سالها پیش، سلوی بکر، نویسنده مصری، داستان کوتاهی با نهایت شیرینی با عنوان « كل ذلك الصوت الجميل الذي يأتي من داخلها/همه آن صدای زیبایی که از درونش میآید» منتشر کرد. داستان درباره زنی خانهدار و چهل ساله است که وقتی در فاصله میان انبوه مشغلههای خود حمام میکند، میفهمد هنگام آواز خواندن صدای زیبایی دارد. به شوهرش میگوید و باورش نمیکند و میگوید به سرش زده. حتی روانپزشک هم او را باور نمیکند. داستان در مجموعهای با همین عنوان منتشر شد. بعدها دکتر لطیفه الزیات آن را از میان تعدادی داستانهای ممتاز نویسندگان زن عرب برگزید و در کتابی به نام « كل هذا الصوت الجميل/همه این صدای زیبا» ارائه کرد. الزیات در مقدمه خود بر این داستان مینویسد:« آن زن از طبقه متوسط فردیت خود را در روال عادی زندگی از دست میدهد. سپس صدای او که محبوس، شکنجه و له شده باقی مانده بود، بیرون زد و خود را به عنوان صدایی بسیار زیبایی نشان داد. اما سن چهل سالگی، در واقع، همزمان سن فرصتهای موجود و هدر رفته است. و همه گمان میکنند که زن دیوانه شده، چون تفاوت یافته و علیه قالب اجتماعی که در آنها ریخته شده عصیان کرده است. همه آنها پیشاپیش موافق هستند که او صدایی ندارد و نباید داشته باشد». زمانی به یاد این داستان افتادم که ویدیوهای مختلفی از زنان تونسی در تلفن همراهم دریافت کردم که نشان میدهند زنان تونسی دور هم جمع میشوند تا آواز بخوانند. واضح است که این جمع یک گروه موسیقی حرفهای برای انجام تمرین نبود. جشن عروسی هم نیست. بلکه دانشجویان، کارمندان و خانمهای خانهدار از هر رده سنی، شبیه من و در میان آنها کسانی شبیه دخترم یا خالهام هستند، حنجرههای خود را با آهنگهایی که همه ما حفظ کردهایم و فرصت تکرار آنها را در ملاء عام و با صدای بلند نداشتهایم، رها میکنند. «این زیباروی در لاوک خمیر میکند...» در سالهای اخیر پدیده آوازخوانی زنان ناخواننده تکرار شده است. گروه «طیور دجلة/ پرندگان دجله» وجود دارد که توسط زنان مهاجر عراقی در سوئد شکل گرفت و با هم آهنگهای فولکلوریک معروف میخوانند. چهل زن کارهای خانه یا محل کار را تمام میکنند و به آراستگی خود اهمیت میدهند. لباسهای زیبایی میپوشند که با نوشتههای عربی گلدوزی شدهاند. خندان، شاد و مغرور میایستند و میخوانند:« هذا الحلو کاتلنی یا عمه/ این زیبا کشته من رو عمه». مهم نیست که صدا شاهکار باشد. هر چه که از گلویی آزاد بیرون میآید زیباست. من گروه آماتور دانشگاه عین شمس را روی صفحه نمایش دیدم و مجذوب اجراهای آنها شدم. تعداد دختران دو برابر پسران است. بیشتر آنها موهای خود را با دستمالهای رنگارنگ میپوشانند و با ریتم ملودیها تکان میخورند و کف میزنند. دانشجویانی که در رشتههای مهندسی، تاریخ و نرم افزار تحصیل میکنند و برای آواز خواندن وقت میگذارند. فضای آزادی مفید برای تعادل روانی. آنها به دانشگاه میروند تا یاد بگیرند و خوشهای شادی و هنر بچینند. در تونس، رحمه بن عفانه باشگاه «لها» را رهبری میکند. او میگوید خانمها در جامعه دچار زندگی پر از روتین میشوند و با اندکی شادی آن را میشکنند. از اینجا ایده تشکیل باشگاهی که بین احیای آهنگهای میراث عربی و آهنگهای محبوب مدرن جمع میکند، به وجود آمد. مکانی که زنان در آن ملاقات میکنند و مهم نیست که صدا زیبا باشد. مهم این است که آنها صدایی داشته باشند. تلویزیون همچنین شبهای هنری را که در ریاض و جده برگزار میشوند، پخش میکند. زنهای شرکت کنندهها درخشش بیشتری دارند. آیا واقعا این اتفاق در سعودی میافتد؟ خانوادهها تاپاسی از شب بیدار میمانند و با خوانندههای زن و مرد آواز میخوانند. زنان شاد و بی هیچ نگرانی. دوربینها میچرخند و فیلم میگیرند. هیچ چیز زیباتر از زنی نیست که شادی خود را آشکار کند. در جهان عرب تشنگی برای شادی و رهایی وجود دارد. این در درجه اول زنانه است. سطح غم بالا میرود و باید مجراهایی باشند تا فشار را تخلیه کنند و اشکها را خشک. زنان عرب به شدت از زندانی شدن و تبعیض رنج بردهاند. دههها بر این امت گذشت و مادران برای وداع با شهدا کِل زنان بیرون میروند. آیا زندگی زیر سیاه چادر میتواند درست شود؟ تندروها تمام عقدههای خود را جمع کردهاند و بر سر زنان ریختهاند. آنها را با امر و نهی احاطه کردند. انسانیت را از آنها گرفتند. آنها ارزشهای زیبا را تحریف و تاریکی را به عنوان قانون تحمیل کردند. باید صداهایی به اعتراض هرچند به شکل آواز بلند میشد. خواننده زندگی روح است.
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة