حمله اسرائیلی که به کشته شدن نخستوزیر حوثیها و بیشتر وزیران او انجامید، تنها تأییدی بود بر همان چیزی که پیشتر با ترور فرماندهان نظامی و دانشمندان ایرانی، و پیش از آنها با کشتار رهبران «حزبالله» و «حماس» و کادرهای ارشد امنیتی و نظامیشان تأیید شده بود. یعنی اینکه این سلاح ــ در کلیت خود ــ دیگر برای این جنگ به کار نمیآید، و به احتمال زیاد، به هیچ هدف دیگری نیز خدمت نمیکند، مگر در توان تحمیل جنگ بر ما یا کشاندن آن به سوی ما. به عبارتی، این سلاح اکنون به ابزاری برای آسیب رساندن به دارندگان و کشورها و ملتهایی که آن را تولید یا صادر کردهاند، بدل شده است.
ادعای خلاف این واقعیت، دیگر به یاوهگویی مطلق میماند؛ مخالف حقیقت است، بر ضد منافع ملی است، و توهینی به عقل به شمار میآید. برای مثال، «حزبالله» میگوید که اگر سلاحش نبود، اسرائیلیها به بیروت میرسیدند. و اگر اسرائیلیها به بیروت میرسیدند، او میگفت که اگر سلاحش نبود، آنها به طرابلس میرسیدند. این در حالی است که اسرائیلیها واقعاً به بیروت رسیدند، جایی که دبیرکل حزب و سایر رهبران آن کشته شدند، و پهپادهایشان همچنان در آسمان پایتخت جولان میدهند.
در اینجا چند ملاحظه میآید که گرچه ساده و زمختاند، اما زمختی آنها از زمختی همین سلاح و خشونت دوران کنونی نشأت میگیرد:
اول، برتری عظیم نظامی اسرائیل، که پشت آن برتری گستردهتر سازمانی، آموزشی، و فرهنگی قرار دارد، واقعیتی است که صرفنظر از نظر ما دربارهاش، یا از دلایل تنفر یا ترس مشروعی که نسبت به آن داریم، یا زخمی که از اعتراف به عقبماندگیمان در ابزارهای قدرت نسبت به اسرائیل بر روانمان مینشیند، نمیتوان آن را انکار کرد.
دوم، کارکرد این سلاح در مقابله با اسرائیل، خود عاملی برای تضعیف آن و از کار انداختن ظرفیتش شده است. زیرا این کارکرد عمدتاً درگیر جنگهای داخلی یا سلطه بر جمعیتهای متفاوت درون کشور، و در مورد ایران، سلطه بر همسایگان منطقهایاش است.
سوم، پس از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ و جنگی که از آن برانگیخته شد، توازن در تلفات و تبادل مرگ بهکلی از میان رفته است. اکنون نمونهی حوثی، آخرین و روشنترین گواه این واقعیت است: کل طاقم حکومتی با یک ضربه از میان میرود، در ازای مثلاً یک ساعت تعطیلی فرودگاه بنگوریون یا فرستادن صدها هزار اسرائیلی به پناهگاهها. این جدای از هزینههای انسانی ــ بهویژه در غزه ــ و هزینههای مادی در تمامی مناطق درگیر جنگ است.
چهارم، به دلیل ماهیت فرقهای، مذهبی یا قومیِ کشاکشهای سیاسی در کشورهای ذیربط، هرگونه طولانی شدن جنگ (در حالی که عملاً نتیجهاش از پیش معلوم شده) و هرگونه افزایش فاجعهها، تنها دایرهی کسانی را گسترش میدهد که خواهان زندگی مشترک با این سلاح و حاملانش نیستند. در نتیجه، هدیههای گرانبهایی به دولت اسرائیل تقدیم میشود؛ از جمله، شکاف هرچه بیشتر بافتهای ملی کشور به کشور. از این فراتر، ممکن است گروههای بزرگی از مردم که خود را قربانی جنگی میدانند که به اجبار در آن گرفتار شدهاند، به همدلی با خشونت اسرائیلی روی آورند، چراکه آن را منبع حفاظت و نجات نهایی از وضعیت جنگ میپندارند.
پنجم، هرگونه چسبیدن به این سلاح، هرگونه تعلل در بستن پرونده جنگ، و هرگونه پافشاری بر پذیرش هزینههای فزاینده، نهتنها موضع نیروهای جنگی، بلکه موضع کشورشان را نیز در مذاکرات آینده تضعیف میکند. اسرائیلیها، و در پشت آنها آمریکاییها، با طرف مقابل بهمثابه شکستخوردهای برخورد میکنند که باید شکست خود را بپذیرد و تسلیم صلح به سبک اسرائیلی شود. هرچه جنگ طولانیتر شود، شروط آنها بیشتر و میزان تحقیر همراه با آن نیز شدیدتر میشود.
ششم، تداوم تضعیف ناشی از ادامه جنگ، به دخالت بیشتر قدرتهای خارجی و سلب بیشتر حاکمیت در کشورهای مشرق عربی منجر میشود؛ آن هم در شرایط بینالمللیای که احتمال برگزاری یک کنفرانس جهانی برای بررسی و حل مسائل منطقه، در فضایی مثبت، بسیار بعید است.
هفتم، هیچ چشمانداز سیاسی یا نظامیای که بتوان به آن دل بست یا امید داشت که شروط بهتری به دست آورد، در سایه ادامه این سلاح وجود ندارد. تلاشهای ایران برای دعوت به «گفتوگو» بیپاسخ مانده، و کشورهای بزرگ غیرغربی مانند روسیه و چین نیز تأثیر چندانی ندارند، اگر نگوییم هیچ تأثیری ندارند.
هشتم، درست است که اسرائیل ضربات سنگین روانی و معنوی دریافت کرده و همچنان میگیرد، اما این ضربات به توازن نظامی ترجمه نخواهند شد، و اگر بخواهد به معادلات سیاسی بدل شود، نیازمند زمان، تلاش و پیگیری فراوان است.
نهم، همه دادهها حکم میکنند که نیروهای درگیر، هرچه سریعتر جنگ را پایان دهند. هر قیمتی که برای پایان دادن به آن پرداخت شود، بسیار کمتر از بهای ادامه آن است، بهویژه با توجه به پاسخهای دیوانهوار اسرائیل که از نظر شدت و حجم، نجومیاند. برخلاف آنچه افراد سبکسر میگویند، این حرف ترویج شکست نیست، بلکه تلاشی برای متوقف کردن آن در حد معقول است. این جشن گرفتن «عصر اسرائیلی» نیست، بلکه تلاشی عقلانی برای مهار دردها و تلخیهای بزرگ این عصر است. اگر شکست را نپذیریم، تحقیرهای آن، خواریهای آن، و تبعاتش ــ از جمله تسلیم در برابر «عصر اسرائیلی» ــ تنها بیشتر خواهد شد.
دهم، و اما درباره شرافت و کرامتی که زبان ممانعتگران مدام از آن پر است، میتوان به جملهای اشاره کرد که امپراتور ژاپن و روشنفکران آن کشور پس از شکستشان در جنگ جهانی دوم به کار بردند: «تحمل آنچه تحملناپذیر است.» این، سخنِ شرافت و کرامت واقعی است. بهتر است نیروهای مسلح ما نیز این را بگویند، بهجای این نمایش مضحک درباره سلاح و مقاومت، و اندکی به خود بیایند و بیندیشند که چگونه به اینجا رسیدیم، و چه بسا به جایی برسیم که بازگشتی از آن ممکن نباشد.
TT
چند ملاحظه درباره سلاح بهعنوان شریک اسرائیل در کشتار ما
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة