آمال موسی
شاعر و نویسنده و استاد جامعه شناسی دانشگاه تونس
TT

ما را با جنگجویان «طالبان» می‌ترسانند

تصاویر خروج نیروهای امریکایی از افغانستان با آن سادگی شوک‌آور و ورود جنگجویان «طالبان» به کابل و سیطره آنها بر کشور، برخی افکار را که در دایره ذهنیت توطئه و فرافکنی می‌گنجند، به ذهن‌ها برگرداند. روش رها کردن هرچند مایه شرم برای امریکایی‌ها توصیف شده، اما در حقیقت این تصاویر برای برخی از ما شرم آور است. اگر منافع ایالات متحده اقتضای نابود ساختن افغانستان و خلاص شدن از جنگجویان «طالبان» را می‌کرد، انجام می‌داد و گفتمانی توجیه کننده برای کارهایش می‌کرد و آنها را با شعار زینت می‌بخشید.
مشکل ایالات متحده درسال‌های اخیر این است که دیگر کمترین اهمیتی به تصویری که باید به عنوان قوی‌ترین کشور جهان داشته باشد، نمی‌دهد. در اینجا ما با سهل‌انگاری نسبت به تصویر و نادیده انگاشتن اینکه تصویر خود جزئی از قدرت و نیز-و این بخش مهم‌تر است- ابزار اصلی برای اثرگذاری است چون قدرت به معنای اثرگذاری است، مواجهیم.
همچنین می‌بینیم با وجود حوادثی که ایالات متحده شاهدشان بود، از جمله حادثه 11 سپتامبر2001، همچنان با قلمروهایی که ضعیف می‌بیند به درستی تعامل نمی‌کند. درک نکرد که خطر ضعیف از خطر قوی بیشتر است چون ضعیف چیزی ندارد که ببازد و تاریخ هرچند به ظاهر در دست قوی‌ترها بوده، اما مهم‌ترین حوادث بزرگش نتیجه فشار بر ضعیفان و تمایل آنها به ویرانی و انفجار بوده است.
می‌پرسیم: آیا ایالات متحده خوب به چهره مردم افغانستان دقت کرده وقتی که از ترس می‌گریختند و همه چیز را رها می‌کردند و ناشناخته و بیرون از وطن را بر وطن ترجیح می‌دادند؟
به نظر من این تصویر خود زدن ضربه عمیق به منافع کشوری است که رئیس جمهوری‌اش بایدن گفت، منتفی شده است. تصویری است به معنای اینکه تکیه کردن بر ایالات متحده به خسران و فاجعه منتهی می‌شود و این همان چیزی است که در تصاویر متعدد دیده‌ایم، اما تصویر خروج غافلگیر کننده از افغانستان دلیلی است بر اینکه مشکل امریکا با خود تروریسم نیست بلکه تروریسمی است که به آن تجاوز و تعدی کند و پس از کشتن اسامه بن لادن باید افغانستان را ترک و برای مذاکره با «طالبان» شتاب می‌کرد، نه اینکه اقدام به مذاکره علنی، طولانی و بطیء بکند تا «طالبان» را بپدیرد که از گِل هم بیشتر قابلیت شکل‌گرفتن داشته باشد.
البته این مقوله که منافع ایالات متحده به پایان رسید و برای همین هم تصمیم به رفتن گرفت، گمان نمی‌کنم مقوله‌ای باشد که همه چیز را به ما بگوید، چون چین منافعی درآنجا دارد و افغانستان بخشی از منافع چین است و شاید باز گذاشتن فضای گسترده برای چین خود در ظاهر دست‌کم نمی‌تواند با آنچه کاخ سفید تلاش می‌کند به عنوان پایان منافع جا بیندازد سازگارباشد به این دلیل که از نظر منطقی به نفع ایالات متحده نیست که به سود چین عقب‌نشینی کند.
ما بر تشکیک در مقوله منتفی شدن منافع امریکا تمرکز می‌کنیم چون مقوله‌ای است که وقتی به آن خوب دقت کنیم و از همه ابعاد بررسی کنیم آن را غیر منطقی می‌یابیم. به همین دلیل من به خوانش تغییر کنونی منافع امریکا تمایل دارم.
پس آنچه روی داد این بود که ایالات متحده دریافت منافعش در پنهان سازی آن است.
از همه این چه می‌فهمیم؟
در طول سال‌های گذشته بر روابط جنبش‌های اسلام‌گرا با تروریسم تمرکز شد و از مسئله بسیار مهم غفلت ورزیدیم که این جنبش‌ها ابزاری برای ترساندن ما هستند. فرار افغانستانی‌ها پیش چشم جهانیان از ترس «طالبان» خود تجربه حقیقت تروریسم است و تصویری که اثر خود را بر دیگران گذاشت. سلفی‌ترین، تمامیت خواه‌ترین، دگماتیزم‌ترین و حشتی‌ترین جنبش اسلام‌گرا به خدمت گرفته شد تا روی‌دادن تروریسم روانی را تضمین کند و همین طور پیام تهدید قانع کننده ارسال کرده باشد. به معنای دیگر، جنبش‌های افراطی نه تنها جنبش‌های تروریستی‌اند بلکه ابزاری در دست دیگران برای ترساندن ما هستند.
شاید برای برخی این بدین معنا باشد که جنگ با اسلام سیاسی به پس رفت پس از آنکه جنبش «طالبان» به قدرت برگشت و سپس بر کشوری دارای منابع نفتی و معادنی باشد که برای صنایع سنگین پیشرفته مناسب‌اند.
ایالات متحده برخی را به خصوص چین در اختاپوس جدید بحران‌های پیچیده افکند که هزینه‌های آن بسیار گزاف خواهند بود. و به همان میزان که منافع ایالات متحده در مجرای خود قرارداشته باشد و در معرض تهدید نیست، جنبش «طالبان» عاقل و مسلط برغریزه خود خواهد بود.