واضح است که ارزیابی آنچه در اجلاس شرمالشیخ به دست آمد، به مسائل اختلافی متعدد پیوسته است که همیشه انتظار داریم و به آنها عادت کردهایم، چه در منطقه خاورمیانه و چه در روابط ما با محیط منطقهای و جامعه جهانی، با توجه به محاسبات خاص خود. با این حال، باید به این نکته توجه داشت که هیچ دیدگاه واحدی برای تشخیص بیماری وجود نداشت... و بنابراین، برای تجویز دارو هم نمیتوان یک راه ارائه کرد.
حتی در سمت اسرائیل، ما با «اسرائیلهای» متعدد روبهرو هستیم که درجات متفاوتی از افراط و پرخاشگری را نمایندگی میکنند. یکی از این اسرائیلها را بنیامین نتانیاهو به نمایش میگذارد که با «غیر اصولی بودن» و فرصتطلبیاش و همیشه در حال فرار از هر چیزی که به حل سیاسی واقعی نزاع مربوط باشد، شناخته میشود.
از این رو، پیچیدگیها در نحوه برخورد با این شخص و آنچه که او در داخل نمایندگی میکند، شروع میشود. از یک سو، و از سوی دیگر، نحوه برخورد با پیچیدگیهای منافع خارجیای که او در طول مدت زمان طولانی، با پشتوانهای از فروپاشی گزینه اسرائیل معتدل و ادامه حمایت نامحدود و بدون قید و شرط آمریکا ایجاد کرده است.
در عین حال، در سمت فلسطینی، قطعا مشکلی جدی وجود دارد. این مشکل شامل فلج سیاسی، ناتوانی ارادی، نقص سازمانی و کاهش اعتبار در سطح مردمی است...
ما در اینجا با وضعیتی پیچیده مواجهایم. زیرا هیچ رهبری نمیتواند در بحرانهای تاریخی دشوار بدون اعتماد مردمی که بر او تکیه کنند و او را برای آینده خود و خانوادهشان امین بدانند، وارد شود. آنچه که از زمان به قدرت رسیدن محمود عباس در فلسطین شاهد آن بودهایم، کم فروغ شدن تدریجی هاله تاریخی است که به رهبری مبارزانی که مدتها از خون خود هزینه کردهاند، این اجازه را میداد که امتیازاتی بدهند و از تاکتیکها استفاده کنند!
درست است که محمود عباس همراه یاسر عرفات در مبارزه بود، اما او همچنین - در دوران عرفات - فردی عملگرا بود که به «توافقات حداقلی» اعتقاد داشت و کسی بود که آماده بود به کسانی که برای فلسطینیها اعتماد به آنها دشوار بود، اعتماد کند و به پیش برود.
از این رو، اگر کسی بگوید «اما مبارزات یاسر عرفات به کجا رسید؟»... میتوان با سؤال معکوس پاسخ داد که «آیا پراغماتیسم بعدی موفق شد جایی که عرفات شکست خورد، پیروز شود؟»
هدف اینجا ثبت امتیاز نیست، بلکه رسیدن به وضعیت سیاسی فلسطینی است که اولاً قادر به ایستادگی باشد و دوم، قادر به تحرک باشد.
همچنین، وضعیت دیگری وجود دارد که خود را تحمیل میکند، و آن مربوط به وضعیت تقسیم شده رهبری فلسطینی و نقش خارجی در دامن زدن به آن و استمرار آن است. از یک سو، این باور در بخش زیادی از فلسطینیها شکل گرفته است که نقش آمریکا «حقیقتی است که باید با آن کنار بیاییم» - این حرف منطقی است - اما همچنان جریاناتی وجود دارند که از مدتها قبل هرگونه امیدی به موضع آمریکا، بلکه بهطور کلی به موضع غرب، که با منافع اسرائیل در تضاد نباشد، از دست دادهاند.
از سوی دیگر، بخش بزرگی از فلسطینیها به این نتیجه رسیدند که اصرار بر «تجربه آزموده» بیفایده است. بنابراین، چه اشکالی دارد که با ریسک، به نیروهایی که ادعای «رد»، «ایستادگی»، «مقاومت» و «مبارزه» دارند، اعتماد کنیم و از آمادگی آنها برای پیشروی با حمایتهای نظامی و لجستیکی بهره ببریم، حتی اگر این به دو نتیجه منجر شود: اول، تقسیم بیشتر در صحنه فلسطینی، و دوم، وابسته شدن سرنوشت به حسابهای این نیروها در سطح ائتلافات بزرگ بینالمللی.
در واقع، آنچه که ما از رنجها و فجایع انسانی پس از «طوفان الاقصی» دیدیم، نتیجه طبیعی اعتماد بیش از حد و نادرست به مواضع خارجی بود.
و به سراغ بخش عربی میرویم...
در اینجا نیز باید اذعان کنیم که – با وجود نیتهای خوب در بیشتر مواقع – عملاً هیچ استراتژی عربی واحدی وجود ندارد، نه در قبال آینده فلسطین، نه در قبال روابط عربی-عربی، و نه در قبال معادله منطقهای که به شدت متزلزل است... معادلهای که ضعف عربی در برابر «مثلث» منطقهای غیر عربی که از اسرائیل، ترکیه و ایران تشکیل شده، نمایان است...
در اینجا نیز، به طور مکرر خودمان را فریب دادیم که «اتحادهایی» داریم که میتوان به آنها اعتماد کرد، در حالی که زوایای سهگانه «مثلث» منطقهای اهمیت مرکزی در استراتژیهای جهانی بزرگ دارند. برای مثال، ما نسبت به اسرائیل که «از دست آمریکا رها شده» و به شریک تکنولوژیکی و سایبری در دنیای آینده تبدیل شده است، کجا هستیم؟ امروز اسرائیل تبدیل به بزرگترین و با نفوذترین «رایدهنده» در سیاست آمریکا، سازنده فرهنگ عمومی و کنترلکننده آنچه به زودی به عرفها و مفاهیم تبدیل خواهد شد و تاریخ بدون بحثی خواهد بود.
ترکیه نیز داینامیکهای دینی، قومی و مذهبی را بیدار کرده است و این کشور را با قدرت به «دنیای» شرق مدیترانه باز گردانده است. در عین حال، موقعیت خود را در «عمق» تاریخی خود در آسیای مرکزی تقویت کرده است... جایی که منافع بزرگ ترکیه، ایران، روسیه، چین و هند با خطوط تجارت جهانی و قراردادهای فناوری و تسلیحات تقاطع دارند.
ترکیه که زمانی «مرد بیمار اروپا» بود، دیگر به اروپا «پیر» توجهی ندارد... که قومیتهایش را در روز روشن از دزدهایی نژادپرست و فاشیستی میدزدد...
ایران، «غایب حاضر» در اجلاس شرمالشیخ، همچنان عامل تأثیرگذار و مفیدی است... چه در حضور و چه در غیاب، و در هر صورت، این کشور دشمن باشد یا متحد، باید از آن حساب برد. بنابراین، به نظر من کسی که روی «پایان» نقش ایران در «سناریوی» خاورمیانه حساب میکند، دچار اشتباه بزرگی است...
ایران بازیگر هوشمند – گاهی مغرور – است که بارها و بارها نقش ضعیف خود را بازآفرینی کرده است و نیاز دیگران به خود را دوباره احیا کرده است، چرا که همه به نوعی به او نیاز دارند: یا باید با آنها باشد، یا با دشمنانشان...
و در نهایت، باید درباره آمریکا صحبت کنیم...
«آمریکای دونالد ترامپ»، که اکنون به واقعیتهایی بیدار شده که بسیاری از آمریکاییها از آن غافل بودند، روزی دیگر میطلبد...
TT
پس از اجلاس شرمالشیخ چه؟
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة