احمد الشرع، رئیس جدید سوریه در نخستین سالگرد سقوط حکومت آل اسد، سرگردان است که از کجا باید آغاز کند. او میکوشد کار را بر مردم آسانتر کند و بر دو عنوان تمرکز کند: رونق اقتصادی و بازسازی. و عنوان دیگر: بازگشت سوریه به جهان عرب و جامعهٔ جهانی. او در عنوان دوم موفق شده است، اما عنوان اول همچنان در انتظار مانده؛ زیرا دشوارتر، کندتر و پرهزینهتر است.
اما او در سفرهای اخیرش به آمریکا و قطر و سپس در سخنرانی جامع خود در دمشق، عناوین بسیاری را برشمرد؛ گویی ناچار بود پس از سالی که چون برق گذشت—و پس از عهدی که بیش از پنجاه سال طول کشید و شعارش این بود: «الأسد إلى الأبد أو نخرّب البلد/ اسد برای همیشه یا کشور را ویران میکنیم»—برای سوریها گزارش کار مفصلی ارائه دهد.
او مشکل کردها و مشکل سویداء را دارد؛ و در هر دو مشکل نیازمند کمک منطقه و آمریکاست. این دو مشکل خطرناکاند؛ زیرا به موضوع وحدت خاک سوریه و وحدت ملت مربوط میشوند.
اما الشرع از آوارگانی که بیش از یک میلیون نفر از ترکیه و اردن و لبنان بازگشتهاند یاد نکرد. این موفقیت بزرگی برای اوست و نمیدانیم چرا آن را از قلم انداخت. بازگشت یعنی زدوده شدن ترس، و غلبهٔ عشق به وطن بر همهٔ مشکلات و دشواریها... اما این پرونده به بازسازی مربوط است؛ نیمی از بازگشتگان خانهٔ قابل سکونتی ندارند، چه برسد به مدرسه، برق و امکانات بهداشتی. بنابراین ممکن است رونق اقتصادی رخ دهد ولی سخن از بازسازی سالها و سالها ادامه یابد.
نه تنها ما در لبنان، بلکه در همهٔ کشورهای میزبان پناهندگان—آلمان، ایالات متحده، ترکیه—تحسین بسیار نسبت به توانایی سوریها در سازگاری با محیط وجود دارد؛ و اینکه چگونه راههایی برای زندگی میآفرینند، گویی همیشه خواهند ماند! و اگر آنان قادر به سازگاری در خارج هستند، پس اولیتر آن است که در محیط نزدیک و وطن اصلیشان سازگار شوند، خود را یاری کنند و به دولت جدیدشان کمک کنند؛ دولتی که اکنون مردمش را میپذیرد و نمیراند!
اما پروندهٔ سختتر از همهٔ آنچه گفتیم، وجود دارد؛ زیرا این پرونده پروندهٔ اُنس، احساسات، همسایگی و منافع است. و منظورم تجاوز مداوم اسرائیل با هواپیما و پهپاد و توپخانه نیست؛ بلکه منظورم رنجش عراقیها و لبنانیها از وضعیت جدید سوریه است... شیعیان و مسیحیان در عراق و لبنان با صراحت از این واقعیت سخن نمیگویند که اکثریت سنّی—که نمایندگانش از سال ۱۹۶۳ ناپدید شده بودند—اکنون دوباره به قدرت بازگشتهاند!
آنها از اصول «سختگیرانه»ٔ احمد الشرع سخن میگویند، از ویژگی محافظهکارانهای که بروز میدهد، و از حضور چند بارهاش در مسجد جامع اموی.
آمریکاییها و عربها معنای اکثریت در قدرت جدید را بهخوبی میدانند، اما از اکثریت نمیترسند و میخواهند جایگاهش احیا شود. آنان از تروریسم نمیترسند؛ تروریسمی که آمریکاییها و سعودیها بزرگترین دشمنانش بوده و هستند.
پس این ترس از جانب اقلیتها نسبت به حکومتی که مدام تأکید میکند که به اصلاح داخلی مشغول است و هیچ نگاه بیرونی ندارد؛ حکومتی که نه تنها به حفاظت از اقلیتها، بلکه به حقوق شهروندی فارغ از دین و نژاد متعهد است، برای چیست؟
یکبار دربارهٔ «اصول» الشرع حرف میزنند، بار دیگر شکایت میکنند از اینکه او همهٔ میلیشیای ایران—که بسیاری از آنها از همان اقلیتها هستند—را از سوریه خارج کرده.
اما مسیحیان؛ در مورد آنان توجیه روشنی نمیتوان پیدا کرد. لبنانیها و سوریها پس از سقوط اسد جشن گرفتند، پس جوانان شیعه در صیدا به آنان حمله کردند، تظاهرکنندگان آرام صیدا کتک خوردند و هیچکس به بازداشت مهاجمان اهمیتی نداد!
آنچه به نظر میرسد این است که دو طرف از بازگشت نفوذ سوریه میترسند و نیز هراس دارند که سنّیان لبنان از شعلهٔ بازگشت اعتبار سیاسی اکثریت سنّی در منطقه بهرهمند شوند... این البته توهم است، اما نشان میدهد که «ائتلاف اقلیتها» که در دوران «عونِ اول» ظاهر شد، پایهٔ واقعی در ذهن و رفتار داشت.
سنّیها و شیعیان تندرو اکنون—چه در سیاست و چه دین—هیچ ارتباطی با الشرع و خیابان سنّی ندارند؛ آنها همپیمان ایران، حماس و حزبالله هستند.
اینها احساسات است و منافع. اکنون برای شیعیان حاکم در عراق و برای «دوگانهٔ شیعی» در لبنان، سازگاری با وضعیت جدید سوریه دشوار است؛ زیرا آنان یک میدان نفوذ مهم را از دست دادهاند؛ میدانی که سالها بر آن مسلط بودند، به زیان مردم سوریه، و بر اساس گسترش نفوذشان در سرزمین سوریهٔ عربی.
الشرع در نخستین سالگرد سقوط اسد پسر، و با آن سقوط کل نظام قدیم، از نیروهای نظامی و امنیتی خود را که در میان ازدحام مردمان در «میدان امویان» با قدمهای سنگین رژه میرفتند، سان دید. بخشی از سلاح سنگینی که در رژه بهکار رفت، نه فقط از ادلب و نه فقط از بقایای سلاح تیپهای اسد بلکه از ترکیه نیز آمده بود.
و درست است که آمریکاییها، سعودیها و ترکها الشرع را حمایت میکنند، اما نظام جدید کوشیده است حتی با روسیه و چین توازن برقرار کند، چه برسد به تلاش بسیار برای راضی کردن عراقیها و لبنانیها.
نباید از این بیم و نگرانی—حتی از سوی اسرائیل—تعجب کرد، نسبت به اینکه چه کسی در دمشق مسلط میشود... دمشق همواره قلب مشرق عربی بوده و الشرع در پی آن است که این جایگاه را بازگرداند؛ با روشی متفاوت از روش بعث.
پس چرا ترسی از مداخلات و میلیشیای مسلح نیست، اما از مردم سوریه که به بازگشت دولت ملیشان دل بستهاند، ترس وجود دارد؟!
TT
دشواری پذیرش تحول جدید در سوریه
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة