شبهای تابستانی را باید کش داد. برای فریب دادن شبهای گرم، مردم به سالن سینماهای دارای تهویه خوب میروند یا به نمایشگاههایی میروند که تا پاسی از شب درهایشان باز میماند. از جمله نمایشگاهی که در کتابخانه ملی فرانسه با عنوان «اصرار نوشتن» برگزار شد.
این نمایشگاه یادداشتهایی را گرد آورده که از میان ماترک شخصیتهای معروف پیدا کردهاند. برق ایدهای که بر صاحبش در آنی سماجت کرده و او قلم و کاغذی برداشته و آنچه بر خاطرش آمده را نوشته است. بریدههای دور ریز زیادی وجود دارد و دستنویس نامهها، ملاحظاتی که با عجله نوشته شده، تفسیرهایی در حاشیه که به نظر بدون ملاحظه میآیند. ملاحظه کدام است و چیست؟
بازدید کنندگان در مقابل کاغذهای ماریا اسکلودوسکا (1867-1934) پا سست میکنند. دانشمند لهستانی که شهروند فرانسوی شد بعد از اینکه با استادی فرانسوی به نام پیر کوری ازدواج کرد. نامش هم شد ماری کوری. با همین لقب دو بار برنده جایزه «نوبل» شد. دانشجوی ممتازی که به پاریس آمد تا وارد تحصیلات تکمیلی بشود که در کشورش برای زنان مجاز نبود. در دانشگاه با پیر آشنا شد. شد عاشق و معلم و دوست و شریک در تجربههای علمی و کشفیات. جایزه نوبل فیزیک سال 1903 را با هم دریافت کردند. اما روزی کامیونی او را در یکی از خیابانهای پاریس زیر گرفت. چگونه توانست بدون او در حالی که غریبه بود در کشوری ناشناس و هنوز چهل سالش نشده بود، زندگی را تحمل کند؟ با خودش خلوت کرد و فهمید آنچه آن روز و روزهای بعد بر او گذشت، بخشی از تاریخ خواهد بود. و تاریخ درون جانها را نمیخواند. حافظه تاریخیاش کوتاه و باید ثبت کرد و نوشت.
ماری کوری دفتری مدرسهای از دفترهای دو دخترش برداشت و با خطی ریز رنج و عذابش را نوشت. دفتری که در یکی از سالنهای کتابخانه ملی پا به محیط بیرونی گذاشت. در یکی از آنها میخوانیم:« پا به سالن میگذارم. به من میگویند او مرد. هم او که صبح دیدم صحیح و سالم بیرون رفت و منتظرش بودم تا شب در میان بازوانم در آغوشش بگیرم». ورق میزنیم:« نامت را همیشه همیشه تکرار میکنم، پیر...پیر...پیر من». رد دو قطره اشکی را میبینیم که ازچشمانش برکاغذ غلتیده و قاطی جوهر شدهاند.
پس از مرگش، ماری کوری با دو دخترش به میهنش برگشت و اصرار داشت تا زبانش را بیاموزند. وقتی مادهای شیمیایی جدیدی کشف کرد، نام آن را «پولونیوم» گذاشت برای قدر دانی از پلونی. همه اسناد و دستنوشتههای تجربیات علمیاش در کتابخانه ملی فرانسه نگه داری میشوند که در انبارهایش هزاران هزار نامه وجود دارد که مشاهیر از خود به جا گذاشتهاند. یک فصل در میان برگزار کنندگان اقدام به نمایش گنجینههای تاریخ و ادبی میکنند که در اختیار دارند. صفحات ناشناختهای را عرضه میکنند که محیطهای فرهنگی را غافلگیر میسازد. پژوهشگران تصور میکنند هرآنچه به این شاعر یا آن رمان مربوط است را میدانند و بعد نمایشگاهی از راه میرسد و برایشان شکلک درمیآورد. کتابخانه قبراق از جعبهاش خرگوشهایی بیرون میکشد که از مخیلهشان نمیگذشت.
ایده این نمایشگاه، جمع آوری کاغذهای مشاهیری است که خیلی تند در لحظه خطر یا نگرانی یا ضرورت نوشته شدهاند. جملاتی که گاهی به نظر گنگ یا نزدیک به هذیان میرسند، اثری شوک آور برکسی که آنها را میخواند و کاغذ تا خورده و خطهای لرزان، میگذارند. وقتی تلاش میکند معنایی از آنها بیرون بکشد و حالتی را درک کند که تحت تأثیر آنها نوشته شدهاند. اینها تنها ایدهها و افکاری نیستند که بی مقدمه جاری شده باشند بلکه نوشتاری عصبیاند که تحت تأثیر و فشار لحظهها شکل گرفتهاند. جوشهایی کوچک که از درون نویسندگانشان بیرون زدهاند. به کسی که آنها را میبیند میگویند، هیچ ادیب کامل یا فیلسوف بزرگ یا دانشمندی که جایزه گرفته وجود ندارد که آرام و خوشبخت و با اعتماد به نفس در سراسر مسیر زندگی کرده است. هیچ گریزی از لحظههای شک، ترس، خشم، عذاب، فقدان، تردید، اندوه و احساس خطر وجود ندارد. اینها همه لحظاتی هستند که صاحب آنها، قلم به دست میگیرد تا تقریبا کمک بخواهد: به دادم برسید!
TT
اشکهای مادام کوری
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة