رضوان السید
اندیشمند،نویسنده، دانشگاهی و سیاست‌مدار لبنانی و استاد تحقیقات اسلامی در دانشگاه لبنان
TT

شبه نظامیان و بیماری بی درمان!

هنگامی که شبه‌نظامیان حزب مسلح، بیروت را در سال 2008 اشغال کردند، یک مقام ارشد امنیتی در یکی از کشورهای خلیج گفت: این رویدادی است که لرزه بر تن آدمی می‌اندازد! چون این دومین بار بود که پایتخت لبنان اشغال می‌شد؛ اولین بار ارتش اسرائیل بود که بیروت را اشغال کرد. و از آن زمان (2008)، حزب مسلح هنوز نه تنها بیروت، بلکه تمام لبنان را تحت کنترل دارد! و آنچه بر بیروت گذشت از سال 2010 بر عراق و از سال 2012 بر لیبی می‌گذرد. البته تفاوت‌هایی وجود دارد، اما اساسی نیستند، زیرا در لبنان یک گروه شبه‌نظامی کنترل امور را در دست دارد، در حالی که در عراق و لیبی، ده‌ها گروه شبه نظامی قدرت را در دست گرفته‌اند. در این سه کشور هنوز دولت‌ها وجود دارند؛ البته در لیبی دو دولت وجود دارد، نه یک دولت، و ارتش در عراق و لبنان یکپارچه ماند، اما در لیبی، پناه برخدا دو ارتش به وجود آمد. ادامه ذکر تفاوت‌ها بی‌فایده است زیرا این چیزی را در واقعیت تغییر نمی‌دهد. شبه نظامیان حاکمند و سیاستمداران در دولت‌ها و رؤسای قوا برای آنها کار می‌کنند. در این سه کشور، شبه نظامیان و سپس سیاستمداران قدرت‌های خارجی را دارند که از آنها حمایت و دفاع می‌کنند. در این سه کشور، قیام‌های مردمی برای رهایی صورت گرفت، اما شبه نظامیان آنها را سرکوب کردند و وضعیت به همین شکل باقی ماند، حتی پس از انتخاباتی که هم در لبنان و هم در عراق آرزوی تغییر داشت! ممکن است این سوال مطرح شود که ارتش که فرض می‌شود با حاکمیت کشورهاست چه می‌کند؟ پاسخ این است که ارتش در لیبی سعی کرد به شبه نظامیان ضربه بزند، اما نتوانست این کار را انجام دهد. در حالی که ارتش در عراق و لبنان تلاشی برای به چالش کشیدن شبه نظامیان قدرتمند با سازماندهی و سلاح و پشتیبانی ایرانی نکرد.
اوضاع در لیبی و عراق در حال شعله‌ور شدن است و ده‌ها کشته از طرف‌های درگیر در آن کشته شده‌اند. این بار دولت شرق لیبی که توسط پارلمان پناهجویان در شرق تشکیل شده بود، از طریق یک گروه شبه نظامی در غرب لیبی نیز تلاش کرد تا طرابلس پایتخت را تصرف کند، اما دیگر شبه نظامیان پایتخت آن را دفع کردند. رئیس دولت ائتلافی (دقت کنید: ائتلاف!) در طرابلس شکست کودتا را اعلام کرد! در عراق اما مشکل پیچیده‌تر است، زیرا مقتدی صدر، پیروز انتخابات که نتوانست دولت اکثریتی (با سنی‌ها و کردها) تشکیل دهد، نمایندگان خود را از پارلمان خارج کرد، سپس توده‌های جریان را به سمت اشغال پارلمان و تخریب منطقه الخضراء سوق داد و رقبای وابسته به ایران در «چارچوب همآهنگی» با بسیج هواداران خود در برابر هودارانش به او پاسخ دادند. بعد ناگهان مشخص شد که صدر نیز برای مواجهه با رژیم آخوندها آزاد نیست، زیرا مرجع مذهبی ایرانی او، سید کاظم حائری، اعلام کرد در برابر ولایت رهبر معظم علی خامنه‌ای تسلیم است و صدر را تنها گذاشت که او نیز مخالفان و متحدان خود را با کناره گیری دائمی از فعالیت سیاسی غافلگیر ساخت. و هنگامی که خشم هوادارانش شدت یافت و مقر نخست وزیر در منطقه الخضرا را تصرف کردند، نیروهای مسلح چارچوب هماهنگی با گلوله به سمت آنها رفتند، همان طور که در مواجهه با جوانان انقلابی در سال 2019 آنها را به گلوله بستند و پس از تبادل آتش شدید و  کشته شدن ده‌ها نفر(اکثر آنها از پیروان صدر بودند) صدر، همچنین مخالفانش از پیروان خود خواستند از منطقه الخضرا و خیابان‌ها عقب‌نشینی کنند! ایده‌آل برای عراق موفقیت در تشکیل دولت ائتلافی یا اکثریت بود، اما اکنون آنچه لازم است جلوگیری از جنگ داخلی بین شیعیانی است که از زمان اشغال آمریکا در سال 2003 بر کشور حکومت می‌کنند!
این جزئیات گویای چه هستند؟ هدف ازآنها رسیدن  به چند نتیجه است؛ اول اینکه شبه‌نظامیان در هر کجا که باشند مانع از برپایی حکومت می‌شوند. اقتدار (مشروعیت) از نظر ماکس وبر (1864 - 1920) به تنهایی حق اجبار، یعنی استفاده از خشونت به منظور تحمیل نظم را دارد، اما زمانی که قدرت‌ها متعدد یا چندین طرف اسلحه در دست داشته باشند، جایی برای فکر کردن به یک حکومت یا نظام واحد بر همه وجود ندارد. 
دومین مورد این است که در هر دو کشور (و در واقع در لبنان، سوریه و یمن!) مداخلات خارجی، منطقه‌ای و بین‌المللی صورت می‌گیرد. و مداخله‌گرها (مانند ایرانی‌ها، ترک‌ها، روس‌ها و آمریکایی‌ها) نمی‌توانند با همین توانایی در داخل نفوذ کنند، اما ضعیف‌ترین آنها هم می‌تواند مانع از برقراری ثبات و به دست گرفتن قدرت توسط یک گروه شود. حتی «داعش» که در سال 2018 شکست خورد و دیگر حامی ندارد، همچنان در عراق و سوریه حملاتی انجام می‌دهد؛ چه رسد به احزاب مسلح یا سیاسی وابسته به قدرت‌های منطقه‌ای یا بین‌المللی که هر کدام بر حفظ مناطق تحت نفوذ خود به‌ویژه در کشورهای عربی نفت‌خیز اصرار دارند؟! 
سومین موضوع این است که قدرت‌های بین‌المللی امروز با لبه شمشیر تقسیم شده‌اند، همین‌طور قدرت‌های منطقه‌ای می‌خواهند از این اختلافات سود ببرند. و هنوز زمان آن نرسیده و درگیری‌ها برای نشستن بر سر میز مذاکره در جریان است. در این میان، نیروهای سیاسی و شبه نظامی در دو کشور به این فکرمی‌کنند که افزایش تحرکات‌شان به آنها امیدواری می‌دهد که در زمان رسیدن به راه حل، مؤثر و تأثیرگذار باقی بمانند، به ویژه که هر راه حلی اگر همراه با حذف شبه نظامیان یا خلع سلاح آنها نباشد، غیرممکن می‌ماند. لبنانی‌ها در پایان جنگ داخلی، شبه‌نظامیان را منحل کردند، اما آنها مجبور شدند سلاح‌های «حزب‌الله» را نگه دارند، به این بهانه که این حزب برای آزادسازی سرزمین با اسرائیل می‌جنگد. اما حزب مسلحی که زمین را آزاد نکرد، به سرعت بیروت را اشغال کرد، با توجه به اینکه تصرف قدرت در داخل بسیار آسانتر از آزادسازی است! 
موضوع چهارم این است که در کشورهایی که یکی دو دهه است در آشفتگی به سر می‌برند، امکان برقراری یک حیات سیاسی و شکل‌گیری سیاستمداران عادی وجود ندارد و سیاستمدارانی که شکل گرفتند، از میان رهبران شبه نظامیان یا سرمایه‌مردان متحد با آنها و شناخته شده توسط قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی‌اند، و اینها تمایلی به گوش دادن به نتایج انتخابات در صورت برگزاری ندارند. 
پنجمین و آخرین مسئله این است که در بحران‌هایی که در برخی کشورهای عربی پیش می‌آمد، کشورهای بزرگ عرب برای میانجی‌گری دخالت می‌کردند. آنها این کار را در لبنان، سوریه، لیبی و یمن انجام داده‌اند. اما به دلیل طولانی شدن بحران‌ها و مداخلات بزرگ خارجی مانند حمله آمریکا به عراق و مداخلات ایران، روسیه و ترکیه در سوریه، نقش میانجی عربی تا حدی تضعیف شد تا جایی که تقریباً دیگر وجود ندارد. این علاوه بر خصومت با عرب‌ها است که در محافل مورد حمایت ایران در تعدادی از کشورهای آشفته رایج است!
اتحادیه عرب حامی یا میانجی بود و نظام بین‌الملل حامی یا میانجی بود. امروز تضاد بین طرفین نظام بین‌الملل تشدید می‌شود و مداخله کشورهای بزرگ عرب به چیزی محدود می‌شود که امنیت مستقیم ملی آنها را حفظ کند. بنابراین، درخواست‌های عربی و بین‌المللی از طرف‌های درگیر برای به زمین گذاشتن سلاح، مذاکره و حفاظت از کشورهای خود در برابر کشتار، ویرانی و تفرقه افزایش می‌یابد.
نکته پایانی هم وجود دارد و آن استفاده گسترده از زبان مذهبی توسط جریان‌های مسلح است. این زبانی است که درگیری‌ها را تشدید می‌کند، زیرا همه تظاهر به جزم اندیشی و اعلام عدم سازش می‌کنند. قیام‌های مردمی در چندین کشور عربی نشان داد که این زبان منفور و دروغین شده است. اما مردم با افرادی که برجسته‌ترین بحثشان مسلسل است چگونه رفتار می‌کنند که فقط با امثال خود سر سفره می نشینند تا غنائم را تقسیم کنند.
هیچ جایگزینی برای حکومت ملی با ویژگی‌های شناخته شده عربی و بین‌المللی آن وجود ندارد. اما چگونه می‌توان امید را برای حکومت تجدید کرد، در حالی که دشمنان مسلح آن خود کنترل را در دست دارند؟!