برخی تصاویر از صفحه تلویزیون جست میزنند تا در حافظه جای بگیرند. جنگ غزه، همین طور همه جنگهای جدید، قبل از هر چیز جنگ تصاویرند. جنگها دیگر تنها در صحنه اصلی صورت نمیگیرد. اکنون در همه جا روی میدهند. روی صفحهها و سایتها و گوشی تلفنها و اتاقهای دور و نزدیک. جنگ تصاویر است چون دستآوردهای آن تصویری برای هر دو طرف درگیری ترسیم میکنند. تصویر منطق و قدرتش در اقناع و توانش بر ویران ساختن و تحمل خسارتها در اقتصادش.
عکسها سئوالهای پیچیدهای بر قدرت بازدارندگی پیش میکشند. توان بازگرداندن اعمال «خطوط قرمز». توان الزام پایانی که در خود تلاش برای تعدیل موازنه قوا به این یا آن سمت را داشته باشد. و پرسشهایی درباره دستآورد جدیدی که زرادخانهها در مواجهه کنونی نسبت به رویارویی پیشین نشان دادند. چارچوب منطقهای که رویارویی درآن اتفاق میافتد همچنین اوضاع بینالمللی از تصویر بیرون نمیماند تا برسیم به «پیشنهادهای» کشورهای بزرگ و ماجراهای شورای امنیت.
رویارویی کنونی، تصاویر کاملاً گویا کم ندارد. تصاویری از موج موشکهایی که از غزه شلیک میشوند و ساکنان تلاویو را به پناهگاهها میکشانند. همان تصاویر موجب تعطیل شدن فعالیت فرودگاهها و لغو سفر برنامهریزی شده توریستها به اسرائیل میشود. تصویر «گنبد آهنی» که موفق به ردیابی برخی و نه همه موشکها میشود. در مقابل تصاویر برجهایی که زیر ضربات نیروی هوایی اسرائیل فرومیریزند. صحنه برجی که بدین شکل فرومیریزد، صحنهای تکان دهنده است. نه به این دلیل که مردم را به یاد دو برج نیویورک میاندازد بلکه همچنین داستان 11 سپتامبر ساخته یک گروه بود حال آنکه فروریختن برج کنونی کار یک حکومت است. بیننده با تصاویر به یاد میآورد که روند جنگ محکی برای زرادخانه دو طرف و منابع سلاح و قدرت ائتلافها و میزان تحولات است. و طبیعی است که بیننده به این فکر بیفتد، رویارویی کنونی در زیر سایه حضور دولت جو بایدن در واشنگتن روی میدهد که سرگرم مذاکره برای ترمیم توافق هستهای با ایران است.
شاید برجستهترین چیزی که صحنهها تکرار کردند این باشد که روش ضربه تمام کننده در رویاروییهای کنونی در اختیار نیست. نه اسرائیل میتواند غزه را حذف کند و نه عکس آن امکان دارد. و نه هیچ چیزی نشان نمیدهد دو طرف درگیری میتوانند به سمت راه حل واقعی بروند. پس این جنگی است برای یادآوری نکتههای ناپیدای ضعف طرف دیگر. تلاش برای نشان دادن شکنندگی و ثبت امتیاز در نزاعی طولانی. صلح حقیقی امکان پذیر و مطرح نیست. نه اسرائیل آماده گرفتن « تصمیمهای دردناک» است که چارهای از آن نیست، و نه «حماس» آماده چیزی بیشتر از «آتش بس طولانی» در بهترین حالت است. سخن بایدن در باره راه حل دو کشور کافی نیست به خصوص اگر تمایل جامعه اسرائیلی به سمت راست و ضعفی که حکومت فلسطینی وارث گزینه اوسلو دچارش شده را در نظر بگیریم. در تونس دنبال اخبار امضای «توافق اوسلو» و دست دادن-زلزله بین یاسر عرفات و اسحاق رابین بودیم. این میل به جانم افتاد که احساس محمود درویش را در آن پیچ سخت بدانم. تلاش کرد از مصاحبه مطبوعاتی فاصله بگیرد، اما در نهایت قبول کرد. و طبق عادتش در زبردستی مختصرگویی گفت:« اخاف النظر الی الخریطه/ میترسم به نقشه نگاه کنم». از همان مشکلی که همه فلسطینیها رنج میبرند رنج میبرد وقتی که میدید آن رؤیا بدل نقشهای شده که حالا از طریق صلح اوسلو به دست میآید و خیلی کوچکتر از آن چیزی است که میراث مقدس نیاکان خود میداند. مشخص بود که یک رهبر فلسطینی با مشروعیت کامل به نمایندگی از مردمش «تصمیمات دردناکی» گرفت تا آنچه را که میتوان از زمین و حقوق نجات داد.
جمله «میترسم به نقشه نگاه کنم» میخکوبم کرد و دقت درویش به اینکه از عرفات انتقاد نکند. پس از خاموش کردن ضبط صوت از او درباره رهبر فلسطینی پرسیدم و دیدم عمیقاً کاری را که بدان دست زده بود درک میکرد. گفت:« گاهی مبارزه چنان سخت میشود که طرف ضعیف را به چسبیدن به دشمنش میکشاند. به او میچسبد تا بلکه خود را حفظ کند؛ شاید برای پیوند زدن سرنوشتها به همدیگر. گاهی فردی که مورد تجاوز قرارگرفته در بغل متجاوز مینشیند تا کار ضربه زدنش را به هم بریزد. صحنه به جنگ روی عرشه کشتی میماند. ضعیفتر شاید گزینهای جز چسبیدن به دشمنش نداشته باشد براساس اصل با من غرق میشود یا با او نجات مییابم».
در سالهای اخیر دهه پیش به نظر رسید که اسرائیل پیروزیهای بی سابقهای را کسب کرد به خصوص در جنگهایی که وارد آنها نشد. موقعیت خود را تقویت کرد، در زمانی که موقعیت همسایگانش تنزل یافت. بنیامین نتانیاهو در چهره مردی قوی ظاهر شد نه تنها به دلیل اقامت طولانی در جایگاهش در نظامی لرزان بلکه به دلیل فرش روابط بینالمللی که با پایتختهای اثرگذار بافت. دوست صمیمی آقای کاخ سفید بود و به چیزهایی از او دست یافت که رؤسای جمهوری امریکا در تقدیم آن مردد بودند به خصوص در باره آنچه به قدس و جولان مربوط میشود. نتانیاهو همچنین رابطه گرمی با ولادمیر پوتین برقرار کرد که به او امکان داد جنگش را علیه حضور و استقرار ایران در سوریه برنامه ریزی کند بی آنکه با چتر روسی درآنجا برخورد کند. در دوره طولانیاش، نتانیاهو به تقویت پیوستن اسرائیل به اقتصاد جدید مباهات کرد و به اینکه شرکتهای بزرگ تکنولوژی جهان دفاتر منطقهای یا اصلی در اسرائیل دارند. به موازات این «گیر ودار» روابط بینالمللی، ارتش اسرائیل نوعی «خطوط قرمز» در روابطش با فلسطینیها و کشورهای عرب مجاور تحمیل کرد و بر این اساس که زیرپا گذاشتن این خطوط عواقبی وخیم و هزینهای هنگفت دارد.
در مقابل تصویر فلسطینی بسیار افسرده بود. شکاف بین کرانه و غزه به طلاقی دائمی یا شبه دائمی تبدیل شد. «حماس» که حزب حاکم در غزه بود، به نظر میرسید بین کمکهای ایرانی و ملامت سوری سرگردان بود به طوری که دشواری زندگی در غزه افزایش یافت و حاکمیت دولت در کرانه رو به سستی نهاد. در چنین فضایی دولت دونالد ترامپ بادهای عادی سازی روابط را به راه انداخت به خصوص پس از آنکه مشخص شد «هجوم ایرانی» بر همه فهرست دغدغههای کشورهای منطقه پیشی گرفت. و تصویر جهان عرب واقعاً دلگیر بود. بهار آغشته به خون شد و تاریکی و ستم با گوشت شهروندان غیر نظامی و آوار خانهها درهم آمیخت. سوریه حاکمیت و ثبات خود را از دست داد و فاجعهای دربخشهای زیادی از آن روی داد و لبنان سفر سراشیبی بیسابقهای به سمت جهنم آغاز کرد و اردن با کمبود منابع و نبود افق دست و پنجه نرم میکند.
آیا جنگ غزه نقطه عطفی در این سیاق رقم خواهد زد؟ آیا این جنگ میتواند خللی در «خطوط قرمز» و موازنه قوا و قواعد بازی ایجاد کند و ترتیب اولویتها را برگرداند و تعدیلی در تصویر به وجود بیاورد؟ پاسخ بسیار دشوار است. در انتظار آن پاسخ، مبارزه شدید میشود و دو جنگجو براساس اصل « با من غرق میشود یا با او نجات مییابم» به هم میچسبند.