ما مردم منطقهای هستیم گرفتار بی ثباتی و لرزشهای مستمر. تیتر اخبار ما جز جنگ و بحران و انقلاب چیزی به جهان مخابره نمیکنند و شهروندانی که به ردیف پشت درهای سفارتخانهها ایستادهاند یا در خیمههای بی نوایی و فقر خزیدهاند. یک بحران بی هیچ راه حلی، بحرانی دیگر میزاید به طوری که بیشتر وقتها به نظرمیرسد تصمیمهایی که درباره سرنوشت ما گرفته میشوند خارج از اراده ما هستند.
به همین دلیل تولیدات تحلیلگران درباره نقطهای که ممکن است بحران کنونی ایالات متحده و ایران به آن برسند متفاوت است، بحرانی که شاید اگر بخواهیم دقیق باشیم، بتوان گفت میان رئیس دونالد ترامپ و رهبر ایران علی خامنهای و «سپاه پاسداران» است. بحرانی که خودش را برمنطقه عربی مورد تهدید تحمیل میکند تا هزینه هنگفت نتایجش را بپردازد. منطقهای که در جنگی میان دو طرف بسیار تندرو در واشنگتن و تهران ایستاده و میتوان هرگونه احتمالی را داد.
نه رئیس جمهوری امریکا از آن نوع رهبران آماده معامله است و مشکل میتوان گفت که در آستانه شروع تبلیغات دوره دوم انتخابات او بتواند چنین کاری بکند. شانسهای پیروزیاش بر سیاستهای اقتصادیاش که در داخل نتیجه داده بنا شده همان طور بر نقش امریکا و تحمیل مواضعش در صحنههای جهانی. رئیسی است که شعار«امریکا را دوباره کشوری قوی میسازیم» را میدهد و ایران را به زدن ضربهای ویرانگر تهدید میکند اگر جرأت کند و به پایگاههای امریکا در خلیج حمله کند.
تندروهای ایران نیز آماده عقب نشینی و معامله نیستند یا اصلا شاید توان چنین کاری را داشته باشند. با اعتراف آنها بر واقعیت سخت تحریمهای اقتصادی، آنها خوب میدانند ترامپ با خروج از توافق هستهای دنبال چه اهدافی بود. میخواست از بندها و محتوای این توافق که در حد محدود ساختن توان آنها به ساخت سلاح هستهای بود بگذرد تا شامل موشکهای بالستیک آنها نیز بشود که قادراند اهداف استراتژیک در کشورهای همسایهشان را هدف قرار دهند به خصوص کشورهای خلیج. همچنین شامل سیاستهای مداخله جویانه در کشورهای منطقه و آنچه به «بازوهای ایران» معروف شده که در این کشور گسترده شدهاند، بشود. وقتی رئیس جمهوری امریکا و مقامات دولتش میگویند آنها خواهان تغییر نظام ایرانی نیستند بلکه فقط میخواهند رفتارش را تغییر دهند، ایرانیها اولین کسانی هستند که میفهمند این دو مسئله از هم جدا نیستند: این رفتار فرزند این نظام است و بسیار دشوار میتوان یکی از آنها را تغییر داد بی آنکه دومی تغییرکند. ایرانیها نیز فیلمی را که مشاور امنیت ملی امریکا جان بولتن به مناسبت چهل سالگی انقلاب ایران در ماه فوریه گذشته در صفحه توئیترش گذاشت، به عنوان سندی دست به دست میکنند که در آن رو به شرکت کنندگان ایرانی در جشنها گفته: فکرنمیکنم جشنهای زیادی به مناسبت انقلاب بگیرید.
دغدغه همنشینی با نظام ایرانی، نگرانی مجموعه کشورهایی را برمیانگیزد که از راههای مختلف به دنبال یافتن زبان مشترک برای تفاهم با آن هستند. این در قدم اول دغدغه منطقه عربی و خلیجی است. ایران در مسائل منطقه دخالت میکند و خود را به عنوان «قیم» کسانی میبیند که به دلیل وابستگی اعتقادی یا مذهبی آنها را متحد خود میشمارد. ایرانی که منطقه از اواخر دهه هشتاد قرن گذشته با نظام کنونیاش میشناسد. نظامی که سرنوشت مردمش را به دست گرفته و مایه نگرانی و بی ثباتی همسایهگانش است.
میان دو موضع تند امریکایی و ایرانی، میانجیگران کوشش میکنند؛ کسانی که میدانند عمیق شدن این نزاع و کشیده شدن آن به رویارویی مستقیم به جنگی در منطقه منتهی میشود که امروزه به دلایل اقتصادی و استراتژیکی معروفش به حساسترین منطقه روی نقشه جغرافیایی جهان تبدیل شده است. برجستهترین میانجیگران اروپاییها هستند به این دلیل که آنها در توافق هستهای با ایران در کنار امریکا بودهاند. هیچ علامتی از شانس موفقیت این وساطتها دیده نمیشود. در حالی که بریتانیای در آستانه خروج از اتحادیه اروپا در کنار ایالات متحده در نزاعش با ایران ایستاده، کشورهای برجسته دیگری مانند آلمان و فرانسه چیزی برای عرضه کردن ندارند. این دو کشور نه میتوانند ترامپ را قانع کنند که اعتبار توافق هستهای را برگرداند و نه میتوانند تهران را قانع کنند مذاکرات را با شرطهای امریکا از نو آغاز کند. زیر فشار تحریکی که تهران به کار میگیرد و تهدید میکند دیگر پایبند به بندهای توافق هستهای نمیماند و سطح غنی سازی اورانیوم را بالاتر از حد مجاز در توافق میرساند، کشورهای اروپایی خود را ناچار میبینند بعد از اینکه ستون اصلی آن یعنی ایالت متحده از آن بیرون آمد از توافقی که به حد موجود بی جان رسیده، رها بشوند. در پایان همه میدانند، اساس این توافق از ابتدا بر تفاهمی میان دولت باراک اوباما و حسن روحانی بنا گذاشته شد. اساس این توافق زمانی فرو ریخت که رئیس جمهوری ترامپ تصمیم گرفت عقربههای ساعت را به ماقبل سال 2015 عقب بکشد و دولتش با روحانی به عنوان یک شخصیت حاشیهای در نظام که در عمل به دست رهبر و «سپاه پاسداران» اداره میشود، رفتار کرد.
در کنار گامهای ناچیز میانجیگری، گامهای نظامی برداشته میشود که خبر از این میدهند دو کشور در حال نبض گیری از یکدیگرند و برای رفتن به سمت جنگی وسیعتر، مردداند. ایرانیها به نفتکشها حمله میکنند و دوربینهای امریکایی از «پاسدارانشان» فیلم و عکس میگیرند که بقایای مین را از بدنه کشتی برمیدارند و تهران دست داشتن در این کار را رد میکند و اعلام میکند که از ملوانان پذیرایی کرده است. همین کار را با شلیک موشک به مقر شرکت «اکسون موبیل» در بصره تکرار کرد و پیش از آن پایگاههای امریکایی نزدیک بغداد و موصل را...
در همین حال «سپاه پاسداران» اعلام کرد هواپیمای تجسسی بدون خلبان را هدف قرارداده. ایران اعلام کرد این هواپیا وارد حریم هواییاش شده بود و مقامات امریکایی تأکید کردند که هواپیما متعلق به نیروی دریایی امریکاست و در حریم هوایی ایران پرواز نمیکرد بلکه درمحدوده بینالمللی بالای تنگه هرمز پرواز میکرد.
علیرغم این تنشزایی درحالی که رئیس جمهوری ایران با رد هرگونه شرایط و دیکته کردنها امریکایی تهدید میکرد، تأکید میکند کشورش خواهان جنگ نیست، اما آماده است از دفاع از خود دفاع کند. همچین از وزیر خارجه امریکا مایک پمپئو میشنویم که میگوید« رئیس ترامپ خواستار جنگ نیست، پیامهایی بسیاری میان دو کشور در حال حاضر رد و بدل میشود».
آیا این بدین معناست که واشنگتن و تهران ازعواقب جنگ با خبرند و در آن تردید میکنند؟ این حداقل چیزی است که کشورهای منطقه آرزویش را دارند، کشورهایی که رنجهای بسیاری از بلندپروازیهای پیاپی کشیدهاند و تلاش میکنند شانسهای بیشتری برای آرامش و ثبات زندگی شهروندان خود و آیندهشان مهیا سازند. اما شرایط خارجی در منطقه ما غالبا خود را بر آرزوهای مردم آن تحمیل میکنند. ترس از اشتباهی در محاسبات است که ممکن است منطقه را به رویارویی بکشاند که همه ما از آن بی نیازیم.
TT
خطرات رویارویی که کسی نمیخواهد
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة