سمير عطا الله
نویسنده و روزنامه‌نگار لبنانی، در روزنامه‌های النهار و دو مجله الاسبوع العربی و الصیاد لبنانی و روزنامه الانباء کویتی فعالیت کرده است
TT

دختر فرات

شبکه تلویزیونی «المستقبل» پخش برنامه‌های قدیمی خود را تکرار می‌کند، از جمله گفت‌وگویی که همکارما ریکاردو کرم با زُهی حدید فقید بزرگ درسال 1977 انجام داد. این قسمت ما را به یاد چیزهای بسیاری اندخت، ازجمله اینکه جهان هندسه معماری تاکنون نابغه‌ای سرآمد، خلاق، پیشرو و نوآورهمچون دخترعراق که یکی ازمهمترین دیدگاه‌های معماری قرن بیست و یکم بود به خود ندید.

زهی دربیروت زندگی کرد و دردانشگاه امریکایی‌ها درس خواند و وقتی برای ایراد سخنرانی به آنجا برگشت علاقمندان درسالن‌ها و از پشت پنجره‌ها گردآمدند درست همان طور که از نزار قبانی و محمود درویش استقبال می‌کردند. فقط شاخه‌های درختان تهی ماند از کسانی که برای نزار و محمود درویش و نغمه‌های شعر جمع شدند.

برای اولین بار درمصاحبه فهمیدم که زهی انگلیسی را روان صحبت می‌کند اما با لهجه کاکنی بریتیش. کرم نظرش را درباره معماران عرب پرسید، لب ورچید جزبرای عاصم سلام که کارهایش را دوست داشت. و درباره حسن فتحی مشهورترین معمار مصردر قرن پیش گفت، کارهایش را دوست ندارد چون خانه‌های گلی می‌سازد. و اینها برای سکونت نیستند. گفت، او با ماندن برمیراث کهن نیست چون مناسب دوران و زمانه ما نیست و وقت آن رسیده که جهان عرب به آینده منتقل بشوند. و گفت تلاش از استعداد مهم‌تر است و بدون این آن یکی تباه می‌شود.

زهی حدید طرز نگاه به معماری را تغییرداد. سنگ را به چیزی شبیه آینه تبدیل کرد و دیوارها را به افق‌ها. ایده زوایا و بالکن‌ها و اشکال و زیورها و جای نشستن را تغییر داد. ایده دفترکار و مسکن و ورزشگاه‌ها را متحول ساخت. دانشجویی درخشان و استادی درخشان و انسانی همیشه درخشان بود.

برای زهی حدید همان مقدر شد که پیش از او برای مجدی یعقوب، عمرالشریف، امین معلوف و نجیب محفوظ مقدر شده بود؛ یعنی افق جهانی. هریک در زمینه و سرآمدیش. و چقدر هم شایسته چنین جایگاه جهانی بودند. دیگر اینکه وجه مشترک شگفت انگیز بین آنها فروتنی است که جز برای اولین‌ها درکاری که می‌کنند مهیا نمی‌شود. به آنها استعدادی بخشیده شد و آن را به استثنایی میان استعدادهای بشری تبدیل کردند. پس از رفتن زهی در دل بیروت ساختمانی ساخته شد که پیش از فوتش طراحی کرده بود. از زمان آغاز به کار، مرحله به مرحله از داخل و خارج دنبال می‌کردم تا ببینم دخترعراق چه برایمان برجای گذاشت. شیفته بیروت قدیم و رنگ خاکستری سنگ‌هایش بودم و معماری که شاهزاد فخرالدین از تبعیدگاهش در توسکانی با خود آورد. زهی با این مکعب‌های سفید ما را مغلوب ساخت. کاش آثار بیشتری برجای می‌گذاشت تا برای تماشای بازگشت عرب‌ها به اندلس به بیلبائو(اسپانیا) نرویم.