جوانان لبنانی از سه هفته پیش به خیابانها آمدند. راهها را بستند و میادین را اشغال کردند. صداهایشان را بلند کردند تا خبر از موج خشمی سهمگین بدهند. در تاریخ چند ساله اخیر لبنان نمونه آن را به یاد ندارم و بی شک از زمان استقلال لبنان در 75 سال پیش بی نظیراست. این جنبش اعتراضی بر «انقلاب سرو آزاد» که در بهار سال 2005 و پس از ترور نخست وزیر رفیق الحریری به راه افتاد، فراتر رفت؛ انقلابی که منجر به خروج ارتش سوریه از لبنان و دور ساختن چهرههای سیاسی مرحله قیمومیت سوری شد. این اعتراضات در گستره خشم مردمی که سراسر مناطق لبنان را فراگرفت، تفوق یافت در صورتی که تظاهرات 2005 به مرکز بیروت محدود شد. همچنین در تنوع سیاسی و مذهبی و منطقهای و در شعارهای مطالباتی که فریاد زده شد، فراتر رفت. این جوانان دقت میکردند از گفتمان سیاسی به شکل کاملا برجسته اجتناب کنند. انگار دریافتهاند مرداب سیاست در لبنان مایه تفرقه و منبع فساد است. مطالباتشان به سمت دغدغههای آموزش و سلامت و حق آنها به عنوان یک شهروند کشیده شد که حکومت موظف است سادهترین لوازم زندگی کریمانه را برای آنها تأمین سازد. اما مهمتر از آن جهتگیری شعارها به سمت پاکسازی صحنه سیاسی لبنان از فسادی است که دربیشتر نهادهای عمومی نفوذ کرده و بازگرداندن اموالی است که بی هیچ دلیلی از راه فرصت طلبی و نفوذ در قدرت به دست بسیاری از مسئولین کنونی و سابق رسیده که لبنان در بدترین احوال حکومتی نمونه مشابه آن را به خود ندیده است. مطالبات به خواسته دور ساختن سیاستمداران از دولت جدید رسید و محاسبه همه آنها با شعار «کلنّ یعنی کلّن/همه آنها یعنی همه آنها» و آوردن مجموعهای کارشناسان در زمینههای کاری برای در دست گرفتن مدیریت کشور که به شعار «دولت تکنوکرات» شناخته شد.
در بسیاری موارد این جوانان را چیزی جز پرچم لبنان جمع نکرد در صحنهای که مایه شگفتی دیگران و خشم گروهی دیگر در خارج و داخل لبنان شد. کسانی که فکر میکنند قیمومیت اسلحه تحمیل شده بر لبنان که میراثخوار قیمومیت سوریه شد موفق به قطع راهها بر اولویتهای حیاتی مردم میشود به گونهای که شعارهای «مقاومت و ممانعت» و ناچار ساختن لبنانیها به پیوستن به محور ایرانی در منطقه برای تخدیر جوانان کافی است و غم لقمه نان و دغدغههای زندگی روزانه را در پایینترین پلهها توجهشان بنشاند.
اما انقلاب در اولویت بندی خواستههایی که جنبش اعتراضی به نمایش گذاشت قابل توجه بود. نه قیمومیت «حزب الله» بر مناطقی با اکثریت شیعه به خصوص در جنوب و بقاع و نه سخنرانیهای دبیرکل و انگشت همیشه تهدیدگرش در مقابل نسل جوان کارگر شد؛ نسلی که از مشکلات روزانه زندگی رنج میبرد در حالی که قیمها مدعی دفاع از «محرومین» و «مستضعفین» هستند. در مقابل در مناطق دارای اکثریت مسیحی، مشخص شد که موج ادعای دفاع از «حقوق مسیحیان»، موجی که «جریان ملی آزاد» سوار برآن شد تا درانتخابات پارلمانی اخیر محبوبیت عمومی کسب کند و با حمایت «حزب الله» به قدرت برسد، دیگر آنجا رنگ باخته است. شعارهایی که در این مناطق که به بعد فرقهای خود معروف بودند داده شد و چهرههای برجسته در این «جریان» و در رأس آنها وزیر خارجه جبران باسیل نشانه گرفت و آنچه از جهت سیاسی و خانوادگی به عنوان داماد رئیس جمهوری و فردی که خود را آماده میکرد تا جایگزین او در این پست بشود، نمایندگی میکرد.
به همین دلیل دو طرف، «جریان ملی» و «حزب الله» برای دفاع از چایگاه خود در قدرت کنونی خیز برداشتند با اینکه شعارهایی که در اعتراضات داده میشد به آنها محدود نبود. انفعال قابل توجه دو جهت در رسانههای آنها، تهمت زدن توطئه چینی علیه کشور از طریق تحریک تظاهرکنندگان و حمایت مالی از اعتراضات به اطراف خارجی و سفارتها بود. کار به جایی رسید که دبیرکل «حزب الله» حسن نصرالله تهدید کرد که حزبش به تنهایی میتواند موازنهها را لبنان در برهم بزند و هشدار داد، سرنوشت تظاهرات لبنان به آنچه در تظاهرات آرام و صلح آمیز سوریه اتفاق افتاد تکرار شود، با اشارهای آشکار به قدرت این حزب در دخالت نظامی برای حفظ نفوذ و سلطهاش بر مجاری تصمیم سازی در لبنان.
میتوان خیلی آسان انفعال «جریان ملی» و «حزب الله» در حمله به معترضان را تفسیر کرد که همزمان در پشت پرده دفاع از آن شعارها پنهان شده است. از دست دادن جایگاه «جریان» از نگاه آنها فاجعه بار خواهد بود. چرا که شکسته شدن میثاق و عهد رئیس جمهوری میشل عون آن طور که هواداراناش نگران آناند، نمایانگر ضربه به پروژهای خواهد بود که سه دهه عمر کرده و از جنگی شروع شد که عون علیه نیروهای سوری بعد علیه «نیروهای لبنانی» راه انداخت و در دو جنگ شکست خورد. سپس ناچار شد زندگی در تبعید را تحربه کند پیش از آنکه «تفاهم» با «حزب الله» فرصت رسیدن به رده اول حکومت را برای او مهیا کرد.
از طرفی دیگر، سقوط شعار «ممانعت» که به برگه «حزب الله» برای تسلط بر مناطق تحت نفوذش بدل شده بود، ضربه بزرگی محسوب میشود که حزب خود را در بدترین وضعیت برای رویارویی با آن مییابد. از طرفی نمیتواند از فسادی که برخی متحدانش درآن غرق شدهاند، دفاع کند و نه از فقدان خدمات عمومی، اوضاعی که پایگاه مردمیاش مانند دیگران از آنها رنج میبرد (اگر نگوییم بیشتر از دیگران) اما او همچنین نمیتواند وضعیت جدیدی که اعتراضات به وجود آورده را نادیده بگیرد و آنها مطالبات حیاتی هستند که همه شعارهای دیگر را محو کردند از جمله شعارهای مورد علاقه «حزب الله» مانند دعوت به رویارویی علنی با اسرائیل و مشارکت در جنگ سوریه و دیگر جنگهای منطقه، علیرغم بینوایی که در پایگاههای مردمی حزب ایجاد میکنند.
انسان میتواند با این گفته مخاطره کند که فرهنگ جدیدی میان جوانان لبنان پس از جنبشهای مطالبهگر اخیر ظهور یافت. فرهنگ ملی به مفهوم درست کلمه. به دور از فرقه گرایی و گروکشیهای حزبی. میتوان آن را «فرهنگ زندگی» نامید در مقابل «فرهنگ مرگ» که «حزب الله» و مدافعانش به آن تفاخر میکنند. این جوانان میهنشان را به جایی که باید برگرداندند: میهنی که از شهرونداناش محافظت کند به جای آنکه میدانی باشد برای دفاع از منافع دیگران.
همچنین فرد میتواند با این گفته مخاطره کند که نسلی پخته از جوانان لبنان رشد میکنند و میتوان برای آینده روی آنها حساب باز کرد. اما این پختگی نمیتواند مشکلات و عقبههایی را که در برابر کشور قرار دارند از میان بردارد، در رأس آنها البته مشکلات اقتصادی و قدرت طبقه حاکم با همه شاخههایش در دور زدن مطالبات مردمی و بازی دوباره با برگههای وابستگی به فرقهها با هدف انقلاب بر عیله این جنبش و شعارها و بازگرداندن کشور به حالت مرگ آرامی که سه هفته پیش برآن حاکم بود.
TT
جوانان لبنانی تلاش میکنند وطنشان را برگردانند
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة