این یکی از بیشترین پرسشهایی است که فرد در طول زندگی کاریش از خود میپرسد و پرسشی است شبیه به اینکه «چطور شریک زندگیام را انتخاب کنم؟».
کار و ازدواج مهمترین جنبههای زندگی انسانند و به همین دلیل نمیتوان خوشبختی انسانی را تصور کرد اگر کار یا ازدواجش منشأ ناراحتیاش باشند. و مهمتر از این آنکه انسان در اقتصاد نمیتواند تولید کننده باشد تا زمانی که در ازدواج و کارش رنج میکشد.
چه شبهای طولانی که برمن با این پرسش نگذشتهاند که «آیا در این جایی که کار میکنم ادامه بدهم یا به جای دیگر منتقل شوم؟ آیا این پیشنهاد وسوسه انگیزازنظر مادی این شرکت را بپذیرم یا درهمان جایی که کار میکنم بمانم؟» و شاید این مسئله از آن دست مسائلی باشد که هرانسانی در طول زندگی تجربه میکند.
پس کجا کار کنم؟ کدام جا را انتخاب کنم؟ در ابتدا باید اعتراف کنیم انسان اگر ناتوان باشد یا آزادی و منابع لازم را برای قدرت انتخاب نداشته باشد نمیتواند انتخاب کند.
و به همین دلیل اگر فردی بدون ویژگیها و شایستگی باشد یا ابزاری را نداشته باشد که به او درکار کمک کنند، نباید در ابتدای زندگی کاری زیاد بپرسد «کجا کار کنم؟» چون مهم این است که کاری پیدا کند و آن را بیاموزد و تجربه لازم را برای انتقال به کار دیگر درآینده کسب کند.
و چون کار مانند ازدواج است، انسان شاید برای مدتی طولانی در یک جا یا با یک شریک زندگی نماند و عیبی ندارد انسان از کاری به کاری دیگر یا از شریکی به شریکی دیگر منتقل شود. اما لازم است بدانیم این جابه جایی نمیتواند سریع باشد چون مسئله مطلوب، جدیت و صبراست، خواه در کار یا در ازدواج.
پس آغاز همیشه از نوع سرمایهگذاری در و بر خود از راه آموزش و کسب مهارت و تجربه است که به ارزش انسان در بازار کارمیافزاید و سپس به او در انتخاب گزینه مناسب کمک میکند. و حتی اگر فردی قصد راه اندازی طرح کوچکی را داشته باشد، موفقترین طرحها آنهایی هستند که سرمایه کافی داشته باشند که به رشدش کمک کنند و بدترین آنها همانهایی که درآمدشان خرج هزینهها بشود و به همین دلیل چیزی باقی نمیماند که به رشدش کمک کند.
اگر انسان ابزار کافی را در اختیار داشته باشد تا در تصمیمهایش مستقل و در بازارکار مورد نیاز، اینجا مسئلهای دیگر وارد میشود که همان انتخاب محیط است. در ازدواج مانند کار، بهترین محیط همان محیطی است که تو را قدر بداند و محترم بشمارد و به تو آزادی بدهد و نخواهد مالکت بشود بلکه تو را تشویق به ماندن در آن بکند.
وارد جاهای بسیاری شدم و دیدم فرد شاغل درآنها در حد برده است؛ چفت و بند مقدسی مانند طناب مقدس کاتولیکی که تنها با مرگ به پایان میرسد او را بسته است. آن یکی جز با بازنشستگی تمام نمیشود. انسان در این محیطهاست که میمیرد.
بسیار خلاصه، به نظر من محیط کاری سالم است که اهدافی واضح برای تعامل مشخص میکند سپس به او این امکان را میدهد تا آنها را محقق سازد و اختیار تصمیمگیری برای تحقق آنها را به او میبخشد و در نهایت هرسه ماه یا یک سال به خاطر آنها او را مورد محاسبه قراردهد. و اجازه بدهید ازدواجی را تصور کنیم که هر دو طرف در همه امور یکدیگر دخالت کنند و هرگونه آزادی تفکر یا تصمیمگیری را از هم سلب میکنند. این وضعیت با فرهنگ جامعهای رشد میکند که سراسر آن بر اجبار بناگذاشته شده و به همین دلیل فرد ازآن به سمت بازار کار خارج میشود تا آنچه از کودکی زیرچتر خانوادهای سلطهگر که هیچ احترامی به نظر نمیدهند، دیده عملی کند. و در نهایت با کمال سادهانگاری از این محیط انتظار داریم که انسان بزرگ و مبتکر تحویلمان بدهد. در گذشته ابداع و نوآوری عصیان علیه جامعه بود و به همین دلیل مبدعان و فیلسوفان و دانشمندان تکفیر میشدند یا حتی آنها را در مشرق و مغرب میکشتند.
محیطی که به نوآوری به عنوان عصیان نگاه کند پستترین محیط بشری است. محیطی که به تفاوتها احترام نگذارد پایانش نابودی است. محیطی که سعادت همه افراد خود را که اولویت خود قرار ندهد جهنمی روزانه است و نظامی که همه اینها را متبرک میسازد تاریخ فراموشش میکند.
امیدوارم پس از این شرح مبسوط برخی پاسخهای لازم را به این پرسش مهم داده باشم.
TT
پرسش دوران؛ کجا کار کنم؟
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة