رضوان السید
اندیشمند،نویسنده، دانشگاهی و سیاست‌مدار لبنانی و استاد تحقیقات اسلامی در دانشگاه لبنان
TT

​پسا«داعش»: درباره حکومت و دین و ارتباط با جهان

شاهزاده محمد بن سلمان، ولیعهد سعودی به سفر و دیدارهایی از پاکستان، هند و چین رفت. روابط پادشاهی با کشورهای میانه و بزرگ خوب و امیدبخش است و واقعا شایسته توجه، به این دلیل که بخش مهمی از رابطه با جهان را تشکیل می‌دهد. پاکستان به عنوان دومین کشور بزرگ اسلامی پس از اندونزی مهم است. در دوراهی استراتژیک بسیار روشنی است و در حال و آینده نمی‌توان آن را نادیده انگاشت. هند و چین نیز دو اقتصاد عظیم و رو به رشدند و در مدت دو یا سه دهه در کنار ایالات متحده به بزرگ‌ترین اقتصادهای جهان تبدیل می‌شوند. آنها در نفت و تولیدات تکنولوژیک و مصرفی به پادشاهی و دیگر کشورهای عربی دارای انرژی بسیار بیشتر از ایالات متحده و اروپا نیاز دارند. علاوه بر این رشد نقش‌های سیاسی و استراتژیک این دو غول جمعیتی و تکنولوژی و سیاسی را نباید فراموش کرد. در دیگر زمینه‌ها و توان‌ها و امکانات، جهان عرب نیازمند روابط محکم با این دو در حال و آینده است. به همین دلیل مسئله اولویتی را تشکیل می‌دهد که همه کشورهای عرب باید برای استمرار و پیشرفت این رابطه در کنار پادشاهی بایستند.
چرا از «داعش» و همچون او در عنوان صحبت از رابطه با جهان نام می‌بریم؟ چون «القاعده» و «داعش» و ایران در کنار آنها، همه آنها تهدیدی در زمینه دیدگاه و همکاری ایجاد کردند. ما عرب‌ها از سال 2001 گرفتار این واقعیت شدیم، بعد هم تروریسم و دخالت‌ها در عراق، سوریه، لبنان، لیبی و یمن. پادشاهی گام اول را برای برون رفت از این اسارت و گرفتاری برداشت؛ ملک سلمان بن عبدالعزیز پنجاه و پنج کشور عربی و اسلامی دیگر را برای جلسه با رئیس جمهوری امریکا ترامپ در ریاض گردهم آورد. و اکنون این ولیعهد سعودی است که گام دوم را برمی‌دارد برای همشأنی و روابط برابر و حاکمیتی در اقتصاد و در تعامل درست میان جهان عرب و جهانی وسیع‌تر و پیش از همه قطب‌های جدیدی که با توان در همه زمینه‌های پیشرفت علمی تکنولوژیک و جهانی را درنوردیدند. ما گام‌های جدید و امیدبخش در دو زمینه برمی‌داریم: در زمینه بیرون کشیدن حکومت عربی از شبهات ناکامی و بی کفایتی به سوی تازگی و محاسبات اقتصادی و استراتژیک و زمینه تولید و پیشرفته ساختن جایگا‌های جدید در نقشه استراتژیک جهان که حق ماست(اما ما باید شایستگی نشان دهیم). «گروه استراتژی عربی» باید در این مسیر و برداشتن این گام تلاش کند نه فقط جهت محکم کردن قدرت دفاعی خود. بلکه برای به دست آوردن جایگاه جدیدی که پادشاهی جلودار آن است و شایسته است دیگران با آن به آن سمت حرکت کنند. دور و نزدیک(متأسفانه) می‌خواستند ما را در دایره‌های اشتباه و ناتوانی گرفتار کنند، یک بار در چنگ تروریسم و یک بار در چنگ کشورهای شکست خورده و بار دیگر در محدود ساختن ما به اسرائیل و ایران و ترکیه. این ناتوانی‌ها و گرفتاری‌ها همه می‌شکنند و فرومی‌ریزند و باید از فرصتی که رهبری جدید سعودی برای ما مهیا ساخت، استفاده کرد.
اگر روابط جهانی عرب به فعال شدن و اثرگذاری برگردد، این پیام مثبت و تشویق کننده به رهبران کشورها در جهان عرب را می‌فرستد... تروریسم واقعا بر توان‌ها اثر گذاشت همان‌گونه که اسلام سیاسی هنوز می‌گذارد. اما در کنار رفتارها و اشتباهات دو طرف تروریست و احیاگر/سلفی، سیاست‌مداران و فعالان در عرصه مدیریت امور جهان در جهان عرب نیزمسئولیتی بر دوش دارند. حتی می‌توانم ادعا کنم، اگر خطاهای بزرگ درسیاست‌ها نبود این ویرانی عمرانی و سیاسی که می‌بینیم برسر سوریه و لیبی و لبنان پیش آمده، اتفاق نمی‌افتاد. تمرکز بر موفق ساختن حکومت ملی عربی در مرحله سومش ، پس از دو مرحله استقلال و حاکمیت نظامی، نیازمند تلاش‌های زیادی توسط مدیرت‌های سیاسی موجود است. اولین تلاش تن ندادن به دنباله روی و فساد و اصرار بر حکومت فرد شایسته برای بازسازی جمهور و اعتماد آن است.
بگذارید به مسئله سوم برویم، موضوع آزاد ساختن دین از اسارت. فرهیختگان و اصحاب رسانه و جوانان حاضر در شبکه‌های اجتماعی تصور می‌کنند، که موسسه‌ها و نهادهای دینی پر نفوذ و سیطره‌اند و آنها مانع برنامه آزاد سازی و گشایش‌اند و بر حکومت‌ها و نهادهای «مدنی» فشار می‌آورند. این درست نیست. نهادهای دینی میان ضعیف و بسیار ضعیف در نوسان‌اند. با این حال از سال 2010 و حتی پیش از آن تلاش‌های زیادی برای رویارویی با افراط‌گرایی و تروریسم انجام دادند و هنوز هم انجام می‌دهند و موفقیت‌های مختلفی کسب کرده‌اند. هنوز حکومت‌ها از آنها می‌خواهند تلاش‌های بیشتری بکنند. آنچه امروز و فردا واقعا باید به دنبالش بود این است که در مرحله پس از «داعش» یعنی تروریسم چه باید کرد.
افراطی‌گری در جوامع و برخی صاحبان علوم دینی هنوز به چشم می‌خورد. بدون شک نهادهای دینی در مقابل همه اینها مسئول نیستند. برای نمونه یک سوم افراد معمم در لبنان پاسخگوی دارالفتوا نیستند. مساجد و مدارس خودشان را دارند. همه کسانی که طی پنج سال گذشته در لبنان تحت تعقیب نهادهای امنیتی قرار گرفته‌اند، فارغ التحصیل موسسه‌های دینی مادر نبودند و وارد مساجدش نمی‌شدند. همین موضوع در مصر و اردن و غیره وجود دارد. اینگونه است که موسسه‌های دینی با دو مشکل روبه رو هستند: چگونگی برقراری ارتباط با جمهور جدید و جوانان متدین و غیر متدین و مشکل دوم مسئله گفتمان دینی است. گفتمان بر سه نقطه تمرکز می‌کند: نهی از ریختن خون، نابود کردن مال و آبادانی و تکفیر مسلمان. نقطه دوم بر توجه به زندگی مشترک و رابطه با غیر مسلمان و جهان. نقطه سوم دعوت به اعتدال اسلام و صلح آمیز بودن آن. استناد موسسه‌های دینی در این گفتمان کتاب و سنت و تاریخ است. افراط گراها به آوردن آیات و احادیث و رویدادهای تاریخی تکیه می‌کنند که به باور آنها تکفیر را مجاز می‌شمارد و به جهاد دعوت می‌کند...
آن طور که همیشه گفته‌ام در اینجا سه اولویت وجود دارد: نجات دولت ملی، بازگرداندن آرامش در شهرها و تصحیح رابطه با جهان. همه اینها به گفتمان دینی جدیدی نیاز دارد، اما همچنین نیازمند گفتمان سیاسی جدید هست و تعمق در بررسی حقیقی و عمیق سند برادری انسانی که پاپ و شیخ الازهر در ابوظبی صادر کردند