جنایت قتل معلم فرانسوی ساموئل پاتی بدون پیامدهای طولانی مدت نخواهد بود. نقطه تحولی در دو موضع رسمی و مردمی در برابر مسلمانان مقیم فرانسه بلکه دربرابر کل اسلام است. با اینکه این کار تروریستی قابل قیاس با حملات پیشین مانند قتل 86 شهروند به وسیله کامیون در نیس درسال 2016 و حمله مرکب به سن دنیس و صحنه باتاکلان در سال گذشته که شاهد تجاوز به دفتر نشریه «شارلی ابدو» نبود، خشم افکار عمومی فرانسوی را فراگرفت. محدود شدن قربانیان به معلم مقتول از فجیع بودن جنایت و شوکی که به فرانسویهای وارد ساخت نمیکاهد. به نظر میرسد جریانهای سیاسی مختلف خیلی خوب بتوانند از رویداد تروریستی برای برنامه خود استفاده کنند که به نظرمیرسد سختگیری و تندروی در رویارویی با مسلمانان از تندرو گرفته تا معتدلشان بدل به جزئی مشترک میان احزاب در همه طیفهای سیاسی خواهد شد.
بریدن سرمعلم فرانسوی چند هفته پس از جدلی روی داد که درباره سلامت دانشآموزان و معلمان از ابتلا به ویروس کووید19 به راه افتاده بود. این بحث وجود داشت که در سایه افزایش بسیار بالای ابتلاها به بیماری و در میان نشانههای منفی که ویروس کرونا بر اقتصاد تحمیل کرده و تنش پیشین اجتماعی براثر شیوع ویروس روی داده بود را افزایش داد، چنانچه مدارس به فعالیت طبیعی خود برگردند و نه آموزش از راه دور، چه خواهد شد؟ در این میان تروریست چچنی تبار تصمیم گرفت پاسخ در دست گرفتن کاریکاتورهای توهین آمیز به پیامبر اکرم جز بریدن سر آن معلم نیست. جنایت تروریستی رنگ هولناکی بر وضعیت دشوار کنونی پاشید و مرگ به مدرسه رسید که کودکان سفرشان به جهان را ازآن آغاز میکنند. اگر آغاز صحنه بریدن سر معلم باشد، صحنههای بعدی چه خواهند بود؟
اتفاقی نبود که رئیس جمهوری ایمانوئل مکرون در سخنانش از صحنه جنایت میان «تروریسم» و اسلام پیوند زد. در اشارهای شفاف به مسلمانان فرانسه و مخالفان سیاسیاش دو بار «تروریسم اسلامی» را بهکار برد و تأکید کرد، اجازه نمیدهد جنایت و قتل را از خطری که دارد توجیه کنند و نه اجازه میدهد از آن برای مبارزات انتخاباتی سوء استفاده شود به روشی که رهبر راست افراطی مارین لوپن خیلی سریع تلاش کرد برموج سوار شود و در «توئیتر» دراین باره نوشت.
اما بگذارید جنبه فرانسوی و خیز برداشتن جریانهای مخالف با بیگانگان و مبارزات انتخاباتیاش و حتی اقداماتی که مقامات درآینده نزدیک انجام میدهند را به کناری بگذاریم و آرام به واکنشهای لایههای مسلمان مقیم غرب یا در میهنشان در مقابل جنایت نگاهی بیاندازیم. بی اغراق شرم آور است. هر محکوم کردن این کار تروریستی با ضمیمه «اما» همراه بود که محکومیت را از محتوای اخلاقی خود تهی میساخت و تلاش میکرد بهانهها و عذرهایی دست و پاکند تا از بار قاتل بکاهد.
خلاصه موضع مسلمانان اروپایی با همان ملغمه همیشگی همراه شد که مسائل حاشیهای راه بیاندازند(«اما آن معلم نباید مسئله کاریکاتورهای موهن را برمیانگیخت...») و فرار از بار مسئولیت به بهانه اینکه قتل «بیانگر اسلام حقیقی نیست» بی آنکه یکی از آنها قدم پیش بگذارد و اشارهای به ماهیت «اسلام حقیقی» بکند که هر مسلمانی در جهان ادعا میکند به تنهایی آن را نمایندگی میکند؛ از خلیفه دولت اسلامی ابی بکر بغدادی تا شیخی در دورترین روستا. کسی ممکن است بگوید «اسلام حقیقی» همانی است که امت برآن توافق کرده است، اما این از معرفی آب پس از تلاش بسیار با خود آب فراتر نمیرود. امت در حقیقت امر، ملتهایی درحال جنگ و کشتار همدیگرند و تفسرشان از اسلام بسیار مبهم و متناقض است. حقیقت هم خود مفهومی فلسفی است که نیازمند ریز شدن و الک زدن در هر کاربردی است چه رسد به مسئله اسلام درجهان امروزی که حقیقت بسیار نسبی است.
اگر حقیقت مطابق تعریف نظریه توافق با آن(و این نظریه از میان تعداد زیادی از مقولهها پیرامون روش رسیدن به حقیقت است) همان همخوانی گفتار با حوادث است. پس شایسته است که مسلمانان درگفتارشان که با واقعیتشان نمیخواند تجدید نظر کنند. نه فقط اقامتشان در غرب و متوسل شدن به همه ابزارها برای آنکه به آنجا پناهنده بشوند دلیلی بر شکاف بزرگ میان گفتار و رفتار آنهاست، بلکه به دلیل تن ندادن آنها به این حقیقت که اختلافات هرچند عمیق همانند اعتراض به کاریکاتورهای موهن باشند، نمیتوانند مانع از سپردن مأموریت تحقق عدالت از فرد به جامعه بشوند. این اصل که کشورها از زمان قانون حمورابی برآن بنا نهاده شدند و اسلام که انتقام را حرام کرد برآن تأکید ورزید، یعنی فرد با دست خود و نه توسط حکومت و قوه قضائیه حق خود را بگیرد، این به فاجعهای همانند موضع پیچیده- این کمترین چیزی است که میتوان گفت- بسیاری از پناهندگان و مهاجران مسلمان نسبت به جوامع و کشورهایی که درآنها اقامت دارند تبدیل میشود. اینجا راه حلهای میانه بی فایدهاند: یا اینکه مجموعه عدالتی که مکان مهاجرت آن را پذیرفته و تصویب کرده را پذیرفت یا با آن مخالفت کرد و علیه آن شورید و به مشکلات تن داد. بد نیست اینجا لای پرانتزی درباره یادآوری کتاب شیخ ابن تیمیه «الصارم المسلول علی شاتم الرسول/ برنده برهنه بر فحش دهنده به رسول» توسط بسیاری از فعالان شبکههای اجتماعی بازکنم، یادآوری که به عنوان کتاب بی هیچ تدقیقی در متن و سیاق تاریخی که در آن روی داده بسنده میکند بی آنکه به نواقص اندیشه ابن تیمیه که شهره مخالفت با خروج علیه حاکم ظالم شده توجه شود. اما او به خود اجازه داد قاضیان را تشویق کند فحش دهنده پیامبر را اعدام کنند و توبهاش را نپذیرند. او اینجا یکی از کارکردهای فرمانروا -عادل یا ستمگر باشد- را از او میگیرد که همان اجرای قانون در میان رعیت باشد.
از اینجا به دلقکبازی کامل برخی جویندگان بهانه میرسیم که میگویند، لازم است ظلم و ستمی را که مسلمانان در کشورهای خود(چچن در این مورد) با آن روبه رومیشوند در «فهم» شرایطی که قاتل را برانجام جنایت کشاند، مدنظر داشته باشیم. یا کسانی که میان «تروریسم کوچک» که در خیابانهای غرب و شهرهای آن و «تروریسم بزرگ» که استعمار غربی درقالب شرکتهای چند ملیتی و «سرمایهداری وحشی» به آن دست زد و هنوز به آن دست میزند مقایسه میکنند. مسئله مقایسه مقدار نیست بلکه موضعی در باره جهان معاصر و حقایق و توان آن بر ساخت گفتمانی است که در مظلومیت و گرفتن نقش قربانی خلاصه میشود و مسلمانان را بر پذیرش مسئولیت گزینههای درست یا نادرست و نقش آنها در جهانی که درآن زندگی میکنند فرامیخواند.