پنجره ای بسوی جهان ایرانی و دنیای عرب
نقشههایی آسیب دیده و جنگهایی طولانی
نقشههایی آسیب دیده و جنگهایی طولانی
نقشهها مانند ساختمانها هستند. راز سلامت آنها در نگهداری درست نهفته است. مدتی رها کردنشان موجب فرسودگیشان میشود. زمان به آنها یورش میبرد. چین و چروک برآنها مینشیند. استحکامشان کم میشود و ترک میخورند. بادها از همین ترکها نفوذ میکنند. دوستانی و دشمنانی مییابد. دلایل جدید اضافه میشوند به علل جنگهای داخلی که در اصل بودهاند. نگهداری به معنای حکومتی طبیعی است. از شهروندانش حمایت میکند. به آنها گوش میسپارد و آنها را مشارکت میدهد و غرق در بهبود بخشیدن به حالشان میشود. نهادهای کامل. نظام قضایی پاک. نهادهای امنیتی که در سایه قانون اساسی و مقرراتش فعالیت میکنند. کشورها ترک میخورند و سیطرهشان را از دست میدهند. قانونشان در داخل پایمال میشود. مرزهایشان از خارج شکسته میشوند. جنگهای آن سوی نقشهها با اندیشهها و گروههای مسلحشان به سمت آنها سرازیر میشوند؛ نقشه ناچار تن به جنگهایی میدهد که از توانش فراترند. این خطر دو چندان میشود وقتی که از کشورهای شکاف خورده بگذرد و بی ثباتی در یکی به همسایهاش سرریز کند و دریاچههای لجن و خون و کاروانهای کشتهها و مهاجرین افزوده میشوند.
سیاستمدار تصویری تیره برای سالهای آینده این بخش دیوانه از جهان ترسیم کرد. گفت که کشورهای خاورمیانه به مدرسه و کارخانه و سرمایهگذاری نیازدارد، اما او انتظار جنگها و نزاعهای بیشتری دارد. نبود هر گونه مرجعیتی را دید که بتوان برای متوقف ساختن حرکت غلتیدن به سمت دره به آن پناه برد. هیبت سازمان ملل و قطعنامههایش فرسود شدند. بیشتر تریبونی رسانهای شد تا هیئتی مسئول حفظ امنیت و صلح در جهان. مشکل فقط در ناتوانی برای پیدا کردن راه حلها نیست، مشکل ناتوانی در مهیا کردن آتش بسهایی است که بتوان نفسی تازه کرد و محاسبات را دوباره دید.
سیاستمدار دید که کاهش نقش قوانین بینالمللی با وضعیت جهانی بسیار پیچیده همراه شده است. در جهان دوقطبی کافی بود که مسکو و واشنگتن با هم به توافق برسند تا هر نزاعی مدیریت شود و مانع از گسترش و ادامهاش شد. این جهان سپری شد. جهان تک ابرقدرتی که از دل فروپاشی شوروی متولد شد نیز عمر چندانی نکرد. مدیریت جهان مأموریتی دشوارتر از آن است که یک قدرت به تنهایی از عهدهاش برآید هرچند وزن اقتصادی داشته باشد و موازنههای جدید و بدیل متبلور شدند. نقش اروپا کاهش یافت و نقش چین افزایش، اما هنوز ابزاری بینالمللی برای کنترل نزاعهایی که بر اساس توزیع سهمها در شرکت تصمیم بینالمللی صورت میگیرند، مشخص نشده است. توزیعی که گوشه چشمی به بازگشت روسیه و صعود چین دارد و تحولات به وجود آمده براثر انقلابهای پیاپی علمی و تکنولوژیک.
سیاستمدار گفت، مشکل در این است که ما از برخی کشورهای منطقه سخن میگوییم بی آنکه تغییرات عمیقی را که در آنها اتفاق افتاده مد نظر داشته باشیم؛ تغییرات در توازنات داخلی و نفوذ بازیگران منطقهای یا بینالمللی به ساخت آنها که هنوز موفق به بهبود پیامدهای ویرانیهای پیاپی نشدهاند. یک کار معمولی مانند تشکیل دولت به مأموریتی دشوار تبدیل شده و بهترین نمونه آن مشکلاتی است که با تشکیل دولت در عراق و لبنان همراه میشود.
برای نمونه همه جهان از دولت عادل عبدالمهدی چیزی میخواهد که قادر به انجامش نیست. نخست وزیر نمیتواند عراق را از عملیات تبادل پیامهای خشونتبار میان واشنگتن و تهران بیرون نگه دارد. در عین حال نمیتواند بیرون از عملیات تبادل ضربات میان ایران و اسرائیل بماند. هرتلاش جدی برای بیرون نگه داشتن صحنه عراقی از این کشاکشها و مبارزات به معنای سقوط آن است. برای نمونه آیا عبدالمهدی میتواند «الحشد الشعبی» را ملزم کند که از هر مواجههای که ایران در منطقه وارد آن میشود فاصله بگیرد؟ جواب واقعی را همه ما میدانیم. همین را هم درباره دولت سعد الحریری در لبنان میتوان گفت؛ علیرغم وجود تفاوتها در جایگاه و شرایط داخلی.
واقعیت اینکه ما با کشورهای پرشکاف روبه رو هستیم که موفق به ترمیم وحدت ملی خود نشدهاند تا درزهایی را ببندند که مداخلات خارجی از آنها نفوذ میکنند. عراق مثلا برای نابودی هستی «داعش» نیازمند کمک نظامی امریکا شد. اگر حملات هوایی امریکایی نبود، این کیان برای مدتی نه چندان کوتاه به حیات خود ادامه میداد. کشورهای بزرگ موسسههای خیریهای نیستند. آنها منافع و خواستههای خود را دنبال میکنند. نمیتوانی از کمک نیروهای امریکایی استفاده کنی سپس در مسیر ضد آن حرکت کنی. این بی ثباتی در انتخابها هزینههایی دارد. وحشتناکتر از آن هم وجود دارد. عملیات حذف «دولت داعش» از وجود موفق شد، اما گزارشها از بازگشت گروه و حرکت به سمت موصل و مناطق دیگر در الانبار سخن میگویند. مشکل این است که سیاستهایی که زمینه ساز تولد «داعش» شدند، با محو دولتش از بین نرفتند. وضعیت سوریه را برای نمونه درنظر بگیرید. دخالت نظامی روسیه موفق شد تحولی در مسیر جنگ ایجاد کند. دیگرعملا مسئله سرنگونی نظام مطرح نیست، اما این دخالت موفق به ایجاد راه حلی برای پایان بخشیدن به جنگ نشد. ساده نیست که شاهد آن باشیم ترکیه با همراهی امریکا دست به ایجاد «منطقه امن» در نقشه سوریه بزند تا کردها را از مرزهایش دور نگه دارد. واقعیت ما را ناچار میسازد بگوییم که تصور سوریهای که به زودی به کشوری طبیعی برگردد، دشوار است؛ کشوری که خود برای خود تصمیم بگیرد و نیروهای مسلحش را برسراسر نقشهاش بی هیچ شریکی بگستراند، خواه آن شریک کشور باشد یا گروه مسلح. عدم بازگشت پناهندگان سوری از اردوگاههایی که ناچار شدند به آنها پناه ببرند، زمینه ساز گسترش دوباره افراطی گری میشود. احساس کردها به اینکه جانفشانیهای آنها در مبارزه با «داعش» هرگز به آن توجهی نشده، عامل دیگری است که احساساتی به وجود میآورد که از هرفرصتی برای بیان خود بهره خواهند برد.
پیش از این، این احساس وجود داشت که کشورهای هم مرز با کیان اسرائیلی، بر گسل زلزلهای قرار دارند که جنگ عربی-اسرائیلی آن را فعال ساخت. امروز میتوان گفت این جنگ همچنان بند اول ترسهای مردم منطقه و دغدغه آنهاست. نفوذ ایرانی پس از ریشه کن شدن صدام حسین، تعدادی از کشورها را بر روی گسل جدید زلزله قرار داد. ایجاد شکاف در کشورهایی با گرایشهای مختلف خود موجب ایجاد زمین لرزههایی شد که هنوز کاملا آرام نگرفتهاند. حملات اخیر اسرائیل به عراق و لبنان و سوریه خود گسل جدیدی برای زلزلهها ترسیم میکند.
نقش شکافها در یمن روشن است و در روزهای اخیرشاهد فصلهایی از آن بودیم. نشان میدهند چه اتفاقی ممکن است روی دهد اگر یمنیها تصمیم قاطعی برای رفتن به سمت گفتوگویی نگیرند که سعودی به عنوان تنها راه حل مشکلات و ترسیم آینده فرامیخواند. تحول حوثیها به عنوان نماینده فعال ایران نشان میدهد شکافهای موجود در نقشه یمن به جای خطرناک رسیده است.
روسیه میتواند با این شکافهای رو به افزایش در نقشهها کنار بیاید، امریکا نیز میتواند. شاید برخی کشورهای منطقه هم. اما پرسش مربوط به ملتهای تکه تکه شده درسایه نقشههای پرترک است که به عامل جذب نزاعهای جدید بدل شده و آنها را به نزاعهای قدیمی اضافه میکنند.