غسان شربل
سردبير الشرق الاوسط
TT

چین؛ مرد آرامگاه و مرد نهضت

روشن است که سایه چین مایه نگرانی مسئولان، کارشناسان و طراحان آینده امریکا است. حزب کمونیست چین برای بسیاری از کارشناسان امریکایی همان اتحاد جماهیر شوروی است. امریکا تلاش می‌کند بگوید، سخنانی که درباره غروب آفتاب مدیریت امریکایی جهان گفته می‌شود درست نیست. از برخی مناطق عقب‌نشینی می‌کند تا در مناطقی مؤثرتر استقرار یابد. بی هیچ تردیدی فضایی از آزمون‌ها را از اوکراین و دریای سیاه تا تایوان و پیرامون آن می‌گستراند تا بگوید نقش امریکا ستون فقرات ثبات است. آنچه در چین جریان دارد تصویر را پیچیده می‌سازد. چیزی شبیه تولد «امپراطور» که حرف اول و آخر را می‌زند. رهبری که خود را درچهره «پاسدار رؤیای چینی» نشان می‌دهد و وعده می‌دهد کشورش را علاوه بر هیبت و استواری به پیشرفت و اوج و ثروت می‌رساند.
انقلاب نیازمند مردی منحصر به فرد است تا آن را راه بیاندازد و تا پیروزی بر دشمنان رهبری کند. همچنین به مردی استثنایی نیازدارد که آن را از کیش شخصیت و سخن و از سرها و دست‌هایی که جز برای خم شدن و کف زدن به کارنمی‌آیند نجات دهد. همچنین انقلاب پس از آن به مرد سومی نیاز دارد که آن را از طریق گذار از دوره پیروزی و جامه‌های کهنه به دوران ثبات در نهادها و به دنبال پیشرفت و شکوفایی در فرهنگ جهان بیامیزد.
می‌توان گفت چین خوش‌شانس بوده که هرسه مرد را یافت. کائو تسه تونگ که نبرد زایش را رهبری کرد. و دینگ شیائو پینگ که «کشتیبان بزرگ» را به سطح رهبری خطاپذیر فروکاست. و شی جین پینگ که به جایگاه چین در مسابقه پیشرفت علمی، تکنولوژی و اقتصاد عمق بخشید و نشان از تغییر ترتیب در باشگاه بزرگ می‌دهد. دینگ خنجرها بر پیکر مائو ننشاند، اما مانع از این شد که کشور را از آرامگاهش و با اندیشه‌های مرحله سپری شده و پایان یافته مدیریت کند. برای پیشوا هاله، نام و نشانش را نگه‌داشت، اما اجازه نداد آرامگاهش را ترک کند تا حزب و حکومت را بازیچه سازد. انقلاب روسیه مرد دومی را نیافت که مانند چین نجاتش دهد. حمله خروشچوف به پیکر استالین در بیستمین نشست حزب لنین در مسیری دیگر اتفاق افتاد. جمود دوره برژنف شانس‌های فروپاشی را به زیان شانس‌های تغییر و ظهور گورباچف چندبرابر ساخت.
درباره چین می‌نویسم چون روزهای گذشته نه تنها شاهد تأیید درنظرگرفتن شی به عنوان مرد سوم سده اول حیات حزب بود، بلکه او را در جایگاهی به موازات مرد اول نشاند. مردی قوی که صفحه تفکر «رهبری جمعی» را بست که دینگ مهندسی کرد تا حزب و با آن کشور در قبضه یک فرد نیافتد. مردی قوی که قانون اساسی را رام ساخت و اقامتش با پایانی باز ماند. و چون او رئیس جمهوری پرجمعیت‌ترین کشور، دارنده دومین اقتصاد و پرشمارترین ارتش است و به این دلیل که رئیس جمهوری «کارخانه جهان» است، سرنوشتش برای ما مهم است.
فرض کنیم امریکایی‌ها رئیس جمهوری انتخاب کردند که سیاست‌هایش را نپسندی. حق داری آشفته بشوی، اما دلیلی برای اندوه و ناامیدی وجود ندارد. اول اینکه این رئیس جمهوری نمی‌تواند بیش از دو دوره پیاپی باقی بماند. دوم اینکه سیاست‌های رئیس جمهوری همیشه در معرض کنکاش و محاکمه از سوی کنگره قرارمی‌گیرند و این جدای از نظارت دقیق از سوی رسانه‌ها و به خصوص تک‌تیراندازان شبکه‌های اجتماعی است. به این باید افزود که سرسراهای تصمیم‌گیری امریکایی شناخته شده و بازند و قاضی می‌تواند رازهای آن را تورق کند. رئیس جمهوری امریکا به آسانی می‌آید و می‌رود درحالی که رئیس جمهوری چین می‌آید تا بماند و داستان مرد نشسته بر عرش لنین نیز همین است.
سیاست‌های رئیس جمهوری امریکا تنها برسرنوشت امریکایی‌ها تأثیرنمی‌گذارد. برای همه ساکنان «دهکده جهانی» مهم است. افکار و نظرات سفیر امریکا بخشی از خوراک هر روزه کشورهای دور و نزدیک است. مشخص است که جهان وقتی امریکا تصمیم می‌گیرد نقش ژاندارم را بازی کند رنج می‌برد و رنجش بسیارمی‌شود وقتی که از ایفای این نقش کناره می‌گیرد و فضا را برای قدرت‌های منطقه‌ای بازمی‌کند که دست به ماجراجویی‌های پرهزینه می‌زنند پس از آنکه به اوهام جامه رؤیا می‌پوشانند. اما جهان با یک وقت و یک ساعت زندگی نمی‌کند. روسیه برخاسته از آوار شوروی، بوکسری زخمی است که سیاست تهاجمی و سیاست خصمانه پوشیده‌ای را پیش می‌گیرد. و روسیه نیز خوش‌شانس است چون مردی که آن را از غرق شدن و تجزیه نجات داد به بازیگری استثنایی تبدیل شد که در امور بین‌المللی نمی‌توان نادیده‌اش گرفت. و عجیب اینکه وزن زرادخانه و سیاست روسیه بسیار بیشتر از حجم واقعی اقتصاد آن است. بازیگر روس کرسی خود را رزرو کرد و این بازیگر چینی است که پا پیش می‌گذارد تا قواعد بازی را به هم بریزد. اگر پوتین در آستانه قرن چهره برجهان نمود، حضور شی جین پینگ در دهه دوم قرن کنونی اتفاق افتاد. شی در سال 2012 به دبیرکلی حزب کمونیست چین انتخاب شد و یک سال پس ازآن به ریاست جمهوری رسید. اتفاق چنین رقم خورد که نشستن شی بر کرسی مائو با دعوت پوتین به کرملین پس از یک بازی که 4سال طول کشید همزمان شد. سال 2008 پوتین متهم به استمرار، برای اطمینان بخشیدن به غرب با تعدیل قانون اساسی برای تمدید اقامتش در کرمیلن مخالفت کرد. دوستش میدیدف را به ریاست جمهوری رساند و قبول کرد 4 سال به جای او در پست نخست‌وزیری بنشیند و پس از آن به کاخ ریاست جمهوری برگردد.
برای امریکا، تهدید چینی وسیع‌تر، گسترده‌تر و خطرناک‌تر است. گفت‌وگوی از راه دور میان بایدن و شی یا دادن بیانیه‌ای که وعده همکاری برای مقابله با تغییرات اقلیم می‌دهد، اساس مسئله را تغییرنمی‌دهد. ضرورتی ندارد که در راه «دوره چینی» باشیم، اما بی شک شی طرح بزرگی برای کشورش دارد که موفق به تعدیل موازنه قوا و فراتر رفتن از صحنه آسیاسی می‌شود. روشن است چین بر کسی که لقبش «رهبر نهضیت چینی» شده، به طور مضاعف حساب باز کرده است. به احتمال زیاد مائوی خفته در آرامگاهش احساس حسادت بکند. اندیشه شی اکنون در مدارس تدریس می‌شود درحالی که «کتاب سرخ» مانند رمانی قدیمی و پر از داروهای تاریخ مصرف گذشته به نظرمی‌رسد.