جامعه بین‌المللی، از جمله متحدان و دوستان اسرائیل، از آن حمایت می‌کنند، همان‌طور که فرانسوی‌ها این کار را کردند و بریتانیایی‌ها و آلمانی‌ها وعده آن را دادند.
هم‌افزایی تلاش‌ها برای رسیدن به راه‌حل صلح‌آمیز تأثیر بیشتری دارد تا اتحاد کسانی که جنگ را می‌طلبند. به طور تاریخی، برخلاف تحلیل‌های کسانی که جنگ را می‌خواهند، گام‌های دیپلماتیک که پروژه‌های صلح را دنبال می‌کنند، نتایج ملموسی بر زمین داشته‌اند. «کمپ دیوید» تمام سینا و کانال سوئز را بازگرداند و تقریباً نیم‌قرن صلح و ثبات برای مصر به ارمغان آورد. توافقات اوسلو، با تمام نقاط ضعفش، هزاران فلسطینی را از تبعید در تونس و یمن به کرانه باختری بازگرداند. بدون این توافقات، شاید حتی صحبت از تشکیل کشور فلسطینی هم ممکن نبود. در مقابل، همه اقداماتی که گروه‌های مسلح نظیر «حماس» (که به نوعی یک گروه اسلامی اخوانی است)، «جبهه مردمی» (چپ‌گرا و ناسیونالیستی)، «جبهه دموکراتیک» (مارکسیستی)، «جبهه آزادی‌بخش عربی»، بعثی، «جبهه آزادی» تحت رهبری ابی عباس که کشتی‌ها را می‌ربود، «ابو نضال» و «کارلوس» ونزوئلایی، و حتی گروه‌هایی مانند «ارتش سرخ» ژاپنی و «لشکرهای سرخ» ایتالیایی انجام دادند، هیچ دستاوردی به همراه نداشت.
نباید فراموش کنیم که رژیم‌هایی که در گذشته قدرت داشتند و بر اساس وعده‌های مبارزات نظامی زندگی می‌کردند، مانند صدام حسین، بشار اسد و قذافی، هیچ‌کدام نتوانستند حتی یک وجب از خاک فلسطین را آزاد کنند.
شکست‌های وسیع امروز جبهه‌های افراطی همچون «حزب‌الله»، ایران، حوثی‌ها و دیگر گروه‌ها در منطقه، تفکر عقلانی در مورد چگونگی برخورد با مسئله فلسطین را زنده خواهد کرد و فرصت‌هایی برای نجات آنچه که می‌توان نجات داد، فراهم می‌آورد.
اما اسرائیل چه می‌شود؟ وفاداری به عهدها از ویژگی‌های نتانیاهو نیست و حمله او به دوحه ما را شگفت‌زده نکرد. هنوز هم تبعات حملات ۷ اکتبر، محرك سیاست خارجی اسرائیل است و با گذشت دو سال از آن حمله، همچنان مسیر اصلی سیاست خارجی اسرائیل را تعیین می‌کند.
موفقیت نظامی اسرائیل بی‌نهایت بزرگ است و همچنان قادر به انجام بیشتر از این‌ها است. به همین دلیل ایران که پیش‌تر تصور می‌کردیم یک قدرت مشابه با ده‌ها هزار موشک بالستیک و پهپاد و ارتش‌های میلیشیای متعدد باشد، اکنون به جز داده‌های رسمی چیزی ارائه نمی‌دهد.
اسرائیل ترجیح می‌دهد جنگ‌های نظامی را پیش ببرد، زیرا در این زمینه توانایی پیروزی دارد و هیچ‌کس شک ندارد که در میدان جنگ برتر است. اما آنچه اسرائیل را می‌ترساند و نگران می‌کند، مواجهه‌های سیاسی است، زیرا حتی با حمایت دولت آمریکا، نمی‌تواند از حمایت در مقابل جنگ‌های دیپلماتیک که بر اساس اصول خاص خود طراحی شده‌اند، اطمینان داشته باشد.
دومین دلیل این است که اسرائیلی‌ها تقریباً هم‌نظر هستند که از اقدامات نظامی انتقامی حمایت کنند. حتی حمله غیرموجه به دوحه هم در آخرین نظرسنجی‌ها با اکثریت قاطع مورد تایید قرار گرفت. آنها نظر عمومی اسرائیل را نادیده می‌گیرند که قطر نیز در تلاش بوده است تا به راه‌حلی صلح‌آمیز برسد که به آزادی گروگان‌هایی کمک کند که جنگ نتوانسته بود آنها را آزاد کند.
پیشنهادات سیاسی مانند «راه حل دو کشور»، ممکن است از سوی بخشی از مردم اسرائیل مورد پذیرش قرار گیرد و با گذشت زمان، گروه‌های بیشتری را جلب کند. زیرا این راه‌حل تضمین‌هایی را در برابر جنگ‌های نتانیاهو ارائه می‌دهد، یعنی امنیت اسرائیلی‌ها را تأمین و از تکرار اتفاقات ۷ اکتبر جلوگیری می‌کند.
برتری نظامی نتانیاهو نتوانست پیروزی‌های او را به موفقیت سیاسی تبدیل کند. از غزه و لبنان گرفته تا ایران، و حالا حمله به دوحه، اهداف نظامی خود را محقق کرده است، اما بدون راه‌حل سیاسی، تهدیدات همچنان باقی خواهند ماند.
اتحاد کشورهای عربی بر یک پروژه واحد، با بهره‌برداری از توانمندی‌های مختلف‌شان، فرصت راه‌حل سیاسی‌ای را که هم به فلسطینی‌ها کشور می‌دهد، هم به اسرائیلی‌ها صلح و به رسمیت شناخته شدن از سوی اکثر کشورهای عربی و اسلامی، فراهم می‌کند. این راه‌حل همچنین به افراطی‌ها فرصتی برای توجیه خشونت نخواهد داد.
ما در آستانه مرحله‌ای هستیم که هیچ‌گاه نظیر آن را ندیده‌ایم. کاری که نتانیاهو کرده این است که توانسته دشمنان خود را از بین ببرد، در حالی که همزمان ادعای اشغال‌گری به نام امنیت و ثبات را بی‌اعتبار کرده است.