حازم صاغيه
TT

از مصطفی الکاظمی تا بندر بیروت و سوریه میان این دو!

خط مقاومتی‌ها، عراقی و غیر عراقی، مشغول تهمت زنی به الکاظمی شده‌اند. به این دلیل که از نظر آنها نخست وزیرعراق بین همدستی با ایالات متحده و مزدوری آنها در نوسان است. با اینکه الکاظمی رغبت پارلمان را به واشنگتن منتقل کرد و از دولت بایدن خواست تا حضور نظامی امریکا درعراق را به کمترین حد ممکن کاهش دهد به طوری که به آموزش و مشاوره محدود شود و با اینکه دولت مذکور به این خواسته پاسخ مثبت داد، حمله به الکاظمی ادامه یافت.
حال آنکه خواسته مورد نظر که باید اجرا شود، پایان بخشیدن به هرگونه حضور امریکایی و انتقال بغداد به وضعیت خصومت مطلق با واشنگتن است. «پیمان بغداد» این بار، تصور می‌شود ضد غرب باشد همان‌قدر که «پیمان بغداد» دهه پنجاه با غرب بود.
به احتمال زیاد، آنگونه که برخی ناظران گمان می‌کنند، این تمایل ریشه‌ای که الکاظمی آن را محقق نساخت، پارلمان جدید محقق کند که احتمال می‌رود در اواخر سال‌جاری انتخاب شود و جریان‌های شیعی وابسته به ایران اکثریت مطلق را در آن داشته باشند.
اما به یاد داشته باشیم که جلسه پارلمان در روز 5 ژانویه سال 2020 وقتی که نمایندگان خواستار خروج نیروهای امریکایی از عراق شدند، فراکسیون‌های کردها و عرب‌های سنی غایب بودند. پس، میان خواسته خصومت کامل با امریکا و همزمان با آن پیوستن کامل به ایران و فروپاشی باقیمانده وحدت ملی عراق ارتباطی وجود دارد که از دیده‌ها پنهان نمی‌ماند. کردها و عرب‌های سنی تمایلی به این سیاست ندارند، نه لزوماً به دلیل دوستی با امریکا، بلکه بدون شک به خاطر ترس از ایران و یکه‌تاز شدنش در عراق است. نقطه اساسی در سیاست الکاظمی، اگر جزئیات را کنار بگذاریم، دقیقاً این است:
درک اینکه عراق کشوری دارای تعدد است و سیاست خارجه آن نباید از ویژگی‌های این تعدد به دور باشد. او هیچ «پیمان بغداد»ی با هرگونه گرایشی نمی‌خواهد. درمقابل، مخالفانش چیزی جز پیمانی اینگونه نمی‌خواهند و در نتیجه قصد ندارند عرب‌های سنی و کردها را در محاسبات خود قراردهند.
دقیقاً در اینجا مشخص می‌شود چگونه برنامه محیط وابسته به تهران مشخصاً متلاشی کردن عراق است. مسائل داخلی و همزیستی برای آنها اهمیتی ندارد و جز به منفور و ناپسند اهمیتی نمی‌دهند.
از راه مقایسه می‌توانیم به ماهیت این برنامه پی ببریم: نوری المالکی که نامش اولاً به عنوان یک چهره سیاسی و سپس به عنوان نخست وزیر از سال 2006 به جنگ داخلی سنی-شیعه(2006-8) پیوند خورد، یکی از قهرمانان آن محیطی است که از الکاظمی متمایل به اجتناب از جنگ داخلی متنفراست.
مثالی دیگر: شبه نظامیانی که در خیزش 2019-2020، 700 نفر از تظاهرکنندگان را کشتند و 23 هزار نفر را زخمی و فعالان و مخالفانی را ربوده و ترور کردند، مورد تمجید و تقدیر همیشگی‌اند. اینها میلیشیای همین محیط‌اند. الکاظمی اما که تلاش می‌کند به مطالبات خیزش پاسخ دهد و به هرنوع مصالحه اجتماعی برسد مورد هجو پیوسته است.
واقعیتی این چنین به ما می‌گوید، در نگاه محور مقاومت اوضاع کشورها و منافع ملت‌هایشان به هیچ وجه مهم نیستند. فراتر از آن: برنامه آنها تنها بر منفجر ساختن بافت داخلی میهنی کشورها و اعمال سیطره‌ای زشت بر مخالفان مبتنی است. نتیجه هم مشخص است: واردساختن جریان‌هایی مانند «داعش» درمحیط مقاومت است تا در افراطگرایی با آن مشارکت کند، هرچند از موضعی متضاد به گونه‌ای که جنگ داخلی تضمین بشود. تنها داخلی که برای آنها اهمیت دارد داخل ایرانی است و مهیا شدن شرایط خارجی برای سلطه آن، و اولین این شرط‌هاعدم حضور امریکا در منطقه است. اما اگر استفاده از آن برگه‌ها به نفع تقارب ایرانی- امریکایی با شرط‌های ایرانی امکان پذیر باشد، که عراق اولین برگه است، درآن زمان هر حادثه‌ای داستانی خواهد یافت.
همین اصل در لبنان ساری و جاری است. درسالگرد جنایت انفجار بندر بیروت این پرسش دوباره مطرح می‌شود: آیا اگر کشور بدون مشورت شهروندان وارد نزاع‌های منطقه‌ای نمی‌شد، اساساً امکان وقوع چنین اتفاق هولناکی وجود داشت که نتیجه‌ای جز تضعیف بیشتر حکومت و فاسد ساختن قدرت‌های نظارتی آن ندارد؟ بی شک فساد طبقه سیاسی-اقتصادی حاکم، فرسودگی ابزار حاکمیت و تعفن نظام بانکی و دیگر عناصر در این چارچوب می‌گنجند. اما انفجار شبه اتمی که یک سال پیش روی داد، شرط و شروط بسیاری برای رخ دادن نیاز داشت.
ویران ساختن لبنان نه تنها مهم نیست، که وقتی پای منافع ایران در میان باشد بسیار مطلوب می‌شود. همین قانون نیز بر ویران ساختن سوریه ساری و جاری است. طی ده سال مردم سوریه بر‌خاستند و کشته شدند و مهاجرت کردند: از درعا2011 تا درعای 2021. با این حال این ده سال «جنگ خارجی علیه سوریه» نامیده می‌شود. مردم سوریه مانند همه ملت‌های منطقه حاشیه‌اند. مهم منافع نفوذ امپراطوری ایران است و آنچه که در مزارع بسیار عربی لازم دارد.