شب تنها در مقابل نقشه ایستاد. تکلیف سرنوشت توسط رأی دهندگان رقم نمیخورد. تفویضی از روح امتی است که در انتظار مردی قدرتمند میماند تا دغدغهها و رنجهایش را به او گره بزند. تاریخ عمیق مأموریتی به او داد و هرگز در انجامش تردید به خود راه نمیدهد. این سال، سالی سرنوشت ساز در سرگذشت اوست. نگاهی به ساعت دیواری انداخت. کاش میتوانست عقربهها را متوقف کند. پیش از پایان سال، بادهای دهه نود بر او خواهند وزید.
به نقشه چشم میدوزد. مرزهای پیشین اتحاد جماهیر شوروی همچون زخمهایی در ذهنش نشستهاند. کشور پهناور مُرد و وارثان برای تقسیم میراث مسابقه گذاشتند. بدشانس بودند. روسیه او را فراخواند و به او دستور داد انقلاب بزرگ را راه بیاندازد. روسیه در تاریخ در دل خطرها ایستاد. جنگید و با آن جنگیدند. جنگید و کشت و کشته شد. وضعیت اکنونش بهتراست. ایرانیها که روسیه در چندین جنگ با آنها جنگیده چند هفته پیش رئیس جمهوری خود را راهی مسکو کردند. روی همان صندلی نشست که رئیس الیزه نشست. در تأسی به بسیاری پس از آنکه مطمئن شد روسیه آن مرد بیمار نیست آمد تا خواستار تعمیق همکاری بشود. رئیسی میداند کشورش میرفت تا «هلال» را از دست بدهد اگر روسیه در اعزام ارتش خود برای نجات نظام رئیس جمهوری بشار اسد گسیل نمیداشت.
عثمانیها که وارد 10 جنگ با روسیه شدند وقتی از خاک سوریه با آنها همسایه شد، رئیس جمهوری خود را چندین بار فرستادند. رجب طیب اردوغان به راضی ساختن آنها بسنده نکرد بلکه پا را فراترگذاشت. موشکهای «اس400» خرید و عملاً آنها را وارد باغ ناتو کرد.
نگاهی دیگر به نقشه انداخت. اروپا همیشه خاستگاه بادهای مسموم بوده است. ناپلئون همسایگانش را به زانو درآورد و دچار توهم قدرت شد و خواست نوار پیروزیها خود را با منقاد ساختن روسیه کامل کند. هیتلر از شکست ناپلئون درس عبرت نگرفت و پا به مأموریتی گذاشت که پایانی انتحاری برای نظام و کشورش رقم زد. اروپا قارهای پیر است، اما سایه امریکایی از آن نگهبانی میکند و آن را به سمت نقشهای موذیانه از قماش محاصره روسیه با انقلابهای رنگی یا پایگاههای پیمان «ناتو» میکشاند.
لبخندی میزند. مشکل اروپا نیست. پیر شده و وارفته است. و بدون گاز روسی سرما آن را میکشد. تنها بند امریکایی الگوی آن را نگه میدارد و ارادهاش را بیدار میکند و عصیانش را ترمیم. احساساتش را مدتی طولانی پنهان کرد و محاسباتش را مخفی ساخت. به چیزی کمتر از بستن صفحه دنیای تکتازی امریکا بسنده نمیکند که از فروپاشی دیوار برلن متولد شد و بر پیکر اتحاد جماهیر شوروی رقصید. خنده تمسخرآمیزی برچهرهاش میکشد. خورشید دنیای تنها ابرقدرت به دست او غروب میکند و نه به دست شی جی پینگ.
هرگز اجازه تکرار برخی صحنهها را نمیدهد. ماشین نظامی امریکا نظام «طالبان» را له کرد. نظام جنگجویانی که امریکا به آنها کمک کرد تا «ارتش سرخ» را مجبور به عقبنشینی سنگین از آن کشور سنگلاخی کنند. خوب به یاد دارد. در دفترش در کرملین بود وقتی جورج بوش از کاخ سفید ظاهر شد تا به صدام حسین و خانوادهاش هشداری رسمی داد تا طی 48ساعت عراق را ترک کنند یا خود را آماده جنگ کند. و برصفحههای تلویزیون دید چطور نیروهای امریکایی سلاح شوروی را که صدام به آن متکی بود نابود ساخت. و نخست وزیر بود وقتی ناتو با حملات هوایی برسر ستونهای نظامی قذافی و سلاح شوروی ریخت. اجازه تکرار آن صحنهها و ناتوان ایستادن روسیه که گویی قدرت درجه دوم است را نمیدهد. به هیچ وجه اجازه تکرار آن صحنه شرم آور خیابان آربات مسکو را نمیدهد. صحنه پشته لباسهای فرم افسران «ارتش سرخ» که با نشان و درجهها با مشتی دلار به توریستها و مسخره کنندگان فروخته میشد.
