فاضل السلطانى
TT

در ستایش روشنفکران عراقی

در میان ویرانی گسترده عراق، که از زمان هولاکو تا واپسین حاکمان بغداد ادامه دارد، در این مرز و بوم خسته همواره یک شعله روشن تابیدن داشت و به‌نظر می‌آید دشمنان را یارای خموشی آن نیست؛ از فروغ دیده این تمدن تا عصر حاضر این شعله بیدار است: فرهنگ. عراقی که ما می‌شناسیم چیزی مگر جز عبارت فرهنگ نیست: دیروز؛ امروز و فردا. هیچ چیزی جز این نهال در خاک این سرزمین نمی‌روید. برای نمونه این کشور، در طول تاریخ معاصر خود، یعنی از سال ۱۹۳۲ که به‌عنوان اولین کشور عرب به جامعه ملل پیوست، حتی در ورزیدنِ یک سیاست‌مدار کارآزموده نیز موفق نشد. اگر هم پس از کنکاش دراز موفق شویم یکی دو سیاست‌مدار درخور پیدا کنیم، بازهم این پیدایش بر علیه آن و نه به‌سود آن خواهد بود. اما در مقابل، عراق در آفریدن اهل فرهنگ و فرهنگ‌مداران، ماهر است و می‌توانیم با اندکی رواداری آن را زاینده «روشنفکران ارگانیک» نام گذاریم. از بدو سال ۱۹۲۲ عراق توانست کسانی مانند حسن الرحال و محمود احمد السید و فاضل محمد البیاتی، یعنی پیشاهنگان عصر روشنگری عراقی را بیافریند. همین که دهه چهل و پنجاه دررسید اندیشه‌های این بزرگان ویژگی غالب فرهنگ عراق شد. الجواهری کبیر منبع غریو تظاهرکنندگان «نهضت ۵۶» بود و شاکر السیاب به ابتکار قصیده عظیم خود، «سروده باران» اقدام کرد و عبدالوهاب بیاتی «جام شکسته» خود را می‌سرود و فؤاد التکرلی در «چهره دیگر» می‌نگریست. اما در آن سوی رود قاتلان در کار پیشه خود بودند و به خون و مرگ می‌زیستند. آنان به‌خوبی خطر کلمات را درک می‌کردند. پس از انقلاب نخست حزب «عربی سوسیالیست بعث»، که سالروز حزن‌انگیز آن مصادف با هشتم ماه جاری بود، هیچ روشنفکری را نمی‌یافتی که بیرون از زندان باشد. از رئیس دانشگاه بغداد، فیزیک‌دان فرهیخته، عبدالجبار عبدالله گرفته – که نظریات آن در دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌شود و در عراق به‌ضرب چکمه‌های نیروهای اطلاعات بر سر او جان سپرد- تا مظفر النواب شاعر که سالیان درازی در زندان، همراه هم‌قطاران خود، به‌سر برد. تا اینکه توانست از راه کندن تونلی از زندان فرار کند و به عالم پناهندگی رود و تا هم‌اینک با جسدی فرتوت در عالم جان‌کاه پناهندگی غریبی کشد. حزب عربی سوسیالیست بعث بار دیگر در سال ۱۹۶۸ بر مسند قدرت بازگشت و این‌بار نیز آغاز کار را از روشنفکران قرار داد و ابتدا سعی کرد با تطمیع، طرفداری آنها را به‌دست‌آورد و هنگامی که از این کار موفقیتی به‌دست نیاورد سلاح سنتی سرکوب و قلع و قمع را به‌کار بست. این بار نیز زندان‌ها لبریز از روشنفکران شد. تحت شکنجه کسانی مانند صفا الحافظ و خلیل المعاضیدی و قاسم محمد حمزه، به‌عنوان مثال، جان باختند. اما آوارگان فراری از این کشور تنها با آواراگان دوره آلمان نازی همپای بود. آمار از فرار بیش از ۵۰۰ روشنفکر و دانشمند و نخبه تا سال ۱۹۸۰ خبر می‌دهد. تاریخ ثابت می‌کند که روشنفکران عراق را نمی‌توان لجام زد و سرکشی آزادمنشانه آنها صفتی ازلی است؛ هر چقدر که قتل نیز تاکنون ادامه داشته باشد. می‌توان پرسش کرد که از سال ۲۰۰۳ تا کنون چه تعداد سیاست‌مداری کشته شد؟ تقریباً هیچ‌کس؛ اما در مقابل می‌توان به لیست بلند بالایی از مردگان روشنفکر اشاره کرد که توسط سیاست‌مداران دزدپیشه عراق انجام گرفت. هیچ خطری جز روشنفکران در مقابل سیاست‌مداران آلوده و خوانخوار عراقی وجود ندارد. در سال ۲۰۰۴ منتقد سیاسی فرهیخته، قاسم عبدالامیر عجام، مدیر امور سیاسی وزارت فرهنگ، را به‌قتل رساندند. در سال ۲۰۰۸ کامل شیاع را، و در سال ۲۰۱۱ نمایش‌نامه نویس مشهور هادی المهدی را، به قتل رساندند. در همه این کشتارها حکومت بیانیه واحدی می‌داد «اشخاص جنایت‌کار ناشناس این جنایت را مرتکب شدند». آخرین این خون‌دری‌ها قتل رمان‌نویس فرهیخته علا مشذوب بود، که این بار نیز به دست «جنایت‌کاران ناشناس» به‌قتل رسید! اینها نمونه‌های اندکی است از کشتارهای زنجیره‌ای ازپیش برنامه‌ریزی شده برای عقول و سرآمدان فرهنگ و اندیشه عراق، با این هدف که این کشور را در سکوت ابدی فرو برد؛ و بار دیگر ثابت کند که قاتلان به‌خوبی خطر کلمات را می‌دانند و درک می کنند.