دبیرکل «حزب الله» در سخنرانیهای اخیرش سخن از طرفدارانش یا «هواداران مقاومت» را تکرار کرد. تفکری که دوباره با آن امریکاییها و دیگر مخالفانش را خطاب قرار داد این است: این هواداران از چیزی متأثر نمیشوند و باورهایشان متزلزل نمیشود هرچه بادا باد. نه اوضاع اقتصادی و نه احوال امنیتی و نه تصویرش در نگاه دیگران و نه هیچ چیز دیگر نمیتواند آنها را از وفاداری مطلق به «حزب الله» برگرداند.
جای چند و چون کردن درباره این ارزیابی و درستی آن اینجا نیست. با این حال ترجیح میدهیم که این سخنان درست نباشند. منشأ این ترجیح موضع سیاسی منفی نسبت به «حزب الله» یا تمایل به تضعیف آن از طریق ایجاد فاصله میان آن وهوادارانش نیست. کاملا برعکس عامل این ترجیح احترام ما به این هواداران و این فرض ماست که آنها مانند همه هواداران زنده و سرزنده تغییر میکنند و از اوضاع جهان متأثرمیشوند.
میدانیم که جوامع دموکراتیک شاهد سنجشهای متعدد افکار عمومی و تحولات آن میشوند و چگونگی کاهش محبوبیت این چهره سیاسی یا افزایش محبوبیت آن یکی را ثبت میکنند. اینها تحولاتی هستند که به بازتاب سیاستهای این یا آن سیاستمدار بر زندگی مردم ارتباط دارند؛ بر اقتصاد و سرمایه و سلامت و آموزش و محیط زیست و ... به این معنا: سیاستی بدون تحول معنا ندارد بلکه آن جمودی درحد مرگ است.
اما وقتی گفته میشود، پیروزیهای «حزب الله» موجب میشوند هوادارانش دلبستگی مطلق به آن و رهبرش را حفظ کنند این گفته دو نکته را برمیانگیزد:
اول اینکه آن پیروزیها حتی اگر بپذیریم که هستند، درمقابل پیروزیهایی که فاشیزم در جنگ جهانی دوم به دست آورد چیزی به حساب نمیآیند. با این فرض که این نقطه بدیهی را خود حزب منکر نباشد. با این حال یادآوری آنچه درانتخابات سال1945 بریتانیا روی داد به کلیشههای تاریخ سیاسی
تبدیل شده است. ویسنتون چرچیل که درجنگ پیروزیهای استثنایی به بریتانیاییها ارزانی کرده بود در انتخابات عمومی بعد ازآن شکست خورد. اکثریت رأی دهندگان حزب «محافظهکارش» را به دلیل کارکرد ضعیف اقتصادی پیش از جنگ مجازات کردند، همچنین در تواناییاش برای انجام بازسازی پس از جنگ تشکیک کردند. اینجا بریتانیاییها نگفتند، چرچیل پیروز « بریتانیاییها را سرافراز کرد»، جملهای که درباره جمال عبدالناصر و سرافراز کردن جهان عرب پس از شکست پرطنین سال 1967گفته شد.
نکته دوم اینکه، عمر حزب به چهل سالگی میرسد. دراین سالها چندین جنگ کوچک و بزرگ با اسرائیل روی داد و هنوز جنگی علیه سوریها درجریان است و هزاران نفر کشته و خانوادههایی آواره و خانههایی ویران و مزارعی آتش زده شد و رابطه «هواداران مقاومت» اغلب در زمینی داغ با دیگر فرقهها آزموده شد و درنهایت، فقر ضربه کاری خود را وارد ساخت و اقتصاد ملی ویران شد. این مسیر با تجربههای غنی و پرهزینهاش باید دستکم به طور بنیادی براختلافها و شکافها پایان بخشند و منجر به تغییر در دیدگاه و وابستگی برخاسته از پذیرش مسئولیتها و ارزیابی سود و زیانها باشد. این کاملا طبیعی و معمولی است و غیراز آن بیماری.
بدون شک ارتباط و پیوستگی هواداران به حزبشان و به زبانی دقیقتر حزب فرقهشان، برای لبنانیها و عموم مردم مشرق عربی مسئله جدیدی نیست. درست است که «حزب الله» این رابطه را به دوردستها کشاند و با پیشکشهای خدماتی، اقتصادی، بهداشتی، آموزشی و بالا بردن روحیه از طریق شعار معروفش:« شما شریفترین مردمید» آن را بارور کرد. اما این هم درست است که رهبران فرقهگرایی سنتی نیز تلاش میکردند وابستگی هواداران خود را با ارائه پیشکشهایی به دست بیاورند. چندین دهه پیش از جمله معروف« فدای سرمایه آقا» مادرانی بودند که میگفتند شکمی که فرزند «شهیدی» زائید میتواند فرزندان دیگری بزاید که خود را فدای خانواده و فرقه و رهبر میکنند. علاوه براین به احتمال زیاد این وابستگی مطلق به گروه مایه تقویت خود را در راه قبیلهگرایی یافت که جنگ عربی-اسرائیلی برآن ترسیم شد: 100سال جنگ بدون هیچ افقی برای پایان بخشیدن به آن. همه ما علیه همه آنها. سیاست ممنوع.
اما درهمه احوال شایسته نیست کسی به چیزی که از راه وابستگی خونی و مذهبی به ارث برده چنین چنگ بزند. حتی احزابی که براساس اندیشههایی پایهگذاری میشوند که فرد به اراده خود آنها را انتخاب میکند، درمعرض اختلاف و شکاف و تغییر دیدگاه قرار میگیرند. شاید زمان زیای لازم باشد تا برخی مفاهیم «انقلاب 17 اکتبر» را درک کنیم و مشخصا این سئوال: دلبستگی هواداران به حزبشان چه مقدار انتخابی آزاد بوده و این چسبندگی تا چه حد نتیجه ترس از حزب است؟ اما نتیجه به هرلیلی که میخواهد باشد، برای هیچ کسی خبری خوشحال کنندهای نیست، بگذریم از اینکه بخواهد مایه افتخار باشد.
تنها کسی که تغییرمیکند و به چالشها و تحولات پاسخ میدهد زنده و امیدبخش است. این اساساً نقص نیست. پاسخ همزمان به دستور عقل و منفعت است. هرکسی که «هواداران مقاومت» را دوست دارد و به آنها احترام میگذارد باید به آنها بگوید: پشمینه پیراهنتان را کنار بگذارید. پیراهنی نرم و نازک بپوشید. انگار هوا تغییرمیکند و شما هم تغییر کنید.