نگاهی به ساعتش میاندازد. غرب هراسیده است. اما اراده جنگیدن ندارد. آهنگ «عواقب وخیم» و «هزینه گزاف» را تکرار میکند. میخندد. وقتی ترس به کشوری یورش میبرد تو را از اعزام ارتش به آن بی نیاز میسازد. این غرب است که در دام اوکراین به اسیری تبدیل شده است. ترساندن به تو کمک میکند کشور همسایهای را به گروگان تبدیل میکند تا شرطهایت را برای آزاد کردنش دیکته کنی. مجبور ساختن پیمان «ناتو» به دست کشیدن از رؤیای توسعه طلبی مقدمهای است برای ناگزیر ساختنش تا از جایگاههایی که در زمان مدفون بودن روسیه زیر آوار شوروی به دست آورد دست بردارد.
وقتی گروگان داشته باشی میتوانی کشورهای بزرگ را به دلیل ترسی که بر شهروندان خود دارند، در قفسهای کوچک جای دهی. غرب امروز در درون قفس اوکراین زندانی است.
مشاوران اظهارات غربیها را به او رساندند. یکی میگوید او بازی رولت روسی را انجام میدهد. و آن یکی میگوید امتیاز دادن به او خطرناک است درست مانند راضی کردن هیتلر. و کسی هم فکرمیکند او ارتباطش با واقعیت را از دست داده و بازیاش ممکن است جهان و کشورش را به خون بکشد. قیصر دشمنانش را کوچک میبیند و گاهی متحدانش را تحقیر میکند. این درست نیست که او بیباک و متهور است. تجربه بازگرداندن کریمه آزمون موفقی بود. همین طور تجربه دخالت نظامی در سوریه. سخنان باراک اوباما در باره خط قرمز در سوریه را به یاد میآورد و اینکه چطور سرگئی لاوروف موفق شد واشنگتن را فریب بدهد. بایدنی که از زیر عبای اوباما آمده هرگز نمیتواند خط قرمزی بر مرزهای روسیه و اوکراین بکشد.
انتقام احساس لذتبخشی است وقتی که قوی باشی. آنها از اوکراین کناره میگیرند. این دیپلماتهایش را خارج میکند و آن یکی مشاوران نظامیاش را بیرون میآورد. زمان فرار از اوکراین. به رئیس جمهوری که در کی یف نشسته فکرمیکند. کارگردان و هنرپیشه اما او به هیچ وجه توقع رویارو شدن با سریالی روسی با چنین بیرحمی و استحکام را نداشت. به یاد میآورد. وقتی ولادمیر زلنسکی متولد شد او ساکن جهان مرموز و محکم «کا گ ب» بود.
جنگی سرنوشت ساز. روی میز عکس او و عکس کشورش. چقدر دشوار است پاپس گذاشتن. بر سرگرم بودن امریکا به «خطرچینی» حساب بازکرده است. روی ترس اروپاییها از موشکها و شنی تانکها. با وجود سفرهای غربی و تماسهای آقای کاخ سفید عقب ننشست. هدف انقلاب بزرگ قانع ساختن جهان به اینکه امریکا دندانهای نیشش را از دست داده. به همین دلیل پوتین دقت کرد محور چینی-روسی را پیش از آنکه بحران اوکراین به اوج برسد نشان ندهد.
فصلی جدید در زندگی جهان. اگر پوتین موفق شود اوکراین را به فنلاندی جدید تبدیل کند، چرا چین با تایوان مستقل کنار بیاید که همچون خاری درپهلویش باشد. و اگر انقلاب بزرگ موفق شد رهبر محبوب کره شمالی به چه نتیجهای میرسد؟ و اگر قوی حق دارد انتخابهایش را بر همسایگانش دیکته کند، ایران، ترکیه و همه کشورهایی که به مرزهای کنونی همچون جامهای تنگ نگاه میکنند که ستم آنها را ناچار به پوشیدنشان ساخته چه نتیجهای میگیرند؟
TT
پوتین در «جنگ اصلی»
مقالات بیشتر دیدگاه
لم تشترك بعد
انشئ حساباً خاصاً بك لتحصل على أخبار مخصصة لك ولتتمتع بخاصية حفظ المقالات وتتلقى نشراتنا البريدية المتنوعة