قصد داشتم این هفته درباره صدور حکم دادگاه بینالمللی درباره ترور نخست وزیر رفیق الحریری درسال 2005 برای «الشرق الاوسط» بنویسم، اما پس از انفجار بندر بیروت و ویرانی یک چهارم شهر یا بیشتر ازآن خواستم به برخی تأملها و بازخوانیها برگردم که خیلی هم از رویداد سال 2005 و نتایج آن دور نیستند.
روز14 فوریه سال 2005 فاصله چندانی با صحنه جنایت ترور الحریری نداشتم. در دفتر روزنامه «الحیاة» بودم که حدود سیصد متر با هتل سن جورج فاصله داشت که کامیون انفجاری در خیابان مقابل آن پارک شده بود. هتل سن جورج با بندر که انفجار در انبارهای آن اتفاق افتاد پانصد متری بیشتر فاصله ندارد. خیلی واضح از روزنامه «الحیاة» صدای انفجار شدید را شنیدیم. و نیم ساعت بعد فهمیدیم که موکب نخست وزیر الحریری را هدف قرارداده است. صدای انفجار حقیقتاً هولناک و ترس آور بود. اما آنچه روز سه شنبه اتفاق افتاد بسیار بسیار وحشتناکتر بود و آنچه همه ما شنیدیم و حس کردیم مانند زلزلهای بود که ساختمانها را درفاصله پنجاه یا شصت کلیومتری تکان داد. درخانهام ودهها کیلومتر آن طرفتر از بندر بودم و چند ثانیه بعد از تکان خوردن زمین یا زلزله دو انفجار روی داد؛ اولی با حجم متوسط مانند انفجار موکب الحریری و دیگری یا دومی چنان هولناک بود که همان طور که گزارشگر بیبیسی آن را به انفجار بمب اتمی تشبیه کرد که درناکازاکی ژاپن منفجرشد!
چرا و چگونه این حوادث هولناک درشهر ویران با رئیس جمهوری و نخست وزیر و حزب مسلحش اتفاق میافتد که همه گلوگاههایش را دردست دارد؟! شورای عالی دفاع لبنان به ریاست رئیس جمهوری چهارساعت پس از انفجار هولناک جلسه گرفت و این زمان قابل توجهی است حتی اگر با حملات اسرائیل مقایسه بشود. حکومت لبنان مطابق با دو زمان سوری و ایرانی این تصور را ندارد که باید مسائل هولناک و فاجعهبار ملی را دنبال بکند؛ چون کسی که واقعا زمام امور را به دست دارد همان حزب ایرانی و از طرف نظام سوری است. در هفته گذشته وقتی که درآستانه جنگ با ارتش اسرائیلی و گروه ایرانی قرار داشتیم، شورای دفاع ملی تا یک و نیم روز بعد جلسه نگرفت و آن هم جلسه گرفت تا خبر از تجاوز اسرائیل و زیرپا گذاشتن قطعنامه بینالمللی (1701) بدهد و به همین دلیل تصمیم گرفته شد شکایتی به شورای امنیت بشود! و این روایتی است که حزب سلاح میپسندید که اعلام کرد دشمن را با پاسخ ندادن به گلوله باران به هم ریخت!
به هرحال اگر اعتمادی به حاکمیت این دوره بود به روایتش پس از جلسه شورای عالی دفاع جمهوری فکرمیکردیم. بیانیه شورا حاکی بود که مقدار بسیار زیادی مواد منفجره قوی مانند نیترات آمونیوم و ال سی 4 ازسال 2014در انبار بندر بیروت وجود داشت! این مواد بسیار خطرناک مال چه کسی است؟ بدون شک نمیتواند جز برای ارتش یا حزب باشد. درحالی که روایت به گونهای دنبال میشود که از یک کشتی یا کشتیهایی مصادره شده تا نابود شود و این مسئلهای است که تا آن زمان اتفاق نیفتاده بود! به همین دلیل هیچ تقصیری متوجه ارتش نیست و هیچ ارتباطی با موضوع ندارد، البته حزب هم معصوم است. اما چرا این مواد منفجر شد؟ و اینجا استدلال عجیبتر میآید که تلاش میشد حفره یا «شکافی» دردیواره فلزی انبار با جوش دادن بسته شود تا مواد به سرقت نرود و آتش جوشکاری یا جوشکارها عامل رقم خوردن فاجعه است! بسیار خوب، آیا قرارنبود جابه جا شوند، چرا پس از شش سال به بستن قفل و چفت آنها میپردازند به جای آنکه تلاش شود آنها را منتقل و نابود کنند؟ دیگر آنکه وقتی این مواد چنین مهم و خطرناکند، چرا ارتش تلاش نکرد آنها را تملک کند یا برای حفظ کشور آنها را از بین ببرد؟
آنچه برای فرد دارای دو چشم آشکار و روشن است اینکه ارتش دراین باره اختیاری از خود نداشت بلکه حزب الله که معروف بود بر بندر و فرودگاه و معابر به سوریه تسلط دارد آن را دراختیار داشت. چه کسی آن مواد را منفجرکرد؟ حراست حزب یا ارتش کجا بود؟ آیا وضع مانند ایران است که درتأسیسات نظامی و نفتیاش دهها انفجار و آتشسوزی مشکوک روی داد و درباره علت آنها حدس و گمانهای متفاوتی میشود؟ در شبکه «العربیه» و «الحدث» دو افسر عالیرتبه بازنشسته لبنانی دیدم(نمیدانم چقدر دانش و تخصص دارند) ادعا میکردند با تأمل و دقت درعکسها میتوان دو موشک دید که برآن انبار وحشتناک سقوط میکنند. با اینکه سرائیل انجام چنین حملهای را رد کرد! برگردیم به ویلیام شکسپیر که میگوید مصیبتها جدا جدا از راه نمیرسند! با فروپاشی اقتصادی و مالی و بانکی مواجهیم. ویروس «کرونا»ی درحال شیوع داریم. با وضعیت معیشتی اسفناکی روبه روهستیم که به مرز گرسنگی رسیده است. رئیس جمهوری داریم که به کار ریاست نمیآید و نخست وزیری که به درد نخست وزیری نمیخورد و هردوی اینها را حزب سلاح برسرکارآورد. حزب و مقامات اکنون با حکم ماجرای الحریری روبه روهستند که اگر دراختیارشان بود لازمهاش اعلام حکومت بزرگ حزب سلاح به عنوان یک سازمان تروریستی است همان طور که کشورهای بزرگ و متوسط بسیاری آن را اعلام کردهاند بی آنکه حزب الله نخست وزیر و وزرا و بسیاری از سیاستمداران و روزنامهنگارانش را کشته باشد! جنگ به نظر دور میآمد به این دلیل که بین حزب و اسرائیل «قواعد درگیری» وجود دارد و نفع فوری در درگیری مسلحانه نداشتند. اما همه ما میدانیم که رهبری حزب درلبنان نیست بلکه درایران است و ایران در تنگنا قراردارد و با انفجارهای پیاپی روبه روست و اسرئیل تقریبا هر روز به پایگاههای ایران در سوریه حمله میبرد: آیا این امکان وجود ندارد که فرماندهی ایران به حزب ایرانی درلبنان دستور بدهد به اسرائیل حمله کند حتی اگر آن جنگ شکست خورده باشد؟ آنها میخواهند به هرقیمتی شده حملات اسرائیل به آنها در سوریه را متوقف کنند و راهی جز این روش وجود ندارند یا این طور فکرمیکنند. رفتار حزب تا اینجا نشان میدهد که از درگیری مسلحانه میگریزد و به درگیریهای کوچک بسنده میکند که هیچکدامشان موفق نبودهاند. ناظران دراین باره دچار اختلاف شدند، برخی ازآنها برآنند که اسرائیل حزب را تحریک میکند تا پایش را به جنگ بکشاند درحالی برخی دیگر میگویند، حزب است که به دستور ایران اسرائیل را به جنگ میکشاند! لبنان کشوری است که با دو میم(م-م) ویران شده، ملیشیا و مافیای سیاسی. مصیبت پنجم و ششم امروز فرارسید با ویرانی یک سوم یا یک چهارم بیروت و ساختمانها و داراییهای دیگر شهروندان و حکومت و این درکنار کشته شدن صدها و زخمی شدن هزاران شهروند.
به دلیل فاجعه روز سه شنبه بسیاری از کشورهای عرب و جهان (حتی امریکا) همبستگی و اراده کمک نشان دادند: آیا حاکمیت به عقل میآید و درک میکند که جهان عرب و کل جهان با لبنان دشمنی ندارند بلکه با رفتارهای حزب سلاح دشمناند؟ امیدی به این به هوش آمدن نیست همان طور که این امید نمیرود حزب الله به اجماع مردم لبنان درسال 2011 تن بدهد یا دستکم اکنون به کشورعبری تعدی نکند! به همین دلیل شکسپیر درست گفت، مصیبتها یکی یکی نمیآیند! من احساس میکنم کشور درآستانه حوادث بزرگی است خواه از جهت رأی دادگاه بینالمللی یا به دلیل بررسی تمدید حضور نیروهای بینالمللی در ماه آگوست داغ که رئیس جمهوری بارها دراین باره اظهار نظرکرده، به دلیل وجود حزب سلاح نیازی به آنها ندارد! و درپایان لبنان نمیتواند و نمیخواهد که نظامی همچون نظام سوری یا نظام ولایت فقیه یا نظام ونزوئلایی داشته باشد، اما مزامیرت را برای که میخوانی ای داود؟