*این روزها چه احساسی داری؟
-وقتی مرگ تبدیل به بند اول برنامههای کاری بشود، تنها یک هدف برای انسان باقی میماند و آن اینکه زنده بماند. اگر این هدف محقق شد پس ازآن فرصت برای تفسیر و تحلیلها و آمار خسارتها باقی میماند. اگر هم محقق نشود، بازی تمام شده است.
* اما تو به سئوال جواب ندادی؟
- ازتو چه پنهان این سئوال برای مردی چون من دشوار است. من مرد خوشبینی هستم که عادت داشتم با صدای بلند پاسخ این پرسش را بدهم. شرایط اما اکنون فرق کرده. این اوقاتی که در دوره داخل خانه سپری کردم مرا کمی افسرده کرده است. چندان آسان نیست که چشم باز کنی و خودت را شاهدی بر بزرگترین ماجرای گروگانگیری درتاریخ ببینی. گروگانگیری در سطح همه جهان بدون آنکه گروگانگیر مشخصی وجود داشته باشد که بتوانی با او در باره شرایط آزادی خودت مذاکره کنی. این احساس که با همه ساکنان کره زمین در چنگ دستی سیاه بی رحمی افتاده باشی اعتمادت را متزلزل میکند.
*اعتمادت به چه کسی؟
-به همه چیز. کافی است که تو نتوانی با کسی تماس بگیری تا به تو کمک کند. دشمن مبهم خطرناکترین دشمن است. ترسناک است که خودت را پیش پای قاتل مرموز و سریالی ببینی که دانشمندان نمیتوانند رازهایش را بگشایند و برجنونش لگام بزنند. براین باور بودیم که انسان به مرحلهای از توان رسیده که دیگر اجازه ندهد ویروس ناپیدایی این تعداد هولناک جنازه و قبرستان در گوشه گوشه جهان برجا بگذارد. ما فرزندان پیشرفت علمی و تکنولوژی هستیم. براین باور بودیم که آزمایشگاههای ما خود را آماده غافلگیریهای هولناکتر ساخته بودند. و دوران وباهایی که شهرهای ما را له کنند و ملتها و کشورهایی را ویران سازند، برای همیشه تمام شده است. این انسان که به سیارهها سفرمیکند و قفلهای ناشناخته را میگشاید هرگز ناتوان از محصور کردن قاتلی بی پروا و جلوگیری از شیوع آن نیست. اعتماد ما به آزمایشگاهها و دانشگاهها و دانش و دانشمندان به خصوص پس از اینکه احساس کردیم «دهکده جهانی» در دروان هوش مصنوعی و انقلابهای پیاپی و کشفیات متوالی آماده واگذاری بسیاری از امور و دلمشغولیهای خود به روباتهاست، مطلق بود. نمیخواهم برای پیشرفت علم و تکنولوژی سوگواری کنم، اگر چنین میکردم این احساس به من داست میداد که همان انسان عریان پیش روی نیرنگهای سرنوشت و خشم طبیعت برگشته همان طور که در روزهای جنگل و فرار از رعد و برق و تاریکی غارها بود.
زلزله همچنین به اعتماد به برخی کشورها به خصوص نهادهای آنها ضربه زد. سنگین و کهنه و بدون آمادگی برای مقابله با ماجرای غافلگیر کنندهای این چنین نشان دادند. نمیخواهیم به سمت مرثیه خوانی کشیده بشویم. جهان هیچ وقت مؤسسه خیریه نبوده. همیشه به یک جنگل شبیه بود و پیشرفت، قوانین و بازدارندههایی برای کاستن از توحش انسان علیه برادر انسانش مهیا ساخت و به او این توان را داد که از توحش طبیعت و بلایای آن خود را حفظ کند.
*این بدین معناست که تو دچار بحران اعتماد شدی؟
-مسئله از تصمیمهای فردی و نهادی گذشته. زلزله تصویر قدرتهای جهان را تکان داد. وقتی میشنوی دونالد ترامپ سخن از کشته شدگان میگوید بی آنکه بتواند جلوی شمارشگر را بگیرد، در درونت تصویر امریکا و دانشگاهها و ناوها و خون تجارتی که در بانکهایش گردش میکند، تکان میخورد. به هیچ وجه آسان نیست که میکروب کوچکی موفق میشود نیویورک زنده، شلوغ، پرسرو صدا با آن همه موفقیتها و رنگها به زانو دربیاورد و جهان ببینند قربانیان در گورهای جمعی دفن میشوند. زلزله فقط تصویر ترامپ را تکان نداد. همچنین تصویر امپراطوری را تکان داد که برای مادام العمر برعرش مائو جاخوش کرده. تصویر جیمزباند نشسته در دفتر جوزف استالین را نیز. از اروپا چیزی نگوییم. ویروس هاله و روحش را تکه پاره کرد و احساس قدرت هرکشوری را که به توان اروپایی دلگرم بود. وقتی اعتمادت را به کسانی که باور میکردی قدرتمندند از دست بدهی، با احساس نگرانی تنها میمانی و غرق در پرسشهایی میشوی که عادت به طرح آنها یا فرصت پرداختن به آنها را نداشتی.
*چگونه پرسشهایی؟
-به اندازه کافی وقت نداشتیم برخی پرسشها را از خودمان یا درباره خودمان بپرسیم. این عزلت ما را به فضایی دیگر برد. دیوارهایی که تکرار میشوند تو را به گشودن پروندههایی میکشانند که به آنها نزدیک نمیشدی تا وقتی که افق باز بود و فرصتهای موفقیتها فراوان. و ترس بخشی از وعده غذایی تو نبود و نگرانی به جامهها و دیوارهای روانت نچسبیده بود.
*اما زندگی بر تو بخل نورزید؟
-این درست است. در یک مؤسسه مالی کار کردم و سالها میان فرودگاهها و جلسهها گذراندم. درسالهای موفقیت و بی رحمانه دویدن، تن و روانت را فراموش میکنی. وقتی احساس میکنی موفقیتهایت انباشته میشوند و تو بیش از اندازه نیازت داری چیزی از راه میرسد و با کشیدهای به یاد تو میآورد و به دایره نگرانی برمیگرداند. سخت است بتوانی قوت قلبت را حفظ کنی وقتی بدانی که خسارتهای پس از زلزله فاجعه باراست. دهها میلیون بیکار. مؤسسههای ورشکسته و دولتهای از هم پاشیده. خشم شعلهور و اعتراضات پرسرو صدا. نهادهایی که برای حفظ آرامش ترس میپراکندند پیرشده باشند. همچنین نسخههای آرام بخش و آنهایی که به آینده واگذارمیکردند اکنون بی اثرماندهاند. ما در مسیر جهانی هستیم که بیکاری و فقر و ناامیدی افزایش مییابد. اولین بار نیست که جهان با چنین اوضاع فاجعه باری روبه رومیشود. اما دردناک اینکه این آوارگی بزرگ نتیجه ویروسی ناپیداست که برآینده سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ما اثرمیگذارد.
*وقتت را چگونه میگذرانی؟
-ساعتها را میان کتاب و فیلم و چرخیدن داخل خانه برای وقت کشی میگذرانم. اعتمادم به کتابها تکان خورد. «کرونا» از آنها برای تغییر چهره جهان قویتر است. علاقهام به فیلم کمتر شد. قدرت تخیل ویروس از مخیله کارگردانها غنیتر است. عذر میخواهم سخنانم بوی افسردگی میدهند اما حقیقت همین است. انزوا، تو را بی دفاع میکند. تو را گنجشکی تنها در دل طوفان میسازد. بانکهایی که همه عمرت را درآنها تلف کردی بسته و خالیاند. میادینی که دوست داشتی تنهایی آنها را میجود. جهان تعطیل است. این بزرگترین بحران گروگانگیری تاریخ است.
*چه میخواهی؟
-«کرونا» گروگانهایش را آزاد کند. این دیوارهای تکراری جان ما را به لب رساندند.
TT
افسردگی دیوارهای تکراری
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة