رضوان السید
اندیشمند،نویسنده، دانشگاهی و سیاست‌مدار لبنانی و استاد تحقیقات اسلامی در دانشگاه لبنان
TT

چرا سیاست‌ورزی در لبنان رو به انحطاط رفت؟

اعتراف می‌کنم من برخلاف بسیاری از لبنانی‌ها از تحریم‌های امریکایی که بر نماینده و وزیر سابق جبران باسیل و پیش از او بر دو وزیر دیگر اعمال شد خوشحال نشدم. نه به این دلیل که اینها فساد و باندسازی که وزارت خزانه‌داری امریکا به آنها نسبت داده بی‌گناهند؛ بلکه چون متهمان سیاست‌مدار لبنانی‌اند و شایسته بود به پرسش و حسابرسی دستگاه‌های قضایی و اداری لبنان تن می‌دادند همانگونه که در سایر کشورهای جهان چنین مرسوم است. سیاست‌مدار به حکم کارش در مدیریت اموال عمومی مورد اعتماد است. اموال عمومی در باره اینان دارایی ملت لبنان است. اینکه این افراد توانسته‌اند سال‌ها و سال‌ها به این کارها دست بزنند و ادامه دهند به معنای فروپاشی نهاد سیاسی و نهادهای دیگر قضایی و اداری است. بی شک امریکایی‌ها اهداف سیاسی خود را دارند و نه برای صرف بد دیدن فساد سیاسی و مالی؛ و آنها این را می‌گویند و پنهان نمی‌کنند، علت سیاسی آن، آن طور که طبقه سیاسی می‌گویند به کارگرفتن افراد توسط بخش بزرگی از طبقه سیاسی لبنان برای حزب سلاح غیر قانونی است و تبادل منافع با آن که به ضرر و زیان امنیت و سرمایه اکثریت لبنانی‌ها تمام می‌شود به طوری که به آن فروپاشی فاجعه‌بار اقتصادی منجر شد و شاید هم(آن فساد آشکار و مهره سازی افراد) منجر به انفجار بندر بیروت و ویران ساختن آبادانی آن و آسیب رساندن به اهالی آن شد.

آنچه امریکایی‌ها می‌گویند سراسر درست است، اما به چه حقی برای مبارزه با جرم و جنایتی که در امریکا اتفاق نیفتاده بلکه در کشور مستقلی به نام لبنان روی داده اجازه دخالت یافتند؟ این مسئله‌ای است که همزمان مایه خشم و ناراحتی می‌شود. اما از جهت دوم و سوم: چرا طبقه سیاسی دربرابر این شبه نظامیان مسلح کرنش کردند و گردن‌هایشان را به آنها سپردند و چرا(به استثنای اندکی) رو به این چپاول اموال عمومی روی آوردند به طوری که رسوا شدند و درچشم کوچک و بزرگ و متوسط افراد جامعه حقیر شدند؟! آنچه امریکایی‌ها گزینش کردند(فهرست بیست و اندی نفر) همان را رئیس جمهوری فرانسه مکرون سه بار رودر رو به آنها گفت: دوبار چهره به چهره در کاخ صنوبر و یک بار در سخنرانی عمومی در پاریس. سراسر جهان از انقلاب مردم لبنان در 17 اکتبر سال 2019 مسرور شدند و جوانان انقلاب شعار درست را سردادند: کلن یعنی کلن/ همه یعنی همه! و وقتی که انقلاب در تحقق اهدافش شکست خورد و فروپاشی و انفجار بندر روی داد، مکرون  به بیروت آمد و از طبقه سیاسی که همراه با شبه نظامیان بر گردن لبنانی‌ها نشسته‌اند خواستار آرامش شد و از گروه‌های مخالف خواست به صدای عقل و وجدان گوش فرادهند و اجازه بدهند دولت تکنوکرات‌ها تشکیل شود تا دست به اصلاحات بزند و فروپاشی را متوقف سازد و به سوی جامعه جهانی برود تا کمک‌هایی را برای نجات کشور به دست بیاورد. اما طی دو و سه ماه اتفاقی امیدوار کننده و بشارت دهنده روی نداد و امریکایی‌های با همآهنگی یا بدون همآهنگی با فرانسوی‌ها پا پیش گذاشتند و به سویی رفتند که انقلابیون موفق به محقق ساختن آن نشدند: زدن ریشه طبقه سیاسی با تحریم‌های نابود کننده! و اینگونه چون طبقه احساس کرد کاملاً مورد هدف قرارگرفته، اجازه تشکیل دولت خارج از دایره خود را نمی‌دهد بلکه برای حفظ خود بدون در نظر گرفتن هیچ چیز دیگر دست به حملات انتخاری خواهد زد!

سال 1919 آلمان بازنده از جنگ جهانی اول بیرون آمد و جامعه شناس بزرگ آلمانی ماکس وبر(1864-1920) دلایل شکست را فراتر از عوامل نظامی برد و در دانشگاه دو سخنرانی انجام داد: علم به مثابه یک حرفه و سیاست به عنوان یک حرفه. گفت ارتش ارتش بزرگی است، اما درد در ساختار حکومت و تصمیم‌گیران است: درکار سیاسی و کار علمی. درآرزوی دانشگاه‌هایی همچون دانشگاه‌های امریکایی بود و سیاست‌مدارانی حرفه‌ای که در احزاب بزرگ پرورش می‌یابند که رسالتی دارند و حرفه و فوت و فن را می‌شناسند. بروکراسی سیاسی و اداری آلمانی در نظر او نیازمند رسالت نبود بلکه نیازمند تکنولوژی و حرفه‌ای‌گری بود چون وزرا و نمایندگان بیشترشان از بروکراسی حکومتی بیرون می‌آمدند و از فیلتر انتخابات نمی‌گذشتند و چندان اهمیتی به هم و غم مردم نمی‌دادند و نیازی به حمایت آنها نداشتند همان طور که ترسی از خیانت به آنها نداشتند.

سیاست‌مداران لبنانی پس از جنگ داخلی به دو چیز نیازدارند: رسالت و حرفه‌ای‌گری. شبه نظامیان جنگ پس از طائف به بدنه حکومت وارد شدند و میلیشای «حزب الله» و شبه نظامیان میشل عون به آنها اضافه شدند. حرفه‌ایهای کهنه کار همچون گوگرد قرمز کمیاب شدند. شهروندان غیر نظامی عادی چگونه می‌توانند وارد دولت، پارلمان و وزرات‌ها برسند تا زمانی که سرمایه و سلاح را به سبک سرهنگ قذافی درفهم «قدرت مردم» نداشته باشند؟ سوری‌ها از شبه نظامیان جنگ محافظت کردند و به صحنه سیاسی تزریق کردند و وقتی از لبنان بیرون رانده شدند، شبه نظامیان ایرانی جای آنها را در تسلط بر طبقه سیاسی گرفتند و تاکنون هستند. سلاح در دست حزب است و ثروت و مال را با احزاب فرقه‌گرایی که قبلا تابع سوریه بودند و حالا تابع آن شدند تقسیم می‌کند.

جبران همه کشاکش‌هایش با امریکایی‌ها را به گونه‌ای تصویر می‌کند که گویی مسئله تابعیت است: یا با ما یا با «حزب الله»! و چون او و پدرخانمش از یک و نیم دهه در همه چیز مدیون حزب هستند و بدیهی است که علیرغم میل و نه از سرخوشی حزب را انتخاب می‌کند! ناچار است چون روزگار عزت گذشت و تمام شد، ورشکستگی و فساد همه چیز را نابود می‌کنند و وزارت انرژی که عونی‌ها از سال 2008 برآن مسلط هستند، بار مسئولیت نیمی از بدهی‌های سال را به عهده دارد. او بسیار بسیار دارد اما او و پدرخانمش در به دست آوردن ریاست جمهوری و وزرات‌هایی که او و پیروانش در دست دارند و ثروتی که با زبردستی و البته زیر سایه حزب انباشت مدیون حزب‌اند! داستان اسطوره‌ای باسیل نمونه‌ای است از طبقه سیاسی و آنچه به برکت حزب به دست آوردند؛ که به آنها اجازه داد سرمایه‌های مردم و سرنوشت آنها را به دست بگیرند. وقتی هم رهبر حزب به ما بگوید که همه پول‌هایش از ایران می‌رسند، واقعا ایران چه قدر دست و دل‌بازست، مردم!

بسیاری از مسیحیان لبنان از سیصد سال پیش یا بیشتر، دل در گرو غرب دارند. شمار آنها در کشورهای غربی به دلیل مهاجرت بسیار بیشتر از جمعیت خود لبنان است. به کمک غرب اروپایی و امریکایی بانک‌ها و دانشگاه‌ها و مدارس و بیمارستان‌ها و کشور لبنان را تأسیس کردند و در زندگی فرهنگی و رسانه‌ای و اداری در تعدادی از کشورهای عرب و غیره مشارکت کردند. نخبگان آنها وقتی به تنگنا می‌خوردند به طور موقت در این یا آن منطقه رحلت اقامت می‌افکندند بی آنکه وابستگی اصلی و وجودی‌شان دچار تزلزل بشود-جز این بار. دلاوران این بار به عمیق‌ترین نقطه اعماق وابستگی به ایران و شبه نظامیانش رفتند آن هم برای فساد و نفوذ و فاصله گرفتن از جهان عرب. ایران نیز آنها را به سمت خصومت با جهان عرب و جهان کشاند. لغزش بخش بزرگی از طبقه سیاسی، آنها را به سمت مشتری شدن ایران و حزبش تشویق کرد. آنها اکنون دربرابر میلیون‌ها لبنانی و رویارویی عرب و غرب درکنار حزب ایستاده‌اند. هیچ امیدی ندارند جز اینکه بایدن و توافق حزب با اسرائیل برسر ترسیم مرزها فشار را از آنها کم کند به طوری که از راه ایران به سمت غرب برگردند!

می‌پرسید چرا سیاست‌ورزی در لبنان به انحطاط کشیده شد و چرا امریکایی‌های «دست‌پاک» برای اصلاح آن پیشقدم شدند؟