از سوریه تا ونزوئلا، نمایش عضلات و چنگ اندازی بر سر و صورت و ارعاب و زورگیری و زورگیری مقابل، میان دولتهای غربی از یکسو و روسیه و چین از سوی دیگر ادامه دارد. واقعیتی که فرد را به دوره شصت و هفتاد سده بیستم میبرد. دوره اوج جنگ سرد میان بلوک شرق و غرب. این اوجگیری تنها با طرح دیپلماتیک «بیگ بنگ» میان آمریکا و چین متوقف شد که مجری آن ریچارد نیکسون و هنری کسینجر بود. پایان این سیر نیز فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود.
رخنه آمریکا به بلوک مارکسیستی دوپاره از حیث ایدئولوژیک، از مجرای چین صورت گرفت و ضربه سهمگین بود که بسیاری از معادلات سده بیستم را متحول کرد. همین تحول بعدها با سوءاستفاده از «اسلام سیاسی» بهپایان رسید و شوروی محاصره بدی شد و با سکوت (و بهتر است بگوییم رضایت) در قبال انقلاب خمینی افغانستان تبدیل به یک باتلاق برای این کشور شد.
در اثنای آن جنگ سرد و دوپارگی جهان به بلوک شرق و غرب، کسانی مانند من که آن دوران را به چشم دیدند، توجیه اخلاقی و آرمانی محرک این جنگ را به یاد میآورند. شاید هم آن توجیه در آن دوران واقعا صادق بود.
در آن دوره شاید آرمانهای واشنگتن مانند آزادی و حقوق بشر بازتابی از اصول پرزیدنت ویلسون بود و شاید واقعا صادقانه؛ و در مقابل آرمانهای برابریخواهانه شوروی نیز در حتمیت انقلاب و نقض تضاد طبقاتی نیز از روی اعتقاد ناب بود و اخلاص.
میپندارم هر دو سو در آغاز به شعارهایی که میدادند و برای آنها میجنگیدند اعتقاد داشتند؛ تا اینکه این شعارها جهانروا شد و تبدیل به جنگی برای تحقق منافع ملی در قالب شعارهای دروغین شد که دو امپراتوری برای آن میستیزند؛ و برای رسیدن به آنها مصایب ملل را بهانه میکردند و سوءاستفاده میکردند.
مصیبت ملل دستمایه تسویه حساب و بازترتیب توازن قوا شده و این ملل در بینوایی خود بیخبر از این ماجرا هستند
همین ایالات متحده که چندی پیش قیام کرد و بر ضد نظام سیاسی نیکولا مادورو در ونزوئلا، به بهانه سرکوب دمکراسی و ضدیت با حقوق ملت، بهپا شد خود فهرست سیاه بلندبالایی در حمایت از کودتاها و دیکتاتوریهای متعدد در طول جنگ سرد دارد. هالیوود از جمله نهادهایی است که با شجاعت چنین سیاستهایی را مستند کرده و منتقد شده است.
اما رهبری روسیه نیز که اینک میشتابد تا برای دفاع از حکمرانی مادورو حق «وتو» را بهکار گیرد نه به چپگرایی و جبهه سوسیالیست مطلقا منتسب است و نه اشک آن برای محاصره مردم ونزوئلا توسط آمریکا صادق است... چگونه این اشکریزی را از رهبری کشوری باور کنیم که در سوریه پیر و جوان، مرد و زن، کودک و نوزاد را از دم تیغ گذراند تا رژیم اسد بر سر کار بماند.
حقیقت تلخ این است که مصیبت ملل دستمایهای شد تا این قوای بزرگ در پی تحقق منافع خود و بهانه قرار دادن حقوق و آزادی و سوسیالیست بروند. و از این زاویه باید به قضیه رقابت میان روسیه و آمریکا نگریست. از خاستگاه «هجوم بهترین وسیله برای دفاع است» اینک روسیه خوب میداند که گرفتاری آمریکا در غرب فرصتی برای تحکیم نفوذ روسیه در شرق است. و از همین رو تلاش روسیه را در حال حاضر مشاهده میکنیم که درصدد است نفوذ خود را بر مناطق پیشین تحت نفوذ شوروی، در خاورمیانه و شمال افریقا، بازگرداند.
بازیابی رژیم اسد جزئی بنیادین از این تلاشها است و در سایه همین تلاشها است که باید تعامل بیطرفانه کارساز روسیه با مثلث غیرعربی منطقه، یعنی ایران و اسرائیل و ترکیه، را خوانش کرد.
ما اینک در زمانی زندگی میکنیم که در آن مسکو و واشنگتن به دوره جهان دوقطبی بازگشتند و منطقی قریب به «جنگ سرد» را بهکار میاندازند؛ این بار جنگ سردی بدون ایدئولوژی و بدون یوتوپیا و بدون موهومات.