سه دهه است که پیوند دادن لبنان به مقاومت پیوسته ادامه دارد. مقاومت در کاربرد روزانه سیاست و رسانه به گونهای ارائه میشود که گویی بهترین محصولی است که لبنان در تاریخش تولید کرده، درست همان طور که حافظ اسد بهترین محصولی بود که تاریخ سوریه عرضه کرد. براساس همین روایت، آنچه مقاومت لبنان محقق ساخت هیچ مقاومتی در تاریخ مقاومتها محقق نساخته است. این همانی است که هوادارانش را به مرتبه «اشرف مردم» بالا میبرد همانگونه که دشمنانش را به ته شبهه اتهام میکشاند.
این پیوند زدن از زمان قیمومیت سوری متولد شد و سال به سال رو به رشد گذاشت به طوری که بعد ازآن نظریه ثالوث «ملت، ارتش، مقاومت» با آهنگ شعارهای کلیدی ظهور کرد و مأموریتهای آینده را از آن خود کرد مانند:«وحدت، آزادی، سوسیالیسم» یا «وحدت، آزادگی، انتقام».
این «لبنان مقاوم» به طور ضمنی یا به صراحت در مقابل با آن اوصافی که در باره لبنانیها گفته میشود مانند « پل میان تمدنها»، «سوئیس شرق» یا « تلاقی کوه و دریا» یا آن اوصافی که با کارکردهای مشخص مربوط به آزادی، توریسم، طبیعت و آب و هوا قرینه میسازند و کل را به آنچه باید جزئی ازآن محسوب شود، قرارمیگیرد. با اینکه این اوصاف خیلی درآنها اغراق شده و تلاش میشود تصویری صورتی از خود ارائه کنند، از «لبنان مقاومت» هزار مرتبه به واقعیت نزدیکترند. اینجا افترا به تاریخ به اوج میرسد.
اینکه بهترین چیز در تاریخ لبنان پیش از مقاومتها ناچار نبود مقاومت کند. شرایطش آن را از آن تجربه تلخی که حزبی را رهبر و پیشوای الهام بخش میسازد که ازخون قربانیان بالا میروند معاف ساخت. اینگونه مقاومت قدیم ترسیم شد، مانند همان که به شهر صیدا نسبت داده میشود که میگویند آشوریها صدها سال پیش از میلاد مسیح آن را ویران ساختند و آتش زدند، به این معنا که ما را از مقاومت در دوره کنونی بی نیاز میسازد. اما تاریخ رسمی لبنانی مانند این گفته نوشته شد: نیاکان ما قهرمانان بزرگی بودند که همیشه باید آنها را ارج بنهیم، اما به هیچ وجه نباید ازآنها تقلید کنیم. در نتیجه ستایش اساطیر با فرض اینکه فرصتی از گذشته است که ما را از خشونت مرگ و قتل در حال حاضر بی نیاز میسازد.
درمقابل «فرهنگ مقاومت» که پیرامون میثولوژی شهادت میچرخد، لبنان با فرهنگ، ادبیات، شعر، موسیقی، نقاشی، مجسمه سازی و رقص مورد توجه بود. وقتی که با گشاده دستی بزرگداشت «شهدای 6 مه» که به دست جمال پاشا درسال 1916 اعدام شدند گرفته شد، این مسئله همراه با بزرگداشت شهادت نبود. مراسم مانند دیگر مراسمهای حزن آلود برگزار شد و به عنوان تأکید بر مشارکت مسیحی-اسلامی در مرگ به کار رفت که مقصود از آن این است که الگویی برای مشارکت در زندگی و ساخت کشور موعود باشد.
همین مسئله در زمانی دیرتر مانند سال 2005 تکرار شد. بزرگداشت «شهدای انقلاب استقلال» با هیچ گونه میثولوژی از نوع آشنای درباره شهادت همراه نبود. بار دیگر، تمرکز بر تلاقی میان لبنانیها به عنوان پلی زنده و سرزنده برای میهن بود یا اینکه این دستکم گفتمان اعلام شده بود.
مقاومت، به هرشکلی منبع مشروعیت لبنان و مشروعیت نظامش نبوده که زیر حزب رهبر یا پیشوای معصوم قرارنداشتهاند. به همین معنا تاجر فنیقی به عنوان راهنمایی بر موفقیت و زندگی بهتر احیا شد. هرچند با مقدار موسیقیایی و رمانتیسم از او خواسته شد که قطبنما باشد.
اکنون اکثریت مطلق لبنانیها میدانند و شناختند که اگر دست به مقاومت نزنند درمعرض اشغال قرار نمیگیرند. اما و مهمتر این است که دریافت که تقدسی که اصحاب مقاومت، مقاومت خود را به آن توصیف میکنند کاری جز تعطیل نقد و محدود ساختن آزادی و انداختن سایه تیره بر زندگی سیاسی نمیکند.
اینگونه است که انتقال از لبنان پیش از مقاومتها به لبنان مقاومت چیزی جز انقلاب در هرچیز نبود، انقلابی همراه با تحولات دموگرافیک که تجاوزهای اسرائیل عامل بسیاری از آنها شد.
و این خود مانند همه انقلابها بد و خطرناک است تا جایی که میتوان گفت تنها نکته مثبتی که مقاومت به همراه داشت آوردن نیروهای بینالمللی و آن پولهایی است که خرج میکنند و در جنوب مصرف میکنند.
اما اگر ربط دادن لبنان به مقاومت دروغ بود، دروغتر ازآن ربط دادن مقاومت به لبنان است. درست است که لبنانیها در تشکیلات مقاومت فلسطینی اسلحه به دست میگرفتند همانگونه که جنگجویان «حزب الله» لبنانیاند، اما تصمیم مقاومت به هیچ وجه لبنانی نیست و چندان هم ساده نیست که نشان داده شود سودی برای لبنان داشته هرچند به سادگی میتوان زیانهایش را برآن نشان داد.
و دیگر اینکه جهتگیری در زمان پیش از مقاومتها ناگزیر از همراه ساختن دیگران و توسعه دایره مشترک میان آنها بود هرچند به شکل متزلزل یا با سرعت کم و اندکی متضاد، مقاومت اما ضرورتاً و مطابق تعریف فرقهگراست هرچند هم ادعای عکس آن را بکند. مخصوص گروهی مشخص است و گروههای دیگر را میان هشدار و ترس و پناه بردن به سلاح پس میزند تا جایی که چنین فرصتی مهیا بشود. این دقیقاً همان چیزی است که در شامگاه شعلهور شدن جنگ لبنان روی داد و بسیاری دوست دارند امروز روی دهد و پایان جدی آن جنگ بشود.