حازم صاغيه
TT

​​ حزب الله و دوستان...

مهمترین نکته سخنرانی اخیر دبیرکل حزب الله رفتن از انکار به اقرار بود.
انکار به معنای تصویری بود که حزب از خود داشت و خود را درگیرجنگی درراه حق و حقیقت می‌دید، جنگی که اهمیتی به موازنه قدرت‌ها نمی‌دهد و رو به سوی محقق ساختن «الوعد الصادق/وعده راستین» است. این تصویر به حزب اجازه می‌داد سخنگویی ملت لبنان را مصادره کند و دشمنانش را تهدید کند که آنها را دشمنان لبنانی‌ها تصویرمی‌کند. همچنین این فرصت را به حزب می‌داد که تعداد بی‌شماری از بقایای احزاب و ایدئولوژی‌ها و رؤیاهای شکست خورده را دور خود گرد آورد که برآن حساب بازکرده‌اند تا آنها را از نیستی برگرداند و زنده کند.
اقرار یعنی به صراحت با مردم لبنان سخن گفتن حتی با پیچاندن کلام که حزب ناچار از درنظرگرفتن برخی موازنه‌های قدرت مشخص است و برخی کارها هستند که ازعهده‌شان برمی‌آید و برخی هم نه. و برای گریز از موضوع اقرار چنین می‌گوید: پس از تحریم‌های امریکایی علیه ایران و علیه حزب الله و لبنان به خاطر خود حزب این موازنه قوا مقداری به هم خورد، اما به ضرر حزب الله. نیز با رو شدن دشواری‌های اقتصادی که دولت حسّان دیاب با آنها روبه روست این موازنه مختل شد. از طرفی دیگر انقلاب روشن ساخت که انتخاب‌های اکثریت مطلق لبنانی‌های همان انتخاب‌های حزب الله نیستند.
اما حتی پیش از بروز این اختلال‌ها، در تاریخ حزب نشانه‌های زیادی وجود دارد که در لحظه‌های تنگ و دشوار به موازنه قوی اعتراف می‌کند: از «توافق آوریل»1996 تا قطعنامه شماره1701 شورای امنیت پس از جنگ2006. از میان این دو، «توافق» با کسانی بود که در رسانه‌های مقاومت آنها را «مزدوران امریکا و اسرائیل»می‌خواندند. «توافق» با عونی‌ها برای شکستن حلقه محاصره مردمی بود که حزب الله را پس از ترور الحریری فراگرفته بود. این «تفاهم» کسی را فریب نداد: بند ششم آن دقیقا می‌گوید:« با توجه به این دیدگاه ما که وجود هر لبنانی در سرزمینش بهتر از دیدن او در خاک دشمن است، در نتیجه حل مشکلات لبنانی موجود دراسرائیل نیازمند کار طاقت فرسا برای بازگرداندن آنها به میهن است با در نظر گرفتن همه شرایط سیاسی و امنیتی و معیشتی اطراف موضوع. به همین دلیل با راهنمایی جستن از دعوت جناب سید حسن نصرالله پس از عقب نشینی اسرائیل از جنوب لبنان و با الهام گرفتن از سخنان ژنرال عون در اولین جلسه مجلس نمایندگان، به آنها اعلام می‌کنیم فورا به میهن خویش برگردند». سرهنگ فایز کرم یکی از کسانی بود که از این بند استفاده کرد. میان دو جناح که با هم پیوند برقرار کرده بودند، مسئله مزدوری موارد توافق قرار گرفته بود.

البته حسن نصرالله و برعکس آنچه در سخنرانی اخیرش آمده، از مسئله فراری دادن عامر فاخوری«خبرداشت». اما حزب با شفافیت صحبت کردن در این باره را تاب نمی‌آورد چون نه تنها با روایتش درباره خودش و قضیه‌اش تضاد دارد بلکه طرفدارانی را که با همین روایت یعنی انکار بزرگ شده بودند، شوکه می‌کند. از آن طرف نصرالله نیز نمی‌تواند از یک جریان سیاسی نام ببرد که اقدام به قاچاق عامر فاخوری کرد چون با از دست دادن متحدانی که او را در انجام مأموریت‌هایش در سوریه و خارج کمک می‌کنند، موازنه را بیشتر به زیانش به هم می‌زند.
در عین حال آنچه اتفاق افتاد را نمی‌توان از این جدا دید که ایران تصمیم گرفت «به دلایل پزشکی و انسانی» امریکایی مایکل وایت را که از سال2018 درزندان به سرمی‌برد، آزاد سازد. همچنین ایران وام 5میلیارد دلاری از صندوق بین‌المللی پول درخواست کرده و شاید به تفاهمات جدیدی با امریکا در عراق برسد.
به معنایی دیگر، رفتار حزب الله پوششی لبنانی دارد. دبیرکلش، که موازنه قوا در کشور ومنطقه را می‌شناسد، چیزی نمانده عبارت بیار جمیل مؤسس حزب کتائب را تکرار کند که: قدرت لبنان در ضعف آن است.
در عین حال در این میان شکستی دردناک وجود دارد که نصرالله نمی‌تواند آن را نادیده بگیرد و از آن بگذرد. به همین دلیل دیدیم رو به دوستان سخن می‌گفت نه دشمنانی که معمولا تهدیدشان می‌کرد و به جای داد وفریادهای همیشگی، تأثیری پذیری قابل ملاحظه از «نزدیکان» و آمیخته به هشدار دوگانه و قاطع مشخص بود: به شما اجازه نمی‌دهیم به ما تهمت خیانت بزنید و همین طور اجازه نمی‌دهیم به ما دشنام بدهید.
رو به دوستان سخن گفت همان کاری که رهبران سیاسی و پراگماتیست‌ها دست به آن می‌زنند وقتی رفقای ایدئولوژیک و طهرانی شده‌شان را مخاطب قرار می‌دهند. رفقایی که مسئولیت‌شان با اعلام یک موضع به آخر می‌رسد و زبان‌شان از عقلشان پیشی می‌گیرد. رو به آنها سخن گفت تا آنچه را که نمی‌دانند توضیح دهد، همانی که نمی‌تواند به آنها و دیگران به صراحت بگوید.
اگر این محاسبات ویژه و همه نیت‌ها از هرنوعی را کنار بگذاریم، مشخص می‌شود آنچه این رفقا می‌دانند چندان زیاد نیست؛ موازنه قوا در لبنان و منطقه برای آنها نامشخص است. همچنین نمی‌دانند که زمان تغییرکرده و ما در دوره عبدالناصر یا مقاومت فلسطینی یا اردوگاه سوسیالیستی نیستیم. اما ناشناخته بزرگ در محاسبه آنها این است که حزب الله برای تأمین خواسته آنها کار نمی‌کند و هیچ یک از سناریوهای آزادسازی رستاخیزی را که آن زمان شکست خوردند و همچنان شکست می‌خورند برای حزب الله مطرح نیست.
پس نه واقعیت‌شان با واقعیت می‌خواند و نه اکنون زمانه‌ آنهاست و نه حزب الله همان است که آنها تصور می‌کنند. در این میان روشن است که نصرالله به عبارت معروف می‌رسد که : با چنین دوستانی نیازی به دشمن ندارم.