این سطور ادعا نمیکنند پاسخهایب قطعی دارند، همچنین در خود «احکام ارزشی» پیشینی ندارند. کاری که میکنند پیش کشیدن پرسش یا دعوت به پرسشگری است درباره آنچه که به ما عربها و آنچه به عدالت کنونی جهان و میزان آمادگی ما یا آنها مربوط میشود، چرا که ما در این جهان با هم زندگی میکنیم.
اجازه بدهید به برخی تاریخهای بزرگ برگردیم، برای «سوء فهم» عمیقی که از آن «سوء تفاهم» عمیقتر متولد شده که همچنان آثارش را لمس میکنیم.
پس از جنگ جهانی اول، جهان عرب، ملتها و نخبگان به کاری که پیروزهای آن جنگ از طریق «سازمان ملل متحد» به وجود آوردند اعتراض کردند. تصمیم گرفتند قیمومیتهایی بر بخشهای سابق امپراطوری عثمانی و مستعمرههای سابق آلمان در افریقا اعمال کنند. ما با انقلابهایی به پیشواز این قیمومیتها رفتیم و افکار ما شروع به تأکید بر مخالفت با «واقعیت تجزیه» و «بازگرداندن امور» به جایی که فرض میشد برآن بوده است. احزاب ما بر همین اصل تشکیل میشدند. ستارگان تاریخ ما همچنان و تا به امروز همانانی هستند که با آن قیمومیتها رو در رو شدند؛ انقلاب بیست در عراق، سلطان الاطرش، صالح العلی، یوسف العظمه...
پیروزهای جنگ جشن جهان پس از امپراطوریها را میگرفتند و ما رنج میبردیم و خواستار مواجهه با پیروزی آنها بودیم که درآن جز این نمیدیدیم که استعمار ماست. عجیبترین اتفاقی که افتاد این بود که حاکمان کشورهای جدید ما نیز نشان میدادند در تنگنای کشورهایی افتادهاند که برآنها حکومت میکنند. بسیاری از آنها برای ناچارشدن در اجرای این نقش پست عذرخواهی کردند.
پس از جنگ جهانی دوم، باز دوگانه جشن درآنجا و مجلس عزا در اینجا تکرار شد. به استثنای بریتانیا که صاحب قیمومیت بر فلسطین بود، پیروزهای آن جنگ، از جمله اتحاد جماهیر شوروی، با تقسیم موافقت کردند. مخالفت با دستور مشهوری که سال 1947 از سوی «سازمان ملل متحد» که پیروزها ساخته بودند صادر شد، فریاد جنگ فراگیر در منطقه عربی و بخشی از جهان اسلام گشت. از بین بردن «توطئه تقسیم» به عنوان وظیفه اول و مقدس ملی عنوان میشد. 17 سال بعد، رهبر تونسی حبیب بورقیبه تلاش کرد به تقسیم اعتبار ببخشد و به همین مشهور شد و انگ خیانت گرفت.
با پایان جنگ سرد(1989-1991) منطقه عربی نیز خاستگاه واکنش به کسانی بود که درآن جنگ پیروز شدند. در اوج سرمستی که به سرپیروزهای غربی از متلاشی ساختن اردوگاه شوروی افتاده بود، صدام حسین به کشور کویت حمله کرد و چیدمان بینالمللی درحال شکل گیری آن زمان را به چالش کشید و 10سال بعد نوبت «غزوه» اسامه بن لادن به نیویورک و واشنگتن اتفاق افتاد.
در مناطق دیگر جهان، واکنشهایی به اقتصادهای نئولیبرال پس از جنگ سرد صورت گرفت. برای نمونه در بولیوی فقرا علیه شرکت «بکتل» امریکایی که آبهای شرب را خصوصی کرده بود عصیان کردند. اینجا، عکسالعمل از طبیعت امپراطوری صورت گرفت که از اعمال منش امپراطوری خود منع شده باشد. به عنوان فقیر یا ضعیف واکنش نشان ندادیم بلکه همچون قدرتمندانی که از اعمال قدرت خود محروم بودند.
در مقایسه با تجربهای دیگر که پیوند دوستی خاصی با غرب ندارد و همان روسیه باشد شاهد چنین چیزی بودیم. پس از جنگ جهانی اول روسیه بلشویک در ردیف اول مخالفان پیروزهای جنگ بود. در جنگ جهانی دوم به یکی از بزرگترین آن پیروزها تبدیل شد. با جنگ سرد خود با میخائیل گورباچف سپس بوریس یلتسین در زمینه سازی برای پیروزی غرب بر الگوی خود مشارکت کرد...
البته استثناهای عربی هم وجود دارند که این اصل را تأیید نمیکنند...
*انقلاب هاشمیها درسال 1916 که با بریتانیاییها همکاری کردند آنها را منتسب به پیروزهای جنگ اول جهانی میساخت، اما تا قیمومیتها 4 سال بعد به راه افتادند، افسران همان انقلاب اغلب انقلابها علیه آن را به راه انداختند. برخی عراقیها با واقعیت جدید کنارآمدند و برجستهترین آنها نوری السعید بود که به پایانی نه چندان خوش رسیدند. لعن و نفرینی که تا به امروز روانه آنها میشود.
*احزاب کمونیستی عربی و به دلیل رابطهشان با شوروی چنین تصور میشد در شمار پیروزهای جنگ جهانی دوم گنجانده میشوند، اما و بخشی به دلیل ارتباط با شوروی طولی نکشید که جذب جریانهای مخالف پیروزهای جنگ شدند.
*برخی کسانی که به لیبرالیزم منتسب میشوند، بنابر این گذاشته میشود که در جنگ سرد پیروز شدهاند. اما ضعف حساسیت دموکراتیک و چندصدایی آنها بلکه ضعف آنها به عنوان یک طرف مستقل هرگونه اثر داخلی این چنینی را از بین برد.
این گفته که جهان «علیه ماست» و به دنبال این تکراری که چندان تغییری نکرد، دهلیزی است که چیرگی توهم توطئه را تقویت میکند و به گسترش فاصلهای منجر میشود که ما را ازهرگونه درک جامع و مشترک بازمیدارد. و در مقابل این گفته که ما خود«علیه» جهان هستیم ما را به عنوان استثنایی عجیب معرفی میکند که نیازی به فهم دلایل یا شرایط و انگیزههایش نیست. این برخورد در یک قرن سه بار پیش آمد. چرا؟ این مسئلهای است که باید درآن تأمل کرد و به آن اندیشید.
TT
مشکل جهان با ما چیست؟ مشکل ما با جهان کدام است؟
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة