مصطفی فحص
TT

ایرانی که از دست دادیم..

تیتر این نوشته شاید به نظر عده بسیاری جنجالی به نظر برسد اما برای نگارنده دو جنبه شخصی و عمومی دارد. بی تردید بر کسی پوشیده نیست که پدرم از همان اوایل انقلاب با سران ارشد انقلاب رابطه داشت و به نهاد حاکمیت نزدیک بود و بعد وارد محافل دانشگاهی شد و سرانجام به سوی حوزه سیاست رفت. اصل مطلب همین جنبه سیاسی است که باعث بحث جنجالی درباره ایران و مناسبات بین ایران و کشورهای همسایه عرب و اسلامی شده. آیا پس از بازنگری در جنبه های شخصی و عمومی این رابطه درست است که بگوییم ایران را از دست دادیم یا اینکه از همان ابتدای انقلاب، این کشور دیگر قابل بازیابی نبود و باید آن موقع می پذیرفتیم مخالفان دو آتشه این انقلاب درست می گفتند... آنها از ۱۱ فوریه ۱۹۷۹ که انقلاب شد اصرار داشتند که نباید روی این انقلاب حساب کرد.. محاسبات ما اساسا اشتباه از آب درآمد.
عده ای آن زمان برای طرفداری از رژیم دلایل اخلاقی و مذهبی و سیاسی می آوردند اما مخالفان این حکومت که در حقیقت اکثریت هستند گفتند نمی شود به انقلاب دل بست و دفاع از آن بی جاست. چرا؟ چون بحران ها و مشکلات با ایران روی هم تلنبار شده و رژیم ایران که قبلا یک رقیب به شمار می رفت در نتیجه رفتار اشتباه خود به دشمن تبدیل شده است. برخی هم با اکثریت مطلق در منطقه که رژیم ایران را «دشمن» می خوانند همصدا شده اند. جالب اینجاست که ایران باعث و بانی این وضع شد، به عبارت دیگر رژیم ایران با توجه به سیاست های بی ثبات کننده و دخالت در امور کشورهای منطقه و بلاهایی که سر مردم منطقه و نخبگان سیاسی و فرهنگی عرب آورد از «رقیب» به «دشمن» نقل مکان کرد.
این ذهنیت در آگاهی عامه مردم جا افتاده و چند دلیل موجه دارد که از سوریه شروع می شود. سوریه با همدستی رژیم تهران و رژیم دمشق به ورطه نابودی رفت و مردمانش کشته و بی خانمان و آواره شدند. یک شهروند معمولی سعودی بر این باور است موشک هایی که به سمت کشورش نشانه می روند از تهران می آیند نه...، این مساله در مورد عراقی ها هم صدق می کند به خصوص شیعیانی که معتقدند ایران نجف و جایگاه و نقش این شهر را تهدید می کند. عراقی بر این باورند که خطر واقعی و بزرگ تر این است که نهادهای دولت در عراق دست ایران افتاده و ایران نمی گذارد دولت در این کشور تشکیل شود. کودتای گروه حوثی علیه دولت قانونی و نتایج انقلاب جوانان کشور به اهداف راهبردی ایران در یمن جامه عمل پوشاند.
دشمنی با ایران از نگاه مردم عرب از سوریه گرفته تا عراق و یمن و لبنان شدیدتر شده و حالا افکار عمومی عرب به دید یک اشغالگر به ایران نگاه می کنند. تحول چند روز پیش در بیروت گواه این مدعاست. گروهی از نخبگان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی لبنان از تشکیل شورای ملی پایان دادن به اشغالگری ایران خبر دادند. چنین شورایی ده سال پیش امکان نداشت پا بگیرد. اساس تعامل با ایران حتی در اوج دو دستگی میان گروه های ۸ و ۱۴ مارس در لبنان از دو حالت خارج نبود ایران همسایه و قدرت منطقه ای یا رقیبی است که نقش خود را در منطقه تحمیل می کند. رژیم ایران به دنبال بسط نفوذ خود در لبنان از نگاه جامعه به مرحله اشغالگری رسید. جامعه لبنان رژیم دمشق را حتی در اوج سلطه و نفوذ سوریه در لبنان به عنوان اشغالگر نمی پنداشت. گروهی از اپوزیسیون نقش سوریه در لبنان را برخورد قیم مآبانه نامیدند نه اشغالگری چون می خواستند روابط بین دو کشور عربی همسایه و برادر صدمه نبیند. حضور زودهنگام ایران در لبنان با حمایت از جنبش مقاومت فلسطین و گروه مقاومت لبنان در اوایل دهه هشتاد میلادی آغاز شد. این نقش ایران قبلا هم ردیف اشغالگری نبود اما رژیم ایران از جریان مقاومت سوء استفاده کرد و آن را به انحصار خود در آورد و پس از خروج اسراییل از لبنان در ۲۰۰۰ سعی کرد با استفاده ابزاری از مقاومت به تدریج لبنانی ها را به انقیاد خود درآورد.
رژیم ایران هنوز این نکته را نفهمیده که کسانی که این حکومت را رقیب یا دشمن یا اشغالگر نامیده اند به هیچ جریان یا برنامه خارجی علیه ایران وابسته نیستند بلکه به دلیل رفتار خود رژیم به این باور رسیدند. تجربه نشان داده که رژیم ایران قابلیت الگوپردازی دارد و این ویژگی جریان عادی سازی روابط با این رژیم را کند کرده و نخبگان و فرهیختگان و مردم منطقه را واداشته تا با یک همسایه چموش سر و کار داشته باشند. همسایه ای که نقطه تلاقی بین مذهب گرایی و ملی گرایی و نقطه تعارض بین مذهب و ساختارهای عقیدتی دگم است. همگرایی در برخی مسایل و واگرایی و مواجهه در مسایل دیگر با چنین همسایه ای دشوار به نظر می رسد؛ به عبارت دیگر نباید از چنین رژیمی انتظار بی طرفی داشت و دوستی با این رژیم غیر ممکن است.
بنابراین، ایران همسایه ای است که همیشه رقیب و متخاصم بوده اما دشمن نیست. سیاست اشغالگری و سلطه جویی کنونی ایران مثل بقیه رژیم های مشابه که خاورمیانه به خود دیده روزی به پایان می رسد اما دستاورد و نقش سازنده آن بسیار محدود و آثار ناگوارش نامحدود خواهد بود. این رژیم هم می رود. به این خاطر است که عمر خیام و حافظ شیرازی و شجریان و گوگوش و کیارستمی و مخملباف و سید خاتمی و آقای منتظری ماندگار شدند و آدم های هزارچهره و مکار بازندگان اصلی هستند.