بارها درباره پدیده پوپولیسم نوشتم که از چندین دهه در اروپا رو به افزایش گذاشت و اکنون به پدیدهای جهانی تبدیل شده است. روز سه شنبه (3-5-2022) دکتر محمد النغمیش در روزنامه «الشرق الاوسط» درباره «مدیریت گروهها» نوشت و این مسئلهای کاملاً با توان بالای سیستمهای روانسازی و نظم بخشیدن در حرم مکی در ماه رمضان در مدیریت امواج خروشان جمعیت در حج عمره پس از وقفه دوساله به دلیل ویروس «کرونا» تفاوت دارد. اینجا دو واژه قابل توجهند: گروه و مدیریت. آیا این «پوپولیسم» هویتخواه با ظهور رهبرانی با توان مدیریتی مانند مارین لوپن، ترامپ و بودی در هند تبدیل به «گروهها» شدند یا به عبارتی دیگر آیا این پوپولیسم زاییده بحرانهای گذراست و با زوال آنها از بین میرود یا اینکه با قدرت کاریزمای رهبران و شکلهای آگاهی جدید به پیش میروند؟ فرانسیس فوکویاما در کتابش(2018):«هویت، درخواست کرامت و سیاستهای وابستگی» به ما هشدار میدهد که پوپولیسم را بیش از آنکه گرایشهای طبقاتی یا ازمیان بردن ظلم و مهیاساختن فرصتهای برابر و عدالت در دستمزدها و حقوق تشویق کنند، خواستههای «کرامت» به پیش میبرند. کسانی که جنبشهای «عدالتخواهانه» یا «برابری» را رهبری میکنند انسانهایی آمده از ته پلکان نیستند بلکه آنها (زن و مرد) از میان طبقه متوسط تحصیلکرده آمده و خواهان ترقی اجتماعی و سیاسیاند و دیگر تاب و تحمل سیاستهای احزاب را ندارند که آنها را به مرتبهای که میخواهند برسانند. چه چیزی دیگران را به حرکت وامیدارد تا «گروه» تشکیل شود؟ اگر گفته شود، کسانی که احساس ظلم میکنند یا نگران آینده و سیاستها برای حل مشکلاتاند و میترسند تعارفهای سیاستورزان حرفهای به زیانشان تمام میشود همان کسانی هستند که مشکلات معیشتی زندگی و دستمزدها آنها را تحریک میکند، پس چرا از صد و پنجاه سال تاکنون به چپ و چپ رادیکال واقعاً کارگری روی نمیآورند؟ برعکس و اولویتها و رتبهبندی در احساس ظلم و ستمگری هرچه باشد، رویکرد این دوره از سوی «تودهها» به سمت راست پوپولیستی و دینی است. و ما میگوییم پوپولیستی چون هرچند برخی رهبران پوپولیستی -به خصوص در امریکا- احساسات دینی دارند؛ اما به طور کلی این احساسات اولویت یا جایگاه برجسته ندارند. به هرحال پوپولیسم در اروپا یا امریکا وجود دارد ولی اعتبارهای دینی نقش اساسی در شکلگیری و فراگیر شدن آن در اروپا بازی نکردهاند، درحالی که در مرحله پیش(برای انجیلیهای جدید) برای بسیج مهم بودند و امروز چنین نیست. دیگر اینکه مسئله یک موضوع سیاسی بزرگ است و افرادی با گرایشهای خاص دینی (مخالفان سقط جنین-مخالفان ازدواج همجنسگراها) سخت میتوانند با رویکردهای سیاسی هرچند هم پوپولیستی(یعنی به شکلی غوغایی) علیه چین و مهاجران، همراه شوند! وقتی گوستاو لوبون(جامعه شناس فرانسوی به معنای وسیع کلمه- و ما او را به دلیل نوشتن «تمدن عرب» میشناسیم) در دهه هشتاد و نود قرن نوزدهم تلاش میکرد جنبشهای مردمی در فرانسه و اروپا را بفهمد، از اینکه چپ فرانسه(گروه کمون) ضد حکومت فرانسه بودند در حالی که مردم آلمان به بهانه وحدت ملی برای حکومت خود یکپارچه میشدند تعجب میکرد. الیاس کانتی(The Crowd) ملاحظه متوجه این نکته شد که جمهوریخواهان راست همان کسانی هستند که در طول قرن بیست به سمت احساسات ملی و میهنی رفتند. برتراند بادی و فیدل(بازگشت پوپولیسم2019) ملاحظه میکنند خواستههای پوپولیستهای جدید در غرب همان خواستههای محافظهکاران است؛ اما محافظهکاران که سیاستمدار حرفهای هستند، آماده دادن امتیاز و رسیدن به راه حلهای میانهاند و این چیزی است که پوپولیستهایی که به دنبال برجسته شدن در میدان سیاست و انتخاباتاند نمیپذیرند. این روش در سیاست رادیکال همانی است که فرید زکریا(2004) دموکراسی توتالیترمینامد! عامل تأمل دوباره به پوپولیسم درحال حاضر تکانهای است که جنگ روسیه و اوکراین درآن و برآن به وجود آورد. رهبران همه پوپولیسمهای غربی دستکم رئیس جمهوری روسیه را متحدی معتبر میدانند و اکنون با توجه با ادعای دفاع از هویت اصلی و حاکمیت دیگر نمیتوانند این کار را بکنند درحالی که رئیس جمهوری روسیه میخواهد هویت اوکراینی را با قدرت و از راه هجوم حذف کند. درست است که به نظرنمیرسد ائتلاف مارین لوپن با رئیس جمهوری روسیه اثری براو در انتخابات داشت؛ اما همه کشورهای شرق اروپا و اسکاندیناوی تا آلمان را نگرانی و ترس فراگرفت و به تدریج به سمت پوپولیسم همچنین ائتلاف سنتی با امریکا برمیگردند. و این رویکرد شکل گرفته ائتلافهای میانه در اروپای غربی و پیرامون آن را تقویت میکند. و تنها بریتانیای خارج از اتحادیه اروپا متحد امریکا بود و همچنان هست و به همین دلیل به شدت از اوکراین حمایت میکند حتی بیشتر از امریکا! حالا به میدان خودمان در آسیا و جهان اسلام بپردازیم. در جهان عرب و اسلام پوپولیسم وجود داشته و پوپولیسم هویتخواه اسلامی هنوز وجود دارد. و اگر بتوان همه اینها را در مورد وضعیت فلسطین با فشارهای اسرائیلی دارای رنگ دینی به خصوص آنچه هرماه رمضان در مسجد اقصی و حرم ابراهیمی روی میدهد توجیه کرد، اسلامگراییهای تودهای دیگر در دو جهان عرب و اسلامی را نمیتوان توجیه کرد به خصوص اینکه آنها درجایی که به قدرت رسیدند یا به آن نزدیک شدند راه حلهای مؤثری برای مشکلات ملی ارائه ندادند. این در حالی است که نسبت به حکومت ملی در دو جهان آشکارا دشمنی میورزند به طوری که آگاهانه یا ناآگاهانه برای ایجاد بی حکومتی تلاش میکنند. ادعا نمیکنم اکنون در اوج شکوفاییاند، بلکه مسئله برجسته این است که جنبشهای مردمی برجسته یا رو به صعود دیگر وجود ندارند تا گزینههای بدیل دارای افق باشند. و اکنون به آسیای غیرمسلمان بپردازیم. درآنجا خیزشی مردمی در هندوئیزم و بودیسم وجود دارد که دو بعد دینی و ملی در هویت ملی جمع میشوند. و اساساً ضد اسلام حرکت میکند به این عنوان که تهدید کننده هویت پاک و ناب در هند و میانمار است به عنوان نمونه. آیا با معیارهای بادی و فیدل اینها «پوپولیسم»اند یا جنبشهای هویتطلبانه اندکی از آنها تمایز دارند؟ هویت در غرب کرامتخواهی است و برای مسلمانان و هندوها محقق ساختن دین و پاکی آن است. در هرحال هویتهای دارای طرفدار همیشه دشمن یا دشمنانی دارند و برای غربی دشمن داخلی است(خواسته تغییر گروه حاکم) اما در شرق دشمن همیشه خارجی است. مشکل برای رادیکالیزم غربی در سیاستهای نظام است. ولی برای اسلامگرا و هندوئی و بودایی درباور به دشمنی دیگر نسبت به دین و ملیت اوست و شامل کشورش میشود حتی اگر از خود همان کشور باشد! در پایان: چه عاملی موجب ایجاد هویتهای متزلزل در دوره جهانی شدن گشت؟ آیا دلیل موفقیت آنها رهبری کاریزماتیک است یا رسیدن به قدرت یا هر دو با هم؟ ما البته بیشتر به سرنوشت تجربه حکومتهای ملی در زمینه خودمان توجه داریم که اسلامگرایی رادیکال در ایران شکست و مانع پیشرفت آنها در کشورهای عربی و اسلامی دیگر شد.
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة