غسان شربل
سردبير الشرق الاوسط
TT

لیبی... مطب در برلین و پزشک روسی است

نه ثروت نفتی لیبی اجازه می‌دهد نادیده‌اش گرفت و نه موقعیت جغرافیایی‌اش می‌گذارد به خصوص در دوران «قایق‌های مرگ» و مهاجرت‌های گسترده. می‌شد لیبی را به دست سرنوشت‌اش سپرد اگر خطرش به همان نقشه‌اش محدود می‌شد. اما روشن است که چند دسته‌گی مسلحانه در لیبی نشان از تبدیل آن به منبع خطری دایمی بر همسایگان و شاید کشورهایی دورتر دارد.
بی اغراق می‌توان گفت لیبی کشور بد شانسی است. هنوز از دست دیکتاتور بیمار راحت نشده که چهار دهه برسینه‌اش چندک زده بود که در مشت گروه‌های شبه نظامی افتاد. تجربه‌ها نشان داده‌اند که وجود میلیشیا دروازه طلایی جنگ‌های بی انتهایی است که مداخلات و قیمومیت را با خود می‌آورد. قیمومیت‌های زودهنگام منجر به معطل ماندن طرحی شد که در سال2012 خواستار جمع آوری سلاح همه گروه‌های شبه نظامی بود. دست اندرکاران گروه‌های مسلح با جمله‌هایی همچون «انقلابی‌ها سلاح بر زمین نمی‌گذارند» بهانه آوردند. تکه تکه شدن لیبی گاهی به دور شدن برخی کشورها از آن منجر شد مانند آنچه برای ایالات متحده پس از کشته شدن سفیرش در سال 2012درآن کشور روی داد و همه اهتمام امریکا به انجام چند حمله هوایی ضروری به مواضع «القاعده» یا «داعش» خلاصه شد. متلاشی شدن حکومت لیبی فقط به آن محدود نمی‌شود. بدون شک مایه نگرانی کشورهای پیرامون‌اش می‌شود یعنی مصر و الجزایر و سودان و تونس و چاد و نیجر. آنچه مایه افزایش نگرانی است نبود نظارت بر مرزهاست که تحرکات تروریست‌ها و باندها را تسهیل می‌کند. این را هم می‌توان افزود که لیبی سواحلی به طول 1850 کیلومتر در مدیترانه دارد که مایه نگرانی اروپای نزدیک به آن می‌شود به خصوص ایتالیا. اندک سال‌های گذشته نشان دادند که سواحل لیبی در کنار ترکیه دروازه دومی است که مهاجران افریقایی به آن چشم دارند. این گونه است که ثبات و امنیت لیبی ضرورتی برای خود لیبی و منطقه‌ و جهان است به خصوص پس از رسیده اطلاعاتی که نشان می‌دهند جنگ‌جویان دوره‌گرد صحنه لیبی را جایگزینی برای صحنه سوریه می‌بینند که دخالت روسیه می‌رود تا در را به روی‌شان ببندد.
در این راستا برگزاری همایش دیروز برلن درباره لیبی اهمیتی استثنایی می‌یابد به خصوص پس از اینکه به نظر می‌رسد صحنه لیبی آماده فروغلتیدن به سمت وضعیتی است که پیش ازآن سوریه در آن قرار داشت، یعنی غرق شدن در اختلافات داخلی خشونت‌بار که مداخلات نظامی و سیاسی خارجی آن را شعله‌ورتر می‌سازد. دیگر شکی باقی نمی‌ماند که مداخله علنی اخیر ترکیه در لیبی زنگ خطر را در بیش از یک پایتخت اروپایی به صدا درآورد. چند هفته پیش سیاست‌مداران و کارشناسان شکی نداشتند که وضعیت لیبی را دلیلی بر کاهش نقش اروپایی و ناتوانی کشورهای برجسته در قاره پیر می‌دیدند برای رسیدن به تفاهم بر تصویری یگانه درباره تعامل با این پرونده که از نظر سیاسی، اقتصادی، امنیتی و جمعیتی برای آنها اهمیت دارد.
رجب طیب اردوغان دخالتش در لیبی را به بیشترین حد ممکن رساند. توافقی امنیتی با دولت فایز السراج مستقر در طرابلس و توافق تعیین مرزهای دریایی که رقابت بر ثروت‌های نفتی و گازی آن کلید می‌خورد. اردوغان به واکاوی تاریخ «عثمانی» در لیبی و کشورهای مجاور و پایبندی «نوادگان فاتحان عثمانی» بسنده نکرد بلکه به طور مستقیم خلیفه حفتر را تهدید کرد. او نیروهایش را برای بازپس گیری طرابلس از دست شبه نظامیان آماده می‌کرد. او خود را به همدلی علنی اماراتی و مصری و همراهی کم رنگ فرانسوی پشت گرم می‌بیند. از آنجا که مداخله نظامی تبدیل به یکی از اصول سخن گفتن در این بخش از جهان شده، اردوغان افسران و مستشاران و مربیانی علاوه بر نیروهای سوری طرفدار ترکیه به لیبی اعزام کرد.
مرد دیگری نیز لیبی را فراموش نکرد. ولادمیر پوتین. نخست وزیر روسیه بود وقتی کشورش اجازه داد شورای امنیت قطعنامه‌ای صادر کند که پیمان «ناتو» از آن برای حمله نظامی استفاده کرد و با مشارکت فرانسوی-انگلیسی عملا به سرنگونی معمر قذافی منجر شد. در آن عملیات اسلحه شوروی و روسی تحقیر شد همان طور که پیش ازآن در عراق صدام حسین شده بود. «ناتو» عقاب‌هایش را به نقطه‌ای که دوست مسکو بود روانه ساخت و پوتین عادت به فراموشی ندارد.
با استفاده از فاصله گرفتن امریکا که سرگرم بحران رو به افزایش با ایران است و با اختلاف در محاسبات فرانسه و ایتالیا و آلمان و دخالت ترکیه که به آن توان بیشتری برای تأثیر گذاری بر مواضع دولت سراج می‌دهد، پوتین پا پیش گذاشت تا نقش حافظ صلح در لیبی را بازی کند. اینگونه بود که مسکو سراج و حفتر را دعوت کرد تا توافق آتش بس امضا کنند. رفتن حفتر بدون آنکه پای توافق را امضا کند نتوانست جای مخاطب قرار دادن پوتین به «دوست عزیز» و اعلام آمادگی برای ادامه راه با او را بگیرد. از آنجا که روش روسیه کنونی در حل بحران‌ها برآغاز برنامه چند مرحله‌ای و مطابق راه‌های سیاسی و نظامی و امنیتی و اقتصادی و انسانی است، پوتین تلاش کرد تجربه‌اش در سوریه را به صحنه بازی لیبی منتقل کند.
در همین زمان دکترغسان سلامه نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل متحد و رئیس هیئت سازمان بین‌المللی در لیبی، تکه آتش شبه نظامیان و مداخله را دست به دست می‌کرد به این امید که موفق به «ترمیم موضع جهانی نسبت به مسئله لیبی» بشود آن طور که دو روز پیش به روزنامه ما گفت. روشن است که سلامه براین شرط بندی کرده که گرد آوردن مداخله گران زیر یک سقف دربرلن می‌تواند به ترمیم چتر بین‌المللی برای مهار دخالت‌ها کمک کند و به موازات آن گفت‌وگوی لیبی-لیبی در راه‌های اقتصادی و سیاسی و نظامی را ادامه دهد. اینگونه بود که سلامه لیبی را به اتاق «مراقبت‌های ویژه» در برلن برد به این امید که با یکی ساختن اراده اروپایی و بین‌المللی آن کشور را از دست شبه نظامیان و مداخله‌ها و رنج‌ها نجات دهد.
این روش پوتین است که بحران سوریه را از بیانیه ژنو و شورای انتقالی قدرت به نشست‌های وین و تغییر مراجع و آغاز برنامه سیاسی تغییر داد. الگو‌های مطرح در همایش برلن بسیاری از این دغدغه‌ها را در خود دارند. روشن است که پزشک روسی می‌تواند همه کسانی که دغدغه بیمار لیبیایی را که به درمانگاه برلن آورده شده دارند، مخاطب قراردهد. او پزشکی است که آمادگی دارد به دیگران نقش بدهد و آنها را شریک بسازد بی آنکه سازمان ملل متحد را از یاد ببرد. پرسش این است که آیا اطراف لیبی پیش از آنکه دیر شود بیدار می‌شوند؟