حجم و بزرگی موضوع اصلی انتخابات اخیر هند بود؛ حجم تعداد رأی دهندگان و مناطق دورشان و حجم رهبری که نخست وزیر ناریندرا مودی آن را نمایندگی میکند.
دو مسئله متناقضاند: هند به همان اندازه که متنوع و چند دست است بزرگ هم هست و غالبا با این توصیف نمیخواند که:« خود دموکراسی به تنهایی تناقضات دینی، زبانی، نژادی بسیار در این کشور-قاره را ضعیف میکند»...« دموکراسی به تنهایی نزاعها محلی را به نهادها منتقل میکند و مانع از احتمال کشیده شدن آنها به خشونت میشود».
میزان دموکراسی در نهایت همان است که ضامن بزرگی و سلامت کشور میشود.
بزرگی رهبری با این در تعارض است. مودی یکی از برجستهترین پوپولیستهای ملیگرای جهان امروز ماست. اوست که کاریزمای ناب را معرفی میکند. او نمونه دیگر پوتین، جینینگ، ترامپ، اردوغان و نتانیاهوست در این مد. مودی فرزند فروشنده چای، از اصل و نسبی ساده تاب نقد را ندارد به طوری که همه کارهای وزارتهایش را از دفترش مدیریت میکند.
برای اولین بار حزبش پس از سال 1971 در عمل بی هیچ ائتلافی موفق شد درسال 2014 و انتخابات اخیر اکثریت پارلمان را کسب کند. هواداران مودی ناکامیهای اقتصادی در دوره اول را متوجه او نساختند؛ افزایش وحشتناک بیکاری، کاهش بسیار چشم گیر درآمدهای کشاورزی و صنعتی و نتایج منفی آنچه تصور میشود اصلاح مالیاتی است. همچنین فساد، کاهش رشد تولید ناخالص ملی با اینکه هنوز اقتصاد پرقدرت است... هوادارانش به این نتیجه رسیدند که برای بار دوم به او رأی بدهند چون تنها اوست که میتواند بر ناکامیهایش غلبه کند.
بیعت مطلق با او ریشههای خود را دارد؛ مودی از «عزت ملت»، «ایجاد ارتشی قوی» و «انتقام از پاکستان» سخن میگوید علاوه بر تفاخر به قدرت اتمی هند.
مهمتر از آن اینکه مودی و قومیت هندوی افراطیاش وحدت هند کثیرالمله و خود دموکراسی را هم با تبدیل آن به «دموکراسی نژادی» و حاکمیت اکثریت تهدید میکنند. در سال 2014 تبلیغات انتخاباتیاش بر اقتصاد و وعدههای او تمرکز کرد، اما پسرفت اقتصادی امروز تمرکز را بر هویت و «دشمنان» بیشتر کرد.
تاریخ جریان حزبی و ایدئولوژی که مودی به آن وابسته است هراس افکن است؛ راه افراطی گری از «سازمان داوطلب ملیگرا»(راشتریا سوایا مسواک سانگ) شروع شد که در سال 1925 تأسیس شد و خواستار هند به عنوان وطن هندوها بود و از فضاهای راست ملیگرا و فاشیسم در اروپا متأثر بود. نظریه پرداز آن وینایاک دامادار ساوارکا در سال 1923 بنیاد نظری آن را با عنوان:«وابستگی هندویی: هندو کیست؟» گذاشت. او مساوات در شهروندی میان هندو، مسلمان و مسیحی را رد میکرد؛ دوتای آخری خطری جدی برای ملتاند و مقدساتشان بیرون از آن در جزیره عرب و فلسطین قراردارند.
پس از آن بهاراتیا جان سانگ( جمعیت مردم هندو) است که در سال 1951 پایهگذاری شد؛ دشمنی تند و تیز با پاکستان و اسلام. با کمونیسم، سکولاریزم، روسیه و چین نیز. رهبرش اتال بیهاری واجپایی در سال 1975 اتحادی با «حزب مردم»(جاناتا) برای مقابله با ایندرا گاندی به وجود آورد. در سال 1977 به رهبری موراگی دیسای و برای اولین بار «جاناتا» موفق شد «حزب کنگره» را شکست دهد.
در سال 1980 «حزب ملت هندو»(بهاراتیا جاناتا) تأسیس شد و مودی یکی از جوانان آن بود. در اواخر دهه هشتاد با دامن زدن به مسائل فرقهای در ساختن معبد هندویی به جای مسجد باربری که بنای آن درشهر ایودیا به قرن شانزدهم برمیگشت، قدرتش چند برابر شد. مسجد براساس روایت افراطیهای هندو« بالای مهد مقدس خدای رام ساخته شد». بنای معبد با استفاده از قدرت و خشونت در سال 1992 تحمیل شد و منجر به کشته شدن دو هزار نفر شد. ویران ساختن مسجد نمادی بود از انهدام طرح جامعه چند مذهبی آنگونه که مهاتما گاندی خواسته بود و باندیت نهرو که در قانون اساسی 1950 نیز منعکس شد.
مبارزه انتخاباتی اخیر مودی به دورترین نقطه ممکن رفت و شعارهای تجزیهای سرداد؛ قومی هندویی، تروریسم همراه با مسلمانان، دشمنی با مهاجران بنگالی، جنگ با پاکستان و مسئله کشمیرو همچنین ساکنان را به «میهن پرست» یعنی طرفداران مودی و «غیر میهن پرست» یعنی مخالفان او به خصوص 190 میلیون مسلمان و کسانی که نسبت به آنها نرمش نشان میدهند، مانند رهبر «کنگره» راهول گاندی. یکی از نمایندگان مودی در توصیف ناثورام گودسی، قوم گرای هندویی که مهاتما گاندی را ترور کرد به عنوان «میهن پرست» تردیدی به خود راه نداد.
مهمتر از آن اوضاع کنونی مسلمانان است؛ سطح نمایندگی آنها در پارلمان و حضورشان در نهادهای امنیتی کاهش یافت و اعمال خشونت علیه آنها افزایش یافت. بیشتر این اعمال خشونت به بهانه خوردن گوشت گاو که برای هندوهای افراطی مقدس محسوب میشود، صورت میگیرد. حکومت دخالتی برای متوقف کردن خشونت نمیکند مگر به ندرت و با مرتکبان آن برخورد نمیکند.
مودی بدین معنا ضامنی برای حفظ وحدت هند و دموکراسی آن همچنین آنچه همصدایی و اجماع کنونی آن است، نیست. شاید ضامنی در انتخابات باشد، اما خود انتخابات منجر به دامن زدن فرقه گرایی بیشتر میشود. این همان چیزی است که انتخابات در کشورهایی با بافت متفاوت جمعیتیمانند عراق و لبنان برآن گواهی میدهند. دیگر آنکه زمان بحران کنونی هویت میتواند انتخابات را به ابزاری برای چیره ساختن اکثریت عددی بر اقلیت تبدیل کند. پس از آن هم به آن چیرگی رنگ قانونی بدهد. شهروندان و معمولا این گونه است، براساس منافع و شناخت خود انتخاب نمیکنند. آنها به عنوان سربازان نبرد دین یا فرقه و برای «شکوه آن» میجنگند. این در رهبر بزرگ، رهبر دین و فرقه متجلی میشود. اما رهبر باید اندکی کم حجمی باقی بماند اگر بخواهد کشورش بزرگ بماند و بخواهد برخی گروههای مهم را حفظ کند.
TT
بزرگی کشور یا حجم رهبر؟
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة