در ضیافت بزرگ جشن پانزدهمین سالگرد انقلاب، استالین از او خواست تا جام خود را بلند کرده و به سلامتی بنوشد. اما او بیتوجه نشان داد. استالین به سمت او سیگار و پوست پرتقال پرتاب کرد، اما باز هم واکنشی نشان نداد. استالین برای تحریک کردنش، با دختری جوان از حاضران شوخی کرد. همسرش به اتاقش در کرملین رفت و صبح روز بعد، خدمتکارش او را غرق در خون خود يافت. همسر استالین خودکشی کرد و روایت رسمی این بود که او بر اثر ترکیدن آپاندیس درگذشته است. داستان زندگی نادیا آلیلویوا دوباره در یک فیلم مستند درباره استالین که توسط تلویزیون فرانسه پخش شد، به سطح بازگشت. سازندگان فیلم تمامی دستاوردها و همچنین تصمیمات استالین را که جان میلیونها نفر را گرفت، مرور میکنند.
استالین پس از پیروزی متفقین در جنگ جهانی دوم، از همپیمان خود آیزنهاور دعوت کرد تا به مسکو سفر کند و در جشن پیروزی شرکت کند. آیزنهاور در آن زمان فرمانده کل نیروهای آمریکایی بود و سپس به عنوان رئیسجمهورى ایالات متحده انتخاب شد. استالین برای او همه استعدادهای درخشان جمهوریهای شوروی را جمع کرد. هزاران مرد و زن جوان نمایشی ارائه دادند که از آنچه که معمولاً در مراسم افتتاحیه المپیکهای مدرن میبینیم، پیشی گرفت. اما دوربین روی چهره آیزنهاور متوقف میشود که در حال خمیازه کشیدن از روی خستگی است. چطور سانسورچی شوروی این صحنه را حذف نکرد؟
همچنین رابطه رهبر شوروی با همسر دومش نادیا جلب توجه میکند. او تنها ده سال داشت که برای اولین بار استالین را دید. پدرش از انقلابیون بود و به خانه آنها آمده بود تا از سیبری فرار کند و پيش رفیق انقلابىاش پنهان شود. نادیا که کودکی بیش نبود، در رودخانه نزدیک بود غرق شود، اما استالین او را نجات داد. نادیا پس از پیروزی انقلاب، به عنوان تایپیست در دفتر رهبر انقلاب، لنین، سپس در کمیساریای خلق تحت مدیریت استالین مشغول به کار شد. او در یکی از سفرهای استالین برای پاکسازی بقایای شورشها همراه او بود و در جریان این حوادث با استالین ازدواج کرد. در آن زمان استالین چهل و یک ساله بود، مردی که همسر اولش را به دلیل بیماری سل از دست داده بود. نادیا زیبا به معنای معمول نبود، اما جاذبهای مانند اسب وحشی داشت که نیاز به رام کردن داشت. او برای استالین یک پسر و یک دختر به دنیا آورد.
نادیا در کرملین زندگی میکرد و تنها برای شرکت در کلاسهای آکادمی صنعتی از آنجا خارج میشد. گاهی اوقات با برخی از تصمیمات همسرش مخالفت میکرد. او از وزیر امنیت، بریا، متنفر بود و نمیخواست پای او به آپارتمانش برسد. در مسکو قدم میزد و به استالین خبر میداد که یک شهروند از گرسنگی در پیادهرو مرده است، و زنی پسرش را سر بریده و پخته تا بقیه فرزندانش را تغذیه کند. سپس آن شام جشن آخر فرا رسید. او از نوشیدن به سلامتی نابودی دشمنان ملت خودداری کرد. همسرش به او دستور داد:« هی... تو... جامت را بلند کن». او پاسخ داد:« اسم من هی تو نیست». به گفته دخترش سوتلانا، جشن را ترک کرد و به اتاقش رفت و نامهای «وحشتناک» به استالین نوشت. او روی تخت دراز کشید و با یک تیر از یک «موزر» خودکشی کرد. هیچکس جرأت نداشت به استالین خبر دهد. و برای شصت سال پس از آن، مردم حقیقت را نمیدانستند که همسر رهبرشان با دست خود به زندگیاش پایان داده است. برای خودکشی یک توضیح وجود داشت: اعتراض به سیاستهای استالین.
و «موزر» یک تفنگ ساخت آلمان است که در آهنگ مشهور عراقی ذکر شده:« ربیتک زغیرون حسن لیش انکرتنی... بعینک الواسعات موزر صدتنی: کوچک بودی و بزرگت کردم، حسن چرا نادیدهام گرفتی... با چشمان درشت چون موزرت شکارم کردی.»
TT
همسر استالین
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة