غسان شربل
سردبير الشرق الاوسط
TT

جایی که زندگی سخت می‌شود

مرد جوان آشفته حال، پدر و مادرش را به یک جلسه صحبت‌های صریح دعوت کرد. گفت، لبنان را خیلی دوست دارد، اما تصمیم گرفته از آن کناره گیری کند. او توضیح داد، این تصمیم برای او و خانواده‌اش دردناک است، اما پس از تفکربسیار به آن رسید. او تائید کرد که بدون استثناء در تمام سفارتخانه‌ها را خواهد کوبید و اگر این موضوع امکان پذیر نباشد، بدون تردید سوار یکی از « قایق‌های مرگ» خواهد شد.
پدر سعی کرد این وضعیت را مدیریت کند، به خصوص پس از اینکه اشک را در چشمان همسرش دید. وی گفت لبنان کشوری سخت در منطقه‌ای سخت است و مراحل پیچیده‌ای را پشت سر گذاشته، اما نفسی تازه کرد و جان تازه‌ای گرفت. مرد جوان قانع نشد. او گفت که حاضر نیست سال‌های عمر خود را در انتظار یافتن رئیس جمهور جمهوری سر بریده تلف کند. جوان افزود که عمر خود را در انتظار روشن شدن سرنوشت قاضی بیطار و تحقیقات بندر تلف نمی‌کند. و اینکه منتظر برق نخواهد ماند تا به پایتختی برگردد که تاریکی معنا و روحش را از آن گرفته است. و اینکه او نمی‌تواند نان خود را در جنگل مخوف به دست آورد. وی ناامیدی خود را از انتخابات اخیر که با انتخاب مجدد افرادی به پایان رساند، که بسیاری از شهروندان آنها را به عنوان عاملان اصلی ارتکاب جنایت طبقه بندی می‌کنند، ابراز کرد.
او زمانی آرزو داشت که روزی از خواب بیدار شود تا ببیند خاورمیانه انسانیت خود را بازیافته است. دولت‌ها به توسعه، آموزش و ایجاد شغل سرگرم‌اند. دولت‌هایی که اموال عمومی را غارت نمی‌کنند و هدر نمی‌دهند. دولت‌هایی که به شهروندان احترام می‌گذارند و از حق آنها برای اختلاف نظر در زیر سقف قانون اساسی محافظت می‌کنند. دولت‌هایی که در برابر قاتل و دزد نمی‌لرزند. اما او از این نوع رؤیا دست کشید، زیرا خاورمیانه خانه درگیری‌های بی پایان است.
او هرگز از «بهار عربی» خوشحال نشد که دشمنان بهار بر آن چیره شدند. اما او می‌خواهد در کشوری زندگی کند که توسط قانون اداره می‌شود و همه شهروندانش را در خود جای می‌دهد، حتی اگر آنها از چشمه‌های مختلف بنوشند و دل به ترانه‌های ناهمخوان بسته‌اند.
خاورمیانه خانه درگیری‌های بسیاری است. ما چشم به جهان گشودیم و زخم فلسطین را گشوده یافتیم. زخم کرد را در حال خونریزی دیدیم. جنگ‌ها و قراردادها. مذاکرات و شکست‌ها. گویی برخی نقشه‌ها گنجایش برخی از فرزندانشان را ندارد. اگر میانه‌رو باشند آنها را تحقیر می‌کنند و اگر اسلحه به دست گیرند آنها را می‌کشند. من به جوان کرد ساکن در بخش سوری در مرز ترکیه فکر می‌کنم. در هر خانه‌ای که ساکن شود موقت یا گذراست. هر آینده‌ای مبهم یا ترسناک به نظر می‌رسد. به احتمال زیاد او به پدر و مادرش همانی را می‌گوید که جوان لبنانی که تصمیم به کنار گذاشتن کشورش گرفته گفته است.
من همچنین به فلسطینی فکر می‌کنم که قرار بود در آرزوی کسب مدرک معتبر و شغل مناسبی باشد که سختی‌های زندگی را برای او و خانواده‌اش آسان کند. او قرار بود در آرزوی یافتن دوست دختری باشد که در را به رؤیاها، خیالات و آهنگ‌های زیبا باز کند. زندگی او می‌توانست مسیری عادی را طی کند، اما او اهل جایی است که زندگی در آن سخت است. گویی سرنوشت اسرائیلی‌ها و فلسطینی‌ها این است که برای همیشه با یکدیگر بجنگند، زیرا ثبات را نمی‌توان بر اساس بی عدالتی بنا کرد. اسرائیل دو فرصت تاریخی را از دست داده است، اولی «توافق اسلو» و دومی ابتکار صلح عربی. و این چرخه خون است که باز می‌گردد.
یک شب تاریک در بسیاری نقشه‌ها. نه ایده‌ای روشنگر، نه کورسوی امیدی. چقدر زندگی در این نقطه از دنیا دشوار است!
مادر از شنیده‌ها به شدت ترسید. او زندگی خود را صرف مراقبت از این پسر کرد تا آینده‌ای معقول بسازد، به خصوص که نتایج تحصیلی او را برای این کار واجد شرایط می‌کند. او از احساس انزوا و تنهایی می‌ترسید که وقتی سن به خانه‌ای حمله می‌کند که آخرین پیوند خود را با آینده قطع می‌کند، تجربه کند. او با اظهارات پسرش مبنی بر اینکه لبنان دیگر مکانی قابل سکونت نیست به فکر فرو رفت. و پدر سردرگم شد. آیا او باید زودتر می‌رفت تا پسر در یک کشور به دنیا بیاید نه در یک جنگل؟
شب، پدر غمگین نشسته بود و حرف پسرش و شرایط کشور را زیر و رو می‌کرد. این سیستم، دارایی‌های شهروندان را غارت کرد و آخرین ویژگی‌های حکومت را ریشه کن ساخت. نوعی عجیب از گرگ‌ها؛ عجیب و وحشتناک. گویی لبنانی‌ها با خون خود و فرزندانشان بازی کردند. نه مجلس مجلس است، نه دولت دولت و نه قوه قضائیه قوه قضائیه. ترس و نفرت ساکنان خانه لبنانی سرریز کرد. انگار از زندگی مشترک خسته شده‌اند. زندگی مشترک طاقت فرسا و جدایی کشنده است. لبنانی‌ها حتی نتوانستند همزیستی بین زهرهای تاریخ و طوفان‌های جغرافیا را سازمان دهند. ضعیف نمی‌پذیرد که زمانه تغییر کرده است. افراد قوی فکر احترام به شرایط زندگی زیر یک سقف را ندارند. مصیبت زندگی بدون حکومت.
او به این فکر افتاد که با عجله پسرش را بخواهد تا او را از تصمیم قطعی برای نرفتن آگاه کند. خانواده‌ها شرکت‌هایی برای صادرات فرزندان به غربت و تبعید نیستند. اما کمی تأمل کرد. او نمی‌تواند انکار کند که شهر راز خود را از دست داد. دانشگاه، بندر، بیمارستان و فرهنگ لغتی که جزایرش را به هم وصل می‌کرد. علاوه بر این، نان سخت است و جز با شنا کردن در دریای مذلت نمی‌توان آن به دست آورد. او نمی‌تواند انکار کند که شخصاً احساس می‌کند که زندگی‌اش پیش از سپرده‌اش تباه شده است. پلیس پلیس نیست. دادگاه دادگاه نیست. و اینکه قانون عجیب و خوار است. و قانون اساسی ماله است. و اینکه هر روز جدید فرصتی جدید برای توهین‌های تازه است. تنها دزدان دریایی مانند طاووس‌های گوشت‌خوار در کشتی در حال غرق می‌رقصند. به هم می‌رسند و از هم جدا می‌شوند. افکار لزج‌شان از صفحه نمایش سرازیر می‌شود و گاهی اوقات توییت می‌کنند. جنگل طاووس‌ها و گرگ‌ها.
سعی کرد اندک آرامشی پیدا کند. پیگیری دقیق فاجعه‌های «قایق‌های مرگ» به او آموخت که فاجعه گسترده‌تر از نقشه لبنان است. ویرانی عظیمی که از مرزها می‌گذرد و نقشه‌های بیماری که فرزندانشان نجاتشان نمی‌دهند و دیگران به آنها رحم نمی‌کنند. نقشه‌هایی که از ولع منطقه‌ای، به زمین‌ بازی جنگ‌های بی‌پایان تبدیل شده‌اند. برهم زدن ثبات و تغییر خطوط چهره و شعارهایی که برای منحرف کردن حواس کسانی که کشورشان برسر سفره قدرتمندان تباه شد، آمیخته می‌شوند. هر وقت قایقی در اینجا یا آنجا غرق شده، از هویت قربانیان می‌پرسد. در باره مکان‌هایی که آنها را به دریا و سفره ماهی‌ها رسانده. سوری‌ها، فلسطینی‌ها، عراقی‌ها، سومالیایی‌ها، لیبیایی‌ها و سایر ملیت‌ها در این فهرست‌ها یافت می‌شوند.