نویسنده ایتالیایی آلبرتو موراویا در مصاحبهای که ده سال پیش از پایان قرن گذشته با او انجام شد درباره تصورش از آینده جهان صحبت کرد. او دراین گفتوگو از خوشبینیاش به آینده بشریت گفت که نسبت به دیروز و زمانی که مردم « شمشیرها میکشیدند و موی مصنوعی برسر میگذاشتند و سوار براسب میشدند» پیشرفت بسیاری کرده است. اما درعین حال او گفت، عقیده دارد بشریت همچنان در مرحله نوجوانی زندگی میکند و ممکن است جهان ما پیش از رسیدن به جوانی کامل نابود شود.
سی سال از این خوانش موراویا گذشت و جهانی که دربارهاش سخن گفت همچنان به بیراهه میرود. و هرکسی دو چشم داشته باشد میتواند ببیند این حالت از عمر بشری بسیار طول کشید و طول میکشد. اگر نوجوانی درسطح فردی به معنای تغییرات جسمی، فیزیولوژیکی، فکری، اجتماعی، احساساتی، اخلاقی و درگیریهای ویرانگر با خود و دیگران باشد، این صفات را به سادگی میتوان بر یک دوره کامل عمربشری تطبیق داد. از ابتدای قرن بیستم که شاهد دو جنگ ویرانگر و صعود نازیسم و فاشیسم (خشنترین پدیدههای تاریخ معاصر ما) و دیگر فجایع بزرگی که اریک هابز باوم جامعه شناس بریتانیایی درکتابهایش به تفصیل درباره آنها سخن گفته و مانند بسیاری از مورخان و فلاسفه و متفکران به قول معروف از آن قرن چشم بسته متنفر بود.
قرنی که عقل قرن نوزدهم را جایگزین غرائز بدوی و سرکش بشری کرد که درعنفوان دوره نوجوانی پرورش نیافته بودند. قرنی بود که چندان چیزی برای تفاخر نداشت و جلوههای فاجعهآمیز آن همچنان ادامه دارند.
درست است که کاربردهای تکنولوژیک همچنان میتوانند جهان را زیر و رو کنند، همان طور که موراویا درآن مصاحبه گفت، اما با گذشت دو دهه از قرن جدید این کار را به شکل معکوس انجام داد: جهان را روی سرخود نگه داشت و نه روی پاهایش. درست است که این کاربردها سرزندگی بالایی به ما بخشیدند، همچنانکه در حالت نوجوانی بشری نیز، اما این سرزندگی دچار تشتت، در اکثر اوقات درچیزهای غیر مفید تباه میشود، همیشه میخواهد از ذهنها، عقلها و وجدانهای ما تغذیه کند و سیرنمیشود تا جایی که ما را به مشتی خاکستر بدل میکند. و اگر اینجا همه این تغییرات و بیراهه رفتن و نابسامانی و عدم توازن ترسناک سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در این دوره از تاریخمان گذشتیم، بحرانی گلویمان را چسبیده است و پیش از هرچیز بحران شناختی است آن طور که جامعه شناس بلژیکی درک دی کرککف به درستی میگوید، بزرگترین بحران معرفتی تاریخ است.
کودکی بشر برای مارکس همان جامعه آتنی پیش از درگیری طبقاتی بود. بشریت به قرنها وقت نیاز داشت تا ازکودکی خود خارج شود. و به نظرمیرسد تا به اینجا به قرنهای دیگر نیاز دارد تا از این مرحله سخت در تاریخ خود بگذرد تا جایی که به جوانی کامل برسد و به گفته موراویا اگر پیش از رسیدن نابود نشود.
«جوانی کامل» و رسیدن به مرحله پختگی امکان ندارد محقق بشوند مگر از راه شناخت عمیق جهانی که درآن زندگی میکنیم، قوانین حرکت و سمت و سوهای آن، طبیعت جایگاه ما درآن و همچنین شناخت خودمان. نبود چنین شناختی در دو سطح عمومی و خصوصی امکان ندارد جز به سمت نوجوانی ابدی لرزان رهنمون شود که ما را درنهایت به جنگل برمیگرداند که مردم شمشیرمیکشیدند و موی مصنوعی برسرمینهادند و سوار براسب میشدند.
TT
آیا بشریت دوره نوجوانی را پشت سرگذاشته؟
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة