هر بحثی درباره «روز بعد» در غزه و لبنان با امید عربی همراه است، زیرا عربها بهویژه دیگر تاب تحمل کشتار و ویرانیهای روزانه و نازیسم اسرائیل را ندارند؛ اسرائیلی که زمین را به فساد میکشاند، اما نهتنها به این بسنده نمیکند، بلکه با افتخار اعلام میکند که بهدنبال ایجاد تغییراتی است که به نسلهای بعدی سلطه دهد! بنابراین، «روز بعد» که امیدوارانه به توقف جنگ اشاره میکند، نیز ترسناک به نظر میرسد، زیرا ممکن است به ورود به عصر اسرائیل منجر شود! بیایید به وقایع میدانی نگاهی بیندازیم تا به مسائل جنگها و دوران پس از آنها نزدیکتر شویم.
پس از اظهارات خالد مشعل در «ارزیابی وضعیت»، مبنی بر اینکه این یک پیروزی تاکتیکی برای اسرائیل و پیروزی استراتژیک برای «حماس» (!) است، دیگر هیچکس از «حماس» اظهارنظری نکرده، بهویژه که قهرمان واقعه سال پیش، یحیی السنوار، کشته شده است. حتی ابوعبیده نیز در رسانهها حضور نیافته و آخرین اخبار حاکی از تشکیل رهبری مشترک و انتظار برای انتخاباتی است که به این زودیها برگزار نخواهد شد. گزارشهای ماههای اخیر نشان میداد که السنوار به تنهایی حمله به اسرائیل را برنامهریزی و اجرا کرده است! بنابراین، تصمیم برای رهبری جمعی نشانهای از تغییر مسیر توسط «حماس» پس از کشتاری است که نتیجه اقدام یکجانبه السنوار بوده. اما پس از این چه خواهد شد؟ هنوز جزئیات بسیاری روشن نیست: توافق برای آتشبس چگونه خواهد بود، اسرائیلیها در غزه کجا باقی میمانند؟ و مهمتر از همه، چه کسی مدیریت منطقه را برای حفظ امنیت و بازسازی برعهده خواهد داشت؟ مسئله یا سئوال تشکیل کشور به سیاستهای جدید آمریکا بستگی دارد و اسرائیلیهای پیروز علیرغم سروصدای جهانی هیچ علاقهای به شنیدن چیزی در این خصوص ندارند. روابط بین «حماس» و اسرائیل همیشه بهتر از روابط اسرائیل با تشکیلات خودگردان فلسطین بوده است: آیا اعضای «حماس» تا حدی فروتنی میکنند و به صلح با محمود عباس تن میدهند؟ و در نهایت، چه کسی برای تحقق این موضوع با اسرائیلیها مذاکره خواهد کرد؛ قطریها و مصریها یا ائتلافی که توسط سعودی برای دولت تشکیل شده است؟ هر دو گروه ضروریاند: یکی برای لجستیک، و دیگری برای استراتژی. این گامها کوچک و دشوارند، یا شاید دو گام به عقب برای یک گام به جلو باشند!
حال به جنوب، یعنی لبنان برویم. «حماس» سکوت کرده، زیرا دیگر قادر به ارائه چیزی نیست. اما «حزبالله» همچنان هر روز بیانیه صادر میکند و با اسرائیلیها در زمینه حملات متقابل و درگیریها در روستاهای مرزی رقابت میکند. مشکل جنوب لبنان بسیار پیچیدهتر از مسئله «حماس» است؛ زیرا رهبری میدانی تغییر کرده و گفته میشود که اکنون ایرانیها فرماندهی را به دست گرفتهاند. این حزب در کشورهای مختلف حضور دارد و باید صفوف و پایگاه مردمی گسترده، ولی بسیار پراکنده خود را دوباره سازماندهی کند. صدها هزار نفر از کسانی که از مدیریت مالی حزب سود میبرند، رها شدهاند، هرچند گفته شده که هیچ چیز برای کسی از دست نخواهد رفت. درست است که مدیریت جنگ در حزب بهسمت وارد کردن خسارت بیشتر به دشمن پیشرفته است، اما هیچکس نمیداند که حزب چقدر میتواند دوام بیاورد؟ آیا هنوز عقل تدبیری حزب وجود دارد و به آنچه در اطرافش میگذرد، فکر میکند؟ دیگر محیط حامی تاب تحمل ندارد، و این موضوع برای لبنانیها بهطور کلی صدق میکند. رفتار رسانهای حزب و حمله به کانالهای تلویزیونی و برخی سیاستمداران عاقلانه نیست. حزب، همچون «حماس»، در حفاظت از حامیان و محیط خود ناتوان است و در عرصه لبنان مخالفان بیشتری نسبت به «حماس» دارد. نگرانم که عصبانیت حزب نسبت به دیگران ناشی از ترس باشد!
اما حزب چگونه به آینده فکر میکند؟ میدانیم که خواهان آتشبس است، با تخلیه منطقه لیطانی موافقت میکند و بری میتواند بهنیابت از آن مذاکره کند. اما ایرانیها حضوری پررنگ دارند. آنها نهتنها میخواهند حزب را حفظ کنند، بلکه امیدوارند که حزب بتواند در صورت حمله به ایران به اسرائیل آسیب برساند. بنابراین، حزب در میان لزوم آرامش پس از خسارات بزرگ و نیاز به تقویت برای ایران و حفظ وجهه در منطقه قرار دارد، و بهنظر میرسد تواناییها دیگر برای تحمل هر دو وظیفه کافی نیست!
دو نوع تفکر وجود دارد: یکی تفکر جامعه شیعه که با تهدیدات بعد از مهاجرتهای گسترده و ترس از ناپایداری روبهرو است، و دیگری تفکر اسرائیلیها که به نابودی شاخههای ایران در سراسر مشرق تأکید دارند! این موضوع بهمعنای طولانی شدن جنگ است. پایداری حزب به اعتبارش مربوط است، اما چگونه میتوان در میان این حجم عظیم کشتار و خرابیها صبر کرد؟
شاید بهتر نباشد که به عقب بازگردیم و از رهبران «حماس» و «حزبالله» درباره آغاز این مسیر سئوال کنیم و اینکه آیا بهلحظهای فکر نکردند که امکان دارد این صحنه به زیان آنها تغییر کند؟ پرسش از منفعت و نه سرزنش، بهمنظور تأکید بر نیاز آنها به فروتنی و سپردن مسائل مدنی، لجستیکی... و سیاسی به دیگران است، تا فرصتی برای برخی اصلاحات و بازیابی بخشی از استحکام ایجاد شود، تا اسرائیلیها و جامعه جهانی نتوانند ما را به سمت بیثباتی و کمبود خرد سوق دهند و نتوان از پایانها اندیشید